تصویرسازیها از دوره ناصری، نقص پژوهشی دارد
جیران، ناصرالدینشاه و بازار گرم سریالسازی درباره دوران قاجار در گفت و شنید با خسرو معتضد
سمیرا سجودی، روزنامهنگار
در سالیان اخیر، شاهد ولع فراوان برخی سریالسازان، در پرداخت به دوره قاجار، بهویژه مقطع سلطنت ناصرالدین شاه هستیم. این در حالی است که برای مخاطبان مبتدی این سریالها نیز اشتباهات فاحش پژوهشی آنها، آشکار است. به بهانه پخش سریال «جیران» به کارگردانی حسن فتحی و درباره موضوع آن، با خسرو معتضد، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، به گفتوگو نشستهایم. او در این مجال، به پارهای از ملاحظات خویش در این باره، اشاره کرده است.
تاریخ از شخصیت زنی به نام «جیران» و ارتباط او با ناصرالدینشاه قاجار، چه ثبت کرده است؟
به نام خدا. جیران -که نام اصلیاش خدیجه است- دختر محمدعلیخان تجریشی، باغبان بود که گاهی نجاری هم میکرد. جیران، اهل ده ازگل تجریش بود. این دختر دهاتی، قدبلند، لاغراندام و زیبا بود و با توجه به اینکه زنان آن دوره فربه بودند، لاغربودن خدیجهخانم، برای شاه بسیار جلوه داشت. جیران، دختری بامزه، ساده و مهربان بود، اما گاهی بهخود شاه هم اخم میکرد. در واقع رفتارش با شاه، مثل یک آدم معمولی بود. همین امر هم موجب شد که ناصرالدینشاه به او علاقهمند شود. درخصوص جیران در اسناد آمده: «مانند شاه لباس سواری میپوشد و چکمه به پا میکند! وقتی سوار اسب میشود و به تاخت میتازد، هیچکس به گردش نمیرسد. جیران مغرور، سرکش، ناشکیبا و بیاعتنا به مادر شاه، یعنی مهدعلیاست....».
از نحوه آشنایی ناصرالدینشاه با جیران، چه اسنادی در دست است؟
آس لامینسکی، تنها فردی است که به نحوه آشنایی ناصرالدینشاه با جیران، اشاره کرده است. لامینسکی (مدیر رسیدگی به امور ایران، در وزارت امورخارجه روسیه)، در سال1318ه.ق، مأمور تفحص و تهیه گزارش از ایران میشود و یادداشتهایی به نام «ایران و ایرانسکی» (ایران و ایرانیان) نوشته است. او حدوداً 6-5 سال، در ایران سکونت داشته و با توجه به ذوق ادبیاش، به مطالعه درباره شهر تهران، عوامل روسیه در ایران، عوامل انگلستان در ایران، عوامل عثمانی در ایران، دربار قاجاریه، زندگی در دربار و زنهای ناصرالدینشاه، پرداخته است. لامینسکی که در زمان سلطنت مظفرالدین شاه به ایران میآید، نکات بسیار جالبی را در نوشتههایش آورده است. متأسفانه کتاب وی، تاکنون به فارسی ترجمه نشده است. فقط مرحوم علی جواهرکلام که مترجم زبان روسی بود، یادداشتهای پراکندهای از این کتاب را در سال1322شمسی، در مجله «راه نو» منتشر کرد. لامینسکی درخصوص جیران، 2خط در یادداشتهایش آورده است: «جیران دختری از دهات تجریش بود که بالای درخت نشسته و توت میخورد. شاه او را در جوانی دیده و شیفته او شده است...». صحنه آشنایی ناصرالدینشاه و جیران را، من براساس گفتههای لامینسکی، صحنهسازی کرده و در کتابم آوردهام.
حتی دوستعلیخان معیرالممالک (نوه دختری ناصرالدین شاه) نیز در مطلب کوتاهی که درباره جیران، در کتاب خاطرات خود نوشته، میگوید: «من او را درک نکردم، ولی شنیدهام که دختری تجریشی و زیبا بوده که شاه به او دل باخته و وی را بهعنوان صیغه گرفته است. بعد او را سپردند، به دستگاه سلطان خانم(رقاصه حرم)...».
