من بهدنبال هویت نیستم، من خودِ هویتام!
ترانه یلدا- شهرساز
چندی پیش دوست جوانی از من سؤال کرد، آیا هنوز معماری ایرانی داریم؟ خیلی به من گران آمد و پاسخی برایش نوشتم که دوست دارم بخشهایی از آن را در این ستون بیاورم. نوشتم: «بله معماری ایرانی داریم. همیشه داشتهایم... مثل زبان فارسی، مثل هنر و ادبیات ایران، مثل تاریخ کهن سرزمینمان، مثل آشپزی ایرانی... معماری ایرانی جلوهگاه و فضای زندگی اقوام ایرانی و ملت ایران بر این پهنه جغرافیایی است. همواره بوده است.»
در طول این هزاران سال تاریخ، مرزهای سرزمینی ما و همسایگانمان در تغییر بوده؛ خودمان هم تغییر کردهایم. انقلاب صنعتی و پاگذاشتن به دوران مدرن، شتاب تغییرات همهجانبه را بیشتر هم کرد. جهان کوچکتر شد و همهجای آن در دسترس همگان قرار گرفت. و اکنون 30سال است که با انقلاب ارتباطات و رشد جهان دیجیتال، این روند جهانیشدن بسیار فراگیر شده است. اما بهعنوان روی دیگر سکه جهانیشدن و ژنریکشدن الگوهای زندگی، در این جهانی که طی نیمقرن جمعیتش دوبرابر شده، ما هنوز با تنوع زندگیهای بومی و محلی روبهرو هستیم، که خوشبختانه هنوز وجود دارند و متناسب با آن معماری هم داریم. تازه، هر آنچه قبلا ساخته شده، هنوز کاملا از بین نرفته و امیدمان به همین نمونهها و الگوهاست.
هر قوم و ملتی ویژگیهای خودش را دارد و اگرچه الگوهای زندگی اروپایی از یکقرن پیش و مصرفگرایی آمریکایی از نیمقرن پیش به همراه زبان انگلیسی و کوکاکولا و شلوار جین همه دنیا را گرفته، اما هنوز مردم هرکجای دنیا نیازهای خاص خود را نیز دارند. این ویژگیهاست که مورد نظر ماست، این مشخصات هدفمان است؛ برای متشخصماندن، برای شناختهشدن، برای آسایش و خوشحالی. ژنریک بودن حداقل را به ما میدهد. ما بیشتر میخواهیم. ما کنار همان نان خالی، کمی سبزیخوردن میگذاریم، تا عطر نعنا و ریحان و رنگ سرخ تربچهها فریاد بزند که ما اهل اینجاییم. مسکن سرپناه شایسته ما نیست. ما بیشتر میخواهیم. چیزی خاص خودمان.
با چنین شرایطی است که معماری بهعنوان عنصر شکلدهنده به فضایی که ما در آن حرکت و زندگی میکنیم، مطرح میشود. اما تمام آنچه بهعنوان سرپناه و ساختمان برای رفع نیاز ساخته میشود معماری نیست. همانطور که هر حرفی شعر نیست، و هر طرح و نقاشیای هنر محسوب نمیشود. معماری هنری است که باید رموز آن را آموخت، و آن را بهکار بست. امروزه نمیتوان به نظم معماری قدیم ایرانی بسنده کرد. معماری امروزه جهانی شده و همهچیز را باید آموخت و حرف همه را باید گوش کرد. باید تاریخ معماری ایران و جهان را خواند و به فنون ساختوساز آشنا شد. باید از طراحی شهری و شهرسازی سر درآورد و مهمتر از همهچیز اینکه ما باید روابط و خلقیات گروههای اجتماعی و مشتریانمان را بشناسیم و بر اساس خواستههای آنها برایشان طراحی معماری کنیم؛ شهر را، محله را، خانه را، مبلمان و هر چیزی که آنها میخواهند را. معماری یعنی کمیتها کافی نیست؛ کیفیت لازم است.
معماری درونگرای ایرانی، با حیاطهای مرکزی و ایوانهای بلند و فضاهای نیمهباز و نیمهبستهاش، با حوض کاشی آبی و فوارهاش، با تمام ویژگیهایی که بهشت را هدف قرار میدهد، فقط داستان محرمیت و مذهب اسلام و پنهانکردن زنان در پستوها نیست، که بخواهیم بگوییم حالا که مدرن شدهایم، دیگر نیازی به آن نوع معماری نیست. در معماری ایرانی، صحبت از پرداختن به فضاهایی است که در آنها حریم خصوصی اشخاص رعایت میشود؛ فضاهایی که با تمهیداتی پیچیده و خلاقانه، راحتی و آسایش در فضایی دلچسب و امن را برای ساکنان آن فضا بهوجود میآورید، و در اقلیمی گرم و خشک و بیابانی، زندگی را بدون استفاده از وسایل گران برقی و گازی، قابل تحمل میکنید. و این یک هنر است؛ که آسان یادش نمیگیرید، و ایرانی است، چون برای مردم ما در شرایط حاضر این مرز و بوم، و برای گروههای مختلف اجتماعی و درآمدی آنها طرحش میکنید.
اصل معماری ایرانی بر جداییگزینی و تفاوتهای فرهنگی نیز نیست. معماری ایرانی سرجایش هست. معمارها خوب تربیت نشده و نمیشوند.
بیایید بهدنبال کشف هویت نباشیم. هویت خود ماییم. تفاوتها را بشناسیم، در زندگی مردم و فرهنگهای آنها. اما برای بهترین اقدام به معماری در عمل، باید در معماری ایرانی بکاویم. اصول آن در طول تاریخ شناختهشده است و بر جویندگان پوشیده نیست. ایران بدون مردمش که سنگ و خاک هست. اما همین سرزمین است که ایرانی را ایرانی میکند و البته که ایرانی هم یک چیز ثابت نیست؛ ایرانی انسان است؛ انسانی که در طول زمان عقاید و نیازهایش تغییر میکند و میتواند تغییر کند. که همینطور هم شده. اما ما در همهحال میتوانیم از «معماری سنتی ایرانی» الگو بگیریم به شرطی که آن را کشف کنیم و بشناسیم.
و صد البته که تقلید از معماری گذشته کار خوبی نیست. میتوان از نشانههای آشنا، مفاهیم آشنا، عناصر و اصول آن، و البته از مصالح آشنای بومی استفاده کرد. هویت اشتباه معنی نشده و«اجبار»ی در کار نیست. و البته که اولویت با معنا و مفهوم است و نه با رفع نیاز صِرف و حداقلی!
شما در طول عمرتان نامتان که تغییر نمیکند. در یک جایی به دنیا آمدهایم و به زمین دوخته شدهایم. شما نامتان تا آخر نسرین خواهد بود. و این نام هویتتان است، زیرا خبر از یک وجود یگانه میدهد. مگر آنکه مثل خیلی ایرانیهای جوان و برومند دیگر تصمیم به مهاجرت بگیرید! آنوقت نسرین میشود نادین و نریمان میشود نورمن، تا دیگران بتوانند راحتتر تلفظش کنند.
سبکهای معماری بومی زمینهگرا را باید برای هرکجای ایران اختراع کرد. اگر سبک معماری اصفهان داریم، باید برای قزوین و شیراز هم سبکی اختراع کرد. این وظیفه ماست که بر معماریمان بیفزاییم و مهمترین نکات زمینهساز آن را بهکار بندیم.