بالاخره «حال خوب» یا «مسئولیت اجتماعی» ؟
عیسی محمدی - روزنامهنگار
میدانی قصه چیست؛ اینکه ساحتهای مختلف، نقشها و وظیفههای مختلفی برای آدمی تعریف و تبیین میکند. اما اینها که گفتم یعنی چه؟ یعنی شما اگر در ساحت خانواده باشی، یک نقشی داری و این نقش برای تو وظایفی را تعریف میکند. اگر در ساحت حرفهای و کسبوکار هم باشی این وظایف چیزی دیگر خواهد بود. شاید ساحت خانواده اقتضا کند که مثلا مهربانی پیشه کنی؛ ولی ساحت کسبوکار و کار سازمانی، سختگیری بالا را اقتضا کند، چراکه مثلا در آن برهه زمانی، سازمان و شرکت و کسبوکار شما در وضعیت درستی نیست؛ درحالیکه اگر این وضعیت بحرانی در حوزه خانواده باشد، اتفاقا شما باید عطوفت و گذشت بیشتری به خرج دهید.
اینها را گفتم تا به اینجا برسم که، در وضعیت فعلی، ما وظایف مختلفی داریم و این وظیفهها، ضد هم نیستند. متأسفانه اینجور برداشت میشود توصیههایی که مثلا در ساحت فردی میشود، با توصیههایی که در ساحت اجتماعی میشود سازگار نیست. ولی چرا باید سازگار نباشد؟ در ساحت فردی، شما قدرت اراده دارید و حتی اگر اتفاقهای بیرونی را نتوانید کنترل کنید، قطعا میتوانید و این توان را دارید که واکنشهای خودتان به این اتفاقها را کنترل کنید. در ساحت فردی، شما این امکان و فرصت را دارید که اگر در وضعیت بحرانی قرار بگیرید، بتوانید خودتان دست بهکار شوید. اما شاید این امر در ساحت اجتماعی و در زمانه بروز مشکلات اجتماعی، سختتر و حتی گاهی نشدنیتر بهنظر برسد. یعنی الان گرانی است؛ شاید ما خیلی سخت بتوانیم کنترلی بر این وضعیت داشته باشیم. نهایتا اعتراضی مدنی داشته باشیم یا صدایمان را به گوش مسئولان برسانیم و وقایعی شبیه به این. اما شاید اینها هم باعث نشوند که این مشکلات بیرونی حل و فصل شوند و باید که زمان بگذرد تا این معضلات، فرایند طبیعی خودشان را طی کنند.
غالبا این روزها وقتی به کسی توصیه میشود کمی آرامتر باش، کمی واکنشهای خودتان را نسبت به وقایع بیرونی کنترل کن و...، طوری برخورد میکنند که انگار کفر ابلیس گفتهاید. درحالیکه این یک توصیه طبیعی و منطقی و علمی است. شما در ساحت اجتماعی میتوانید اعتراض کلی و مدنی داشته باشید، ولی در ساحت فردی دستتان میرسد که خودتان کاری کنید و حال و روزتان را بهتر کنید. حالا این کاری که میتوانید انجام دهید، یا تلاش برای کسب روزی بیشتر است، یا یک تلاش روانی برای کنترل جنبه منفی اخبار، یا یک سفر کوتاهمدت یا هر کار دیگری. اینها شدنی است و غالبا نیز میبینیم که خیلیها انجامش میدهند. یعنی در نهایت اینطور نیست که منتظر بنشینیم تا ببینیم مثلا یک معضل بزرگ و سراسری حل میشود یا نه، تا هر وقت حل شد به زندگی عادیمان برگردیم. چنین نبوده و چنین نیز هم نخواهد بود، قاعدتا. شما حتی در بغرنجترین وضعیت ممکن مثل گم شدن در جنگل یا فرار از دست یک حیوان وحشی یا ورشکستی مالی کامل و زندانی شدن به واسطه تعهدات مالی انجام ندادهتان، باید نفس بکشید، باید غذا بخورید، باید خودتان را ریکاوری کنید و باید هزار و یک کار ریز و درشت دیگر انجام دهید. آیا در چنین وضعیت بحرانی، همه این کارها از بین میروند؟ پس چطور است که در چنین وضعیتی، انتظار داریم که در ساحت فردی، حرکت افراد بهسوی «حال خوب» و «کنترل فشار روانی ناشی از اخبار بد» و...، حرکتی نادرست است و افراد فقط باید دغدغههای اجتماعی داشته باشند؟
حقیقت امر این است که «حال خوب» داشتن و دنبال آن رفتن، تضادی با «مسئولیت اجتماعی» ما نداشته و ندارد. کسانی که منشأ این دو امر را به خوبی درک نمیکنند، احتمالا مرتکب ترکیب ساحتهای مختلف شدهاند. هر وقت توانستیم لباس راحتی که در زمان حضور در خانه به تن میکنیم را در خیابان و محل کار به تن کنیم، آن وقت میتوانیم «حال خوب» داشتن را، متضاد «مسئولیت اجتماعی» بدانیم. هر چیزی هم کماش بد است و هم زیادش؛ حتی دارو و حتی غذا و حتی تفریح و حتی «حال خوب» و «مسئولیت اجتماعی». اینکه عدهای دوست دارند و علاقهمندند حتی زنده ماندن آدمی را به مسئولیت اجتماعی او گره بزنند و ایدههای افراطی در این زمینه مطرح میکنند، عملا باعث نابودی مسئولیت اجتماعی در افراد میشود. به همان نسبت که گروهی دیگر نیز همهچیز را در «حال خوب» داشتن خلاصه میکنند و دراین زمینه، حاضرند از هر مسئولیت اجتماعی نیز شانه خالی کنند و غمشان هم نباشد.
حتی در بغرنجترین شرایط مثل جنگ و دفاع از خاک، رزمندگان میگویند و میخندند و فوتبال بازی میکنند و احساسات به خرج میدهند و زندگی عاطفی و احساسی خودشان را دنبال میکنند؛ شرایط فعلی که جای خود دارد. چه خوب میشد که ساحتهای مختلف را اشتباه نمیگرفتیم و کمی منطقیتر فکر میکردیم و دارندگان حال خوب را به نفع دارندگان مسئولیت اجتماعی و برعکس، تحقیر نمیکردیم...