برحسب شنیدهها، شما برخی از سکانسهای سریال جیران را، برگرفته از یکی از آثار خویش میدانید؛ اینطور نیست؟
بله. صحنههای مختلف این سریال، مثل بخش آشنایی ناصرالدین شاه با جیران، از کتاب من به نام: «از فروغالسلطنه تا انیسالدوله» برداشته شده است؛ کتابی که تا بهحال، 6بار تجدید چاپ شده است. بهنظرم ساخت سریالی با این موضوع، کار خوبی است و خیلی خوشحالم که در این دوران نبود بودجه و کمبود فیلمنامه، چنین فرصتی برای تولید این اثر ایجاد شده است، اما به آنها میگویم که یک مقدار مطالعه کنید و تاریخ را هم تحریف نکنید. اسم محقق اصلی را هم بیاورید چون ادب ایجاب میکرد که بگویند دستکم بخشهایی از این سریال، براساس قسمتی از کتاب خسرو معتضد، نوشته شده است. صحنهای که به آن اشاره کردم، پرداخته ذهن من است. من یک خط نوشته لامینسکی را تبدیل به 20صفحه کردهام. الان هم در حال نگارش کتابی، در مورد شخص جیران هستم!
ظاهراً انتقادات شما، تنها معطوف به نخستین بخش از این سریال است. پشتوانه پژوهشی این اثر را، چگونه ارزیابی میکنید؟
من یک قسمت از این سریال را دیدهام و دیگر هم آن را نخواهم دید. چون بسیار ناشیانه و با نابلدی تمام، نسبت به این موضوع تاریخی رفتار شده است. جالب است که یکی از کسانی که در پرداخت این فیلم دستی داشته میگوید: من 12سال، درباره جیران مطالعه کردهام. مثل اینکه میخواسته درباره کوانتوم تحقیق کند! ازجمله نکات اشتباه در این سریال، نحوه استفاده از لباس و کلاه است. محققان میدانند که کلاه ناصرالدینشاه در اوایل سلطنتش، همانند کلاه امیرکبیر بلند بوده و کوتاهشدن کلاه، در طول زمان و براساس بخشنامه شاه صورت گرفته است، درحالیکه در سریال جیران، کلاهی که بر سر ناصرالدینشاه گذاشته شده، مربوط به اواخر سلطنت وی و سفرش به اروپاست. آشنایی با خدیجه خانم، مربوط به اوایل سلطنت ناصرالدین شاه است. زمانی که امیرکبیر کشته شده و میرزا آقاخان نوری، جانشین اوست. لباس نظامی هم که بر تن حاجعلی خان حاجبالدوله (اعتمادالسلطنه) کردهاند، اشتباه است. او لباس نظامی نداشت، چون فراشباشی دربار بود. لباس جیران هم، اینطور که در سریال نشان میدهد، نبوده است. دختران دهاتی، شلوار سیاه نسبتا گشادی، بهنام دبیت حاجعلی اکبری میپوشیدند. جیران دختری فقیر و دهاتی، با همین پوشش بوده است. از طرفی سن بازیگر نقش جیران (پریناز ایزدیار)، خیلی بیشتر از جیران واقعی است چون موقعی که شاه، عاشق جیران میشود، او 17سال داشته است. نکته بعد اینکه پژوهشگر سریال شنیده که جیران اسبسواری میکرده، اما دختر فقیر دهاتی که اسبسواری نمیداند. جیران وقتی ملکه میشود و به آن قدرت و شوکت میرسد، اسبسواری میآموزد. حتی انیسالدوله که بعد از جیران میآید هم، سوار قاطر میشده است. حال خندهدار است که اول سریال، این دختر دهاتی، سوار اسب شده و دنبال معشوقش میتازد. معشوقی بهنام سیاوش. ساخت یک عشق فرعی و دروغین برای جیران هم، توهم است.
علاوه بر این، از محقق سریال باید بپرسید: اصلاً در زمان قاجاریه، اسم سیاوش وجود داشته است؟ حقیقت این است که در آن دوران، اسامیای که بهکار میرفته، معمولا مذهبی و همچون علی، محمد، حسن، حسین، عبدالله، ابراهیم، داوود و... بوده است. اسمهایی چون سیاوش، از مشروطه به این طرف و با اشعار عارف، میرزاده عشقی و دیگران، باب شد. زمان رضاخان هم این اسامی بیشتر رونق گرفت. بنابراین وقتی در فیلم دوره ناصری، نام سیاوش بهکار میبریم، آن فیلم کمدی-کلاسیک میشود.
نکته دیگر، به تصویرکشیدن شمسالعماره است. شمسالعماره در سال1284ه.ق ساخته شده است، ولی ناصرالدین شاه در حدود1270-1271ه.ق، عاشق جیران میشود. نشاندادن ناصرالدین شاه در شمسالعماره در آن تاریخ، مانند نمایشدادن محمدرضاپهلوی در برج میلاد است! دستاندرکاران این سریال، حتی نمیدانند ماجرای عشق ناصرالدین شاه و جیران، در چه سالی اتفاق افتاده و آیا شمسالعماره، در آن زمان ساخته شده بود، یا خیر؟
سر بریدن محکومان در شمسالعماره هم، نکته بچگانه و خندهداری است. در تصویر نشان میدهد که شاه بالای ایوان نشسته و به قراولان دستور میدهد: گردن بزنید! مسئله اینجاست که آیا شاه به قراولان دستور میداده که گردن بزنند؟. آیا دستاندرکاران این سریال، اسم نسقچیباشی را نشنیده بودند؟ محمدرحیمخان علاءالدوله، نسقچیباشی ناصرالدین شاه بود. تصویرش هم موجود است. در واقع خانواده علاءالدوله، همه نسقچیباشی بودند. از طرفی ناصرالدینشاه در اوایل سلطنت خود که دستور نمیداد گردن کسی را بزنند. از آن گذشته گردنزدن در دوره قاجار، مثل انجام این کار در عربستانسعودی که نبود. اگر مطالعه میکردند، میدانستند که وقتی در آن دوره میخواستند کسی را بکشند، طنابی دور گردنش میانداختند و خفهاش میکردند. بعدها میرغضبهایی از یکی از دهات ایران هم پیدا شدند که متخصص سربریدن بودند! الان به موزه مردمشناسی که بروید، یک میرغضب میبینید که با یک کارد خمیده، گردن میبُرد. ادبیاتی که در این سریال بهکار میرود هم اصلا به قاجاریه نمیخورد و مثل ادبیات امروز است! همه این ایرادات، بهخاطر این است که محققان این سریال، مطالعه و تحقیق نکردهاند. اسم جیران را شنیده و خوششان آمده و خواستهاند، یک حریم سلطان بسازند. واقعاً با دیدن قسمت اول این سریال، دلم سوخت، چون این کار میتوانست، خیلی زیباتر از آب در بیاید. این مسائلی هم که میگویم، بهخاطر تاریخ است، نه برای اینکه چرا این دوستان، با من مشورت نکردهاند.
در بخش نخست این سریال، صحنهای وجود دارد که پشیمانی شاه در مورد قتل امیرکبیر را نشان میدهد. این پشیمانی چقدر حقیقت دارد؟
صحنه کابوسدیدن ناصرالدینشاه بهخاطر قتل امیر، زیبا بود، ولی نکته اینجاست که او، چندین سال بعد از مرگ امیرکبیر، از کار خود پشیمان میشود. اگر شاه از قتل امیرکبیر پشیمان بود، چرا عزتالدوله خواهرش و همسر امیر را وادار کرد تا با پسر میرزاآقاخان نوری ازدواج کند؟ ناصرالدینشاه تا مدتها پس از مرگ امیر، از کار خود دفاع میکرد.
ناصرالدینشاه از قتل امیر، از چه زمانی به بعد، ابراز پشیمانی کرد؟
15-10 سال بعد که بیلیاقتی اطرافیانش را دید، از کرده خود پشیمان شد. وقتی که میرزاآقاخان نوری، ایران را به جنگ با انگلستان کشاند و کشورمان در این جنگ شکست خورد و هرات را از دست دادیم، تازه متوجه شد که او، چه آدم بیلیاقت و خبیثی است. برخلاف آنچه در سریال نشان میدهد که بعد از مرگ امیر، همه پشیمان هستند، چنین پشیمانیای در کار نبود. حتی حاجعلی خان حاجبالدوله هم، از کارش پشیمان نبود. اگر کتاب اعتمادالسلطنه یا روزنامه قهرمانمیرزا سالور(عینالسلطنه) و یا کتاب حقایق الاخبار را ورق بزنند، این نکات در آنها وجود دارد.
