• یکشنبه 15 مهر 1403
  • الأحَد 2 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 06
شنبه 24 اردیبهشت 1401
کد مطلب : 160492
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/mZ1K9
+
-

سردار پرافتخار سرزمین عشایر

پای صحبت برادرِ «حسن آباد»؛ شهیدی که نامش نقل محافل ایل بختیاری است

گزارش
سردار پرافتخار سرزمین عشایر

مژگان مهرابی- روزنامه‌نگار

سال‌ها از جنگ گذشته اما نام سردار حسن آباد هنوز نقل محافل عشایر بختیاری است. ایل زیلایی به‌خود می‌بالد از داشتن چنین دلاوری. مردی که حماسه‌ها آفرید در جنگ و از نبرد با دشمن هیچ ترس و واهمه‌ای نداشت. قطار فشنگ را دور خود می‌پیچید و اسلحه به‌دست راهی کوه می‌شد و کمین می‌گرفت. هر دشمنی متجاوزی را می‌دید امانش نمی‌داد و او را به درک واصل می‌کرد. فرمانده هر گردانی بود رزمنده‌ها با وجود او راحت سر به بالین می‌گذاشتند. شیرشرزه‌ای که ایل زیلایی به آن می‌بالد. سردار حسن آباد مدتی همرزم شهید چمران بود و حتی برای آموزش دوره نظامی به لبنان رفت. در زمان کشتار خونین مکه در سال 1366، در حج حضور داشت و سرانجام در اسفند‌ماه همان سال بر اثر اصابت راکت به درجه رفیع شهادت نایل شد. او از شهدای شاخص عشایر است که نامش برای همیشه جاودانه می‌ماند. همراه با روشن آباد، برادر شهید خاطراتی از این فرمانده را مرور کرده‌ایم.

تکیه‌گاهی برای پدر
تاریخ تولدش به سال 1337برمی‌گردد. روستای مور زرد زیلایی. بچه اول خانواده بود و دلسوز پدر و مادر. انگار خلق شده بود تا حامی آنها باشد. وقتی مشقت‌های پدر را بر سر زمین کشاورزی دید ترجیح داد درس را رها کند و به یاری او برود. شد عصای دست پدر. بزرگمردی که فقط 11سال داشت. کمی بزرگ‌تر که شد به اصفهان رفت تا شاید درآمد چشمگیرتری عایدش شود. در ساختمان‌های نیمه‌کاره کارگری می‌کرد. هیکل قوی و تنومندش باعث شده بود کارهای سخت را به او واگذار کنند؛ نوجوانی که خیلی زود مرد شده بود. برادر شهید به خانواده‌دوستی حسن و اینکه چقدر کمک حال پدرش بوده اشاره می‌کند؛«حسن خیلی هوای پدر و مادر و خواهر و برادرهایش را داشت. پولی که از کارگری به‌دست می‌آورد به جای اینکه برای خود خرج کند به پدرم می‌داد. البته بخشی از پول را برای خود برمی‌داشت که به نیازمندان می‌رساند. به فکر همه بود جز خودش. اخلاق و مرام خاصی داشت. برای پدرم تیکه‌گاهی بود.»

11‌ماه بی‌خبری
با شروع جنگ او که در اصفهان سکونت داشت از همانجا برای اعزام به جبهه اقدام کرد. راهی کردستان شد بی‌آن‌که خبری از خود به خانواده بدهد. پدر و مادر دل نگران از 11‌ماه بی‌خبری؛ نمی‌دانستند حسن در چه وضعیتی است اصلا زنده است یا مرده؟ کجاست که نمی‌تواند سری به خانواده بزند. این شد که یکی از اقوام به اصفهان رفت تا درباره‌اش پرس‌و‌جو کند. همانجا بود که باخبر شد به جبهه کردستان اعزام شده است. روشن آباد به آن روزها برمی‌گردد؛«پدرم نتوانست به کردستان برود و به‌جای او دایی‌ام راهی آنجا شد. کلی گشت تا بالاخره او را پیدا کرد. آن زمان مثل حالا نبود که با تلفن یا فضای مجازی بشود سریع اطلاع‌رسانی کرد. ما در ایل بودیم و او نمی‌توانست از خودش خبری دهد. دایی او را به ایل برگرداند تا دل پدر و مادرم آرام گیرد.» حسن برگشت با کوهی از تجربه. در اوج جوانی چقدر پخته شده بود. انگار حسن دیگری بود. مادر دلواپس از اینکه مبادا پسر دوباره بخواهد او را بی‌خبر و تنها بگذارد و راهی جبهه شود خیلی سریع آستین بالا زد و بساط عروسی را برپا کرد. حسن داماد شد و مادر خوشحال. اما یک‌ماه نگذشته بود که گفت که می‌خواهد به جبهه برگردد. نوعروسش را به‌دست خانواده سپرد و خودش به کردستان برگشت.

