طلاق عاطفی
سینمای ایران و مخاطبانش چگونه در مسیر جدایی قرار گرفتند
سعید مروتی - روزنامهنگار
سینمای ایران و مردم ایران. بهنظر میرسد هر کدام از این دو، راه خود را میروند و کاری هم به یکدیگر ندارند. اولی پذیرفته برای بقا و تأمین هزینههایش سراغ هر راهی جز گیشه و جذب تماشاگر برود سرمایه و سودی که از تولید حاصل میشود یا از منابع عمومی بهدست میآید یا با سرمایه بخش خصوصی (که در موردش حرف و حدیث بسیار است و بخشی از آن هم در واقع از منابع عمومی حاصل میشود). دومی هم یاد گرفته که فاصلهاش را با هر آنچه بر پرده سینماها میرود حفظ کند. طرفین به یکدیگر احساس نیازی ندارند و مثل زوجی هستند که سالهاست طلاق عاطفی گرفتهاند و بهخاطر بچهها، حرف و حدیث مردم و... رسما از یکدیگر جدا نشدهاند. نتیجه تولید فیلمهایی است که نسبتی با جامعه امروز ایران ندارند. جامعهای که سینمای ایران تعبیراتش را درست رصد نکرده و معمولا نشانههای معاصر بودن را در دم دستیترین مفاهیم خلاصه کرده و تصویرش از مثلا نارضایتی از وضع موجود را با کمی چرخیدن در فضای مجازی بازآفرینی کرده تا مثلا لحن اعتراضی بهخود بگیرد؛ چنانکه بسیاری از شوخیهایش در آنچه بهعنوان کمدی ساخته میشود محصول همین نگاه سطحی و آسانگیر است. به مرور زمان توانایی فیلمسازی جایش را به مهارت در جذب سرمایه داده و حالا سالهاست که مهم نیست چه فیلمی با چه کیفیتی ساخته شود، مهم این است که پروژهای (در اینجا فیلم یا سریال) تعریف شود که بشود مشغولش شد و از این طریق ارتزاق کرد؛ اینکه نتیجه نهایی چقدر دیده میشود، سرمایهاش بازمیگردد و به نیاز مخاطب پاسخ میدهد هم اصلا مهم نیست.
میماند درصد محدودی که هنوز سینما رفتن برایشان به سنتی منسوخ مبدل نشده و بهصورت نسبی و مشروط، فیلمهای روی پرده را دنبال میکنند.مخاطبی که بخش عمدهاش را طبقه متوسط شهری تشکیل میدهد. مخاطبانی که هنوز اهل رفتن به جشنواره فجر هستند و روزگاری خواننده نشریات سینمایی بودند (و الان هم در فضای مجازی درباره فیلمها میخوانند و نظر میدهند). این گروه از مخاطبان هم به مرور کمتر به سینما میروند که فقط یکی از دلایلش اقتصادی است.(که البته دلیل مهمی هم هست.
سینما رفتن برای این گروه از مخاطبان که در سالهای اخیر فقط از نظر فرهنگی جزو طبقه متوسط هستند و به لحاظ اقتصادی به طبقه فرودست پیوستهاند، تفریح گرانی است) اما ماجرا فقط این نیست که بلیت سینما گران شده، مسئله مهمتر ناتوانی سینمای ایران در پاسخ دادن به نیازهای همان مخاطب تقریباً ثابت و وفادارش است. وفاداری هم وقتی معنا میدهد که دو طرفه باشد و هنگامی که یک طرف بیاعتنایی و در مواردی خیانت را در پیش گرفت، طرف دیگر هم نسبت به رابطه سرد یا از آن خارج میشود.
در نهایت به این نقطه رسیدهایم که امروز سینمای ایران برای مردم بیشتر با حاشیههایش به یاد آورده میشود؛ با رسواییها و خبرهای تلخ و زردش. با از بین رفتن حرمتها و باز شدن روی طرفین به یکدیگر. مثل رابطهای که خراب شده و دیگر نمیشود ترمیمش کرد. راهحل بازگرداندن اعتماد و تجدید نظر در رفتار است؛ فعلا که چراغهای رابطه خاموشند. و هر کس دلمشغول خودش و گرفتاریهایش است. موسی به دین خود و عیسی هم به دین خود.