جیران چند فرزند داشت و عاقبت آنها چه شد؟
اولین فرزند جیران، سلطان محمدمیرزا بود که 8روز بیشتر عمر نکرد. پسر دوم جیران، به امیرمحمدقاسم میرزا یا ملکقاسم خان (نام پدر مهدعلیا) نامیده میشود. امیرمحمدقاسم میرزا هم، تا 5سالگی بیشتر عمر نکرد. هرچند در زمان حیاتش، به او رتبه امیرنظامی(ارتشبد) هم اعطا شد. جیران یک پسر دیگر و 2دختر هم داشت که آنها هم زود فوت کردند. علت مرگ آنها مشخص نیست، ولی بعید بهنظر نمیرسد که آنها را کشته باشند. چون مرگ این بچهها، آن هم پشت سر یکدیگر، مشکوک است. در دربار قاجار، هووها با فروکردن سوزن در ملاج بچه، یا نشستن روی دهانشان در زمان خواب، آنها را میکشتند که یک وقت آنها به ولیعهدی نرسند. جیران خودش هم، در 28سالگی میمیرد. قبر جیران و پسرش امیرمحمدقاسم میرزا، در شاهعبدالعظیم است. جالب است که 30سال بعد از مرگ جیران، ناصرالدین شاه دوباره در همان جایی که جیران را برای اولینبار دیده بود، عاشق دختر جوانی بهنام فاطمهخانم باغبانباشی میشود. دختری با قد بلند و موهای زیبا که روی درخت نشسته بود. شاه از او هم، صاحب چند فرزند میشود، ولی آنها هم همگی فوت میکنند. بعد از مرگ ناصرالدین شاه، این خانم دوباره ازدواج کرد و نوهای داشت که بعدها معشوقه محمدرضا پهلوی شد.
چطور فرزند جیران (امیرمحمدقاسم میرزا) که از طرف مادری از خاندان قاجار نبود، به ولیعهدی رسید؟
وقتی مراسم ولیعهدی معینالدین میرزا، ولیعهد شاه از خجستهخانم(تاجالدوله) که زن عقدی شاه بود، برگزار میشود، امیرمحمدقاسم میرزای خردسال هم، در این آیین حضور داشته است. او در آن مقطع، 4ساله بود. در آن مجلس، یک قطعه نشان عقاب سن آندرد، مرصع به الماس با حمایل آبی که نیکولای اول تزار روسیه، به ایران ارسال کرده بود را، به سینه این کودک نصب میکنند. از طرفی پس از اینکه معینالدین میرزا که مادرش شاهزاده بود، در 6سالگی میمیرد، به درخواست جیران، فرزند او به ولیعهدی میرسد. البته چون جیران از طایفه قوانلو و دولو نبوده، شاه ابتدا تصمیم میگیرد که جیران را به عقد دائم خود درآورد. یکی از چهار زن عقدی شاه هم حاضر میشوند تا این فداکاری را بکند و از شاه طلاق بگیرند. چون دولت روسیه طبق قرارداد ترکمانچای، از ولیعهدی حمایت میکرد که پدرش از نوادگان عباس میرزا و مادرش هم شاهزاده باشد. کنت گبینو، وزیرمختار فرانسه که در کلاردشت به سر میبرد، در 6ژوئن 1857م در دیدار با میرزا آقاخان نوری، متوجه میشود که شاه قصد دارد، امیرمحمدقاسم میرزا پسر جیران را، بهعنوان ولیعهد معرفی کند. او گزارشهایی به دربار فرانسه فرستاد، همراه با این سؤال: «آیا دولت فرانسه حاضر است، خانم جیران را بهعنوان ملکه قبول کند؟ ایشان که از خانواده قاجار و قوانلو نیست، دختر یک نجار است که باغچهای هم دارد. آیا میشود او را بهعنوان ملکه قبول کرد؟...». طبعا فرانسویها در آغاز، با چنین چیزی مخالف بودند. دولت عثمانی هم، به ملکهشدن جیران ایراد میگیرد. نهایتاً قدرت و محبوبیت جیران، باعث میشود که دولتهای فرانسه، عثمانی و روسیه، او را بهعنوان ملکه بپذیرند. البته کنت گبینو نوشته است: «میرزاآقاخان صدراعظم ایران، به من گفت: منافع فوری ایران، شاه را وادار به تعیین ولیعهدی جدید کرده و این مسئله را بیش از این، نباید به تعویق انداخت. ما شنیدهایم که روسیه میخواهد، بهمن میرزا عموی ناصرالدین شاه که برادر محمدشاهِ فقید بوده است، نایبالسلطنه ایران باشد. بنابراین شاه میخواهد هرچه زودتر، دارای ولیعهد شود...». لذا پس از مرگ هر دو ولیعهد، ناصرالدینشاه فرزند جیران یعنی امیر محمدقاسم میرزا را در 5سالگی بهعنوان ولیعهد انتخاب میکند که البته همانطور که اشاره کردم، او هم چندان دوام نمیآورد و از دنیا میرود.