فرمانده شوخ‌طبع
سردار تا لحظه شهادت حضور پررنگی در جبهه داشت. چند باری هم مجروح شد. اما بعد از بهبود دوباره قطار فشنگ را به‌خود می‌بست و چون شیرشرزه‌ای بی‌باک به دل دشمن می‌زد. شهید حسن آباد در 16عملیات ازجمله عملیات‌های فتح‌المبین، رمضان، خیبر، بدر، والفجر4و 8، کربلای4، 5و 10دلاورانه جنگید. به‌گفته همرزمانش حتی در یکی از عملیات‌ها چندین تانک و نفربر عراقی را با آر پی جی منهدم کرد. او ازجمله فرماندهانی بود که بودنش قوت قلب رزمنده‌ها و رشادتش باعث دلگرمی آنها می‌شد. با همه نیروهای زیردستش طوری رفتار می‌کرد که گویی برادر بزرگ‌ترشان است. با آنها می‌گفت و می‌خندید و شاد بود تا مبادا سربازهای جوان بارقه غمی به دلشان بنشیند.
برادر شهید که خود از جانبازان دفاع‌مقدس است خاطره مجروح شدنش را اینگونه تعریف می‌کند؛ «در یکی از عملیات‌ها مجروح شدم و برای ملاقاتم به بیمارستان آمد. خندید و گفت خدا را شکر می‌کنم که تو هم مجروح شدی! تحت هیچ شرایطی دست از شوخی برنمی‌داشت.» او به اندازه شوخ‌طبعی‌اش، تعصب زیادی روی نیروهایش داشت. اجازه نمی‌داد پیکر هیچ رزمنده‌ای در خاک عراق باقی بماند و با هر سختی که بود آن را به عقب برمی‌گرداند. به‌دلیل اینکه می‌دانست مادر و پدری چشم انتظار دارند. روشن که در عملیات کربلای 5با او بوده ماجرایی را تعریف می‌کند؛«یادم می‌آید شهید گشتاسبی از بچه‌های دهدشت بود. لب شط افتاده بود و نمی‌شد او را عقب بیاورند. فاصله‌مان با عراقی‌ها به 30متر هم نمی‌رسید. هر چه سربازها گفتند که حاجی خطرناک است او گوش نداد طناب را به‌خودش بست و به دل آب زد. به هر سختی بود شهیدگشتاسبی را عقب آورد.»

سیلی که به‌صورت شرطه ‌‌سعودی زد
شهید آباد تحت هیچ شرایطی حاضر نبود جبهه را ترک کند حتی وقتی بچه‌های سپاه به او خبر دادند که فرزندش حسین از دنیا رفته است. گرچه از درون شکست اما گفت: «خدا خودش این پسر را به من داد، خودش هم از من گرفت». با این حال سال 1364وقتی که نیروی سپاه خبر داد که هر کس برایش مقدور است برای گذراندن دوره آموزشی به لبنان برود، سریع پیشقدم شد. می‌دانست موضوع دفاع از اسلام است و باید برای حفظ حریم آن از جان مایه بگذارد. او به لبنان رفت و 6‌ماه آنجا بود. فنون نظامی را یاد گرفت. مسئولان نظامی جایزه تشویقی او را رفتن به سفر حج درنظر گرفتند. حسن با اینکه زیارت خانه خدا را خیلی دوست داشت اما دلش رضا نبود که برای وظیفه‌ای که انجام داده تحسین شود. با این حال به زیارت حج مشرف شد. این مهم درست مصادف شد با کشتار حاجی‌ها توسط سعودی‌ها در مراسم حج سال 1366.روشن از زندانی شدن حسن توسط سعودی‌ها می‌گوید: «سفر حج برادرم مصادف شد با قتل‌عام حاجی‌ها در مکه. در یکی از درگیری‌ها شرطه‌های‌سعودی (پلیس عربستان) به عکس امام‌خمینی(ره) اهانت کرده و تصویر را پاره می‌کند. حسن هم سیلی محکمی به‌صورت او می‌زند. او را دستگیر کرده و به زندان می‌اندازند.» او از مکه 2حوله با خود آورد و وصیت کرد به وقت شهادتش یکی را روی صورت و دیگری را روی بدنش پهن کنند. شاید عهدی بود با خدا که هیچ‌کس از آن خبر نداشت.

روزی که سردار شهید شد

سال 1366؛ حاج حسن در عملیات نامنظم قرارگاه رمضان مجروح شد. مدتی در بیمارستان تبریز بستری و به محض مداوا به مقر خود در سقز بازگشت. می‌خواست چند روزی به مرخصی بیاید و با خانواده دیداری تازه کند. سوار بر ماشین شد و خواست از در دژبانی بیرون بیاید. اما آسمان دگرگون شد. هواپیماهای عراقی شهر را بمباران کردند و یکی از بمب‌ها ماشین سردار ایل زیلایی را هدف گرفت. او در اسفند‌ماه سال66به درجه رفیع شهادت نایل شد. پیکرش را در روستای مور زرد به خاک سپردند. حالا مزار او میعادگاه عاشقانی است که جز به دفاع از کشور و آرمان‌های آن هدف دیگری ندارند.

مکث
حاج‌حسن‌، شهید شاخص عشایر

انقلاب اسلامی به همه گروه‌ها و اقشار مردم تعلق دارد و بر همین اساس در دوران دفاع‌مقدس همه مردم برای حفظ نظام در مقابل دشمن متجاوز به دفاع روی آوردند و عشایر پیشقراول این حرکت عظیم مردمی بودند و شهدای گرانقدری در این راه تقدیم انقلاب کردند. یکی از پرافتخارترین آنها شهید حاج‌حسن‌ آباد از فرمانده گروهان‌های دوران دفاع‌مقدس است که در عملیات‌های مهمی شرکت داشته و به‌عنوان شهید شاخص سال 1395سازمان بسیج عشایری کشور معرفی شده است.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید