والیبال مدیون اوست
جمشید حمیدی
محمدرضا یزدانیخرم مردمدار بود و مدیر. با مخالفان خوب تا میکرد و اهل مشورت بود. گاهی اوقات که اهالی والیبال وارد کارگاه پنبهزنی علیه هم میشدند، میگفت: «باید با همه ساخت. اینان سرمایههای والیبال هستند و عمر و جوانی در این راه گذاشتهاند.» آدمشناس خوبی هم بود، بذلهگو بود و به شوخی طعنه میزد: «برخی مثل درِ مسجد هستند، نه میشود آنها را سوزاند و نه میشود فروختشان.» در سایه روابط مطلوب اجتماعی و سیاسی خوبی که داشت، با ماتسو دایرا، نایبرئیس اول آن زمان فدراسیون جهانی روابط صمیمانهای برقرار کرد و بزرگانی چون پروفسور ایم، دکتر هالوی و آنتونیو جیاکوب - مربیان بزرگ والیبال جهان- را به ایران آورد. با کشورهای عربی برادر شد و آنان را در مشت رفاقت و نفوذ خود گرفت. با رسانهها ارتباط صمیمانهای داشت و تأکید میکرد: «هر چقدر خوب کار کنید، تا مردم و مسئولان ندانند ثمری ندارد.» خبرنگاران را مزاحم نمیدانست و در تمامی جلسات خود نمایندگان رسانه آن زمان حضور پیدا میکردند. به خبرنگاران میگفت: «حتی اگر بد مینویسید، بنویسید. والیبال باید دیده شود.» به مسائل اخلاقی و خانوادگی ورزشکاران و مربیان حساس بود و در استحکام خانواده اهالی توپ و تور با احدی تعارف نداشت.گاهی که از بابت برخی چاپلوسان والیبال شاکی میشدیم، چشمکی میزد که یعنی میدانم اما همه آدمها یک جور نیستند و باید اجازه بدهیم آنان نیز در سایهسار والیبال زندگی کنند. روزی که همراه تیم جوانان از جهانی آرژانتین برمیگشتیم در فرودگاه مرا کنار کشید و پرسید: «فلانی، اوضاع چطور بود؟» من هم بلادرنگ گفتم: «حاجی، درِ این والیبال را گل بگیرید و ساختمانی تازه بسازید!» طولی نکشید که دیدیم والیبال را نو کرد. این نوشته خوشامدنویسی بعد از مرگ سهراب نیست، دلخوریهایی هم بود اما حقیقت را نمیشود نادیده گرفت که مرگ جیرهای همگانی است و به یاد بیاوریم که بر ما نیز همین ماجرا خواهد بود. فقط خوبیها را یادمان نرود. کارهایی که یزدانیخرم برای والیبال انجام داد، فراموششدنی نیست. والیبال مدیون اوست. روحش شاد و یادش گرامی.