• یکشنبه 15 مهر 1403
  • الأحَد 2 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 06
دو شنبه 26 اردیبهشت 1401
کد مطلب : 160821
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/KrPZr
+
-

ابرهای امید در اتاق انتظار

زندگی پدیا
ابرهای امید در اتاق انتظار

مریم ساحلی

حال و هوای اتاق‌های انتظار پزشکان معمولا سنگین است. آدم‌ها نشسته‌اند روی صندلی‌ها و بعضی هم از فرط شلوغی ایستاده‌اند گوشه‌ای و انتظار می‌کشند. آنها در این انتظار گاه چند صفحه کتاب می‌خوانند، مجله‌ای را ورق می‌زنند  یا نگاه‌شان را می‌دوزند به صفحه گوشی. یک وقت‌هایی هم چند کلمه‌ای با کنار دستی خود حرف می‌زنند. پچ پچی آرام که بیشتر حول محور معطل ماندن‌شان دور می‌زند. در این میان عقربه‌های ساعت کندِ کند می‌چرخند تا آنهایی که به حرف‌های دکتر پس از دیدن نتیجه آزمایش یا نوبت جراحی، هزینه‌های درمان و مدت زمان لازم برای بهبود و بیمه‌ای که دارند یا ندارند، فکر می‌کنند، عمیق‌ و عمیق‌تر در چاه افکارشان فرو روند.
 پیشینه همه ساعت‌‌هایی که در سال‌های عمر زیر سقف اتاق انتظار پزشکان گذرانده‌ام کمتر با خاطره‌ای قشنگ همراه بوده‌ است. و اما این اواخر تصویری در ذهنم نقش بسته که هرگز فراموش نخواهم کرد. ما نشسته بودیم روی صندلی‌ها و پشت ماسک‌هامان نفس‌های مضطربمان گره خورده بود به انتظار، واما او با همه منشی‌های مطبی که تا آن روز دیده بودم، فرق داشت. منشی‌هایی که شاهدان انتظارهای طولانی هستند و اغلب به زحمت حرف می‌زنند و کمتر از سر صبر و حوصله پاسخگوی پرسش‌های بیماران و همراهانشان هستند. او که می‌گویم، بانویی خوش‌خلق است و انگار نسبتی قدیمی با همه ما داشت‌. سلام و علیک و احوالپرسی صمیمانه، پر کردن پرونده‌ها و راهنمایی مراجعان با حوصله بسیار از سوی او همه ماجرا نبود، چرا که خانم منشی تنها به انجام صحیح وظایفش نمی‌پرداخت و آنجا بود تا با کلماتش جهان ما را روشن کند. او برای همه دعای خیر می‌کرد و کلماتش ابرهای امید را مسافر خانه دل بیماران می‌کرد. آن‌قدر با یقین می‌گفت «خدا بزرگ است» که به‌نظرم نه‌تنها بیماری بلکه همه مشکلات ریز و درشت زندگی درنظر ما که نشسته بودیم روی صندلی‌های اتاق انتظاری کوچک رنگ می‌باخت. ما انتظار می‌کشیدیم و او با حرف‌هایش می‌کوشید تا از سنگینی فکر و خیالات تلخ‌مان بکاهد. وقتی سر صحبتش به خاطره‌ای بانمک از یک روز کاری‌اش رسید، حس می‌کردیم وسط یک مهمانی شیرین خانوادگی نشسته‌ایم. دو، سه روزی‌ست که او در یادم نشسته است و یادم داده که با یک لبخند، کمی حوصله و چند کلمه روشن، شاید بتوانیم کمی از رنج و اندوه دیگران بکاهیم.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید