مسکن و مسئله بحران هویت
حسین گنجی
بهاحتمال بسیار به شهرهای کویری ایران مثل یزد سرزدهاید یا به تصاویری که از چنین شهرهایی منتشر میشود برخورد داشتهاید؛ خانههایی با طبقاتی اندک و دیوارهای کاهگلی و کوچههای باریک و آجرچین شده و معماری مینیمال با اندک تونالیته رنگ که حکایت از صمیمیت و آرامش دارند و یا شهرهای شمالی مثل رشت و لاهیجان و... با سقفهای شیروانیدار و رنگهای شاد که در احاطه طبیعت قرار گرفتهاند و منظری را ساختهاند که از هویتی یکپارچه برخوردار است و در منطقهای وسیع شهری تعریف شدهاند، پر از بالکن و چشمانداز، که با دیدن هر کدام از این نشانهها، ذهن ناخودآگاه به سمت چنین شهرهایی گرایش پیدا میکند. در برابر چنین شهرهایی چنین همگن و ساختارمند و اصیل و هویتمند، حال به دیگر شهرهای بزرگ ایران یا بهاصطلاح کلانشهرهای جدید مثل تهران، تبریز، مشهد، اهواز و اراک نگاه کنید. آیا چیزی از این هویت یکپارچه و زیبایی و آرامش باز هم به خاطرتان خطور میکند؟ آیا شهروندان و شهرداران آنها در سازوکار شهرسازی خود به چنین گفتمانی که هویت معماری آنها را بسازد و به این هویت اعتبار و باور داشته و متناسب با آن سیاستگذاریهای نگهدارنده و محافظانه در دستور کار خود داشته و دارند؟ در کلانشهرها جز تعداد تراکم و وسعت بهرهبرداری از زمین و گاهی سختگیری در رعایت حریم چه چیزی طی این سالها محل تأکید و پیگیری بوده است؟ جز چند کمپین و سختگیریهای جزئی در نما چه سیاستی درنظر گرفته شده است؟
چهره آسیبدیده شهر
امروزه شهرها بهمثابه کالاها یا خدمات، با برخورداری از طرح هویت بصری به اشاعه و متمایزسازی خود پرداختهاند و در ذیل یک قوانین نوشته یا نانوشته از شهرداری تا شهروندانش بهنوعی از یک سبک و هویت، معمارانه، پاسبانی میدهند. شما در روستاهای اصیل و سنتی نمیتوانید هر جوری و هر شکلی یا حتی هر نمایی ساختمان و مسکن داشته باشید و کسی به شما کاری نداشته باشد. از کدخدای آن تا شهروند و توریست و ساکن آن از یک هویت کلی مثل حریم خانه خود پاسداری میکنند و نمیگذارند خدشهای به این هویت جمعی زده شود و همین هویت جمعی، بصری و معماری است که بار برندسازی و هویت بصری آن را بر دوش دارد و میل به بازدید و توریست را میان علاقهمندان به آن منطقه زنده نگهداشته است. با درنظر گرفتن این موضوع که طراحی هویت بصری برای شهرها، پدیدهای نوظهور نبوده و شهرهایی مثل یزد، اصفهان، رشت و... دیرینسالی است که به این منظر واحد واقف شدهاند و با توجه به اینکه بخش اعظمی از این هویت بصری شهری و طراحی مرتبط با خانههای مسکونی و ساختمانهای همگانی است، باید دید کدام شهرهای ایران تیپ و الگوی هماهنگ خود را حفظ کردهاند و چه بهرهها بردهاند و چه شهرهایی با از دست دادن این هویت و ریشه و سبک، بخش بزرگی از دارایی آنها را که محبوبیت، زیبایی و محل ارجاعیت آنها بوده است از دست داده و دچار شلختگی شهری شدهاند. شهرهایی مثل تهران که یکباره با آسیب رشد بیحسابوکتاب عرصه و اعیان، جمعیت، امکانات و... مواجهه شدهاند بیش از هر چیز دیگری که در این مسیر از اجتماعی تا سیاسی و فرهنگی، از لحاظ ریخت و رفتار ساختمانی و چهره شهری دچار آسیب شدهاند. آسیبهایی که اکنون اگر بخواهیم به رفع آن برخیزیم صبر یکدهه و قوام سیاستگذاری و اقبال عمومی میان ذینفعان تنها چاره آن خواهد بود.
فرار از شهر!
اکنون شهرهایی با این مؤلفهها تنها محلی برای خواب و کار هستند و نه جای برای زندگی و برای همین است که با هر تعطیلی و آخر هفتهای جادههای خروج از این شهر اسیر انبوهی از ماشینهایی میشود که انگار در حال فرار از جنگ هستند. رسیدن به چیستی هویت شهری و چگونگی بررسی و توصیف عناصر و مؤلفههای تشکیلدهنده آن و همچنین دستیابی به عناصر سازنده یک شهر مطلوب و چگونگی تصویرسازی یا برندسازی آن و تفاوت این حوزه با دیگر عرصههای مشابه، و تأثیر آن بر روح و برند شهری که میتواند در نهایت شهری را به مقصدی برای گردشگری و زندگی سازد، از مهمترین اهدافی است که هرگز در تمامی دوران شهرسازی در این شهرها درنظر گرفته نشده و لحاظ نشده است.
هویتی در معماری که از کف رفت
آنچه بیش از همه مؤلفههای برشمرده شده، نقش تعیینکننده در وضعیت امروز معماری و ساختمانسازی و مسکن شهری در شهرهای بزرگ مثل تهران بر عهده داشته و دارد، بهوجود آمدن بحران هویت و عدمحرکت به سمت برطرف کردن آن است؛ هویتی که در معماری ایرانی اسلامی ما قرنها وجود داشت و تنها در همین نیم قرن اخیر به شکل کاریکاتوروار به هم ریخت و از کف رفت؛ زیباییای که بهدست سوداگری و هزینه فایده کوتاهمدت سیاستگذاران شهری و میدانداران ساختوساز از بین رفت. و وقتی فرهنگ در یک شهر به حاشیه برود و سازه با هر شکل بهعنوان مؤلفه پیشرفت، ملاک قرار بگیرد، وقتی سیاستگذاری و قانونریزی به شکلی باشد که خانههای حیاطدار در مدل شهرسازی منفعت خود را از دست بدهند و بلندمرتبهسازی و بهرهگیری از حداکثر ابعاد زمین ملاک قرار بگیرد، وقتی در دورهای بالکن و تراس بخشی از آپارتمان محاسبه نشود و پارکینگ در اولویت بالاتری از یک راه نفس و نجات زندگی جایگزین شود و برای آن بهای بیشتری تعلق بگیرد، وقتی از نما تا نازککاری، نور و خلاقیت و زیبایی به کمترین حد مطلوبیت انتخاب برگردد، دیگر چطور میشود از ساختمان و مسکن به شکل امروزی لذت برد و در ذیل آن زندگی باکیفیت مطلوب را جست؟ در مسکنسازی امروز بهخصوص در شهرهایی بزرگ مثل تهران، مشهد و اهواز، باید فرمان چند مادهای بازگشت به هویت معماری ایرانی نوشت و بخشنامههای لازمالاجرا منتشر ساخت؛ معماریای که اتصالات جغرافیای، فرهنگی، اجتماعی و زیست ایرانی خود را از دست بدهد دیگر چطور میتواند محل آسایش قرار گیرد و برندسازی چطور میتواند به خدمت این صنعت آمده و آن را محلی برای زندگی معرفی سازد؟