• یکشنبه 4 آذر 1403
  • الأحَد 22 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 24
شنبه 21 مهر 1403
کد مطلب : 237215
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/An4l9
+
-

روایت صحابه

آن نهر، عمل اوست که همچنان جریان دارد

آن نهر، عمل اوست که همچنان جریان دارد

مسلمانان در مدینه دو گروه بودند، ساکنان اصلی و کسانی که به مناسبت هجرت رسول اکرم(ص) به مدینه، از خارج این شهر به مدینه آمده و آنجا ساکن شده بودند. آنها که از خارج شهر مدینه آمده بودند «مهاجرین» و ساکنان اصلی این شهر «انصار» خوانده می‌شدند. مهاجرین چون از وطن، خانه، مال، ثروت و احیانا از زن و فرزند دست شسته و عاشقانی پاکباخته بودند، سر و سامان، زندگی و خانمانی از خود نداشتند. انصار برادران دینی خود را در خانه‌های خود پذیرایی می‌کردند. حساب مهمان و میزبان در کار نبود؛ حساب یگانگی و یکرنگی بود. آنها را شریک مال و زندگی خود محسوب می‌کردند و احیانا آنها را بر خویشتن مقدم می‌داشتند.
«عثمان بن مظعون» یکی از مهاجرین بود که از مکه آمده بود و در خانه‌ یکی از انصار ساکن شده بود و زندگی می‌کرد. روزی عثمان در آن خانه مریض شد. افراد خانه، مخصوصا «ام علاء انصاری» که از زنان با ایمان بود و از ابتدا با رسول خدا(ص) بیعت کرده بود، صمیمانه از عثمان پرستاری می‌کردند.
 بیماری عثمان روزبه‌روز شدیدتر شد و عاقبت به همان بیماری از دنیا رفت.
 افراد خانه کاملا به قدرت ایمان و پایه‌ عمل عثمان بن مظعون پی برده و دانسته بودند که او یک مسلمان واقعی بوده است. میزان علاقه و محبت رسول اکرم(ص) را هم نسبت به او به‌دست آورده بودند. برای هر فرد عادی کافی بود که به موجب این دو سند، شهادت بدهد که عثمان اهل بهشت است.
درحالی‌که مشغول تهیه‌ مقدمات کفن و دفن بودند، رسول اکرم(ص) وارد شدند.
‌ام علاء همان وقت رو کرد به جنازه‌ عثمان و گفت: «رحمت خدا شامل حال تو باد ‌ای عثمان! من اکنون شهادت می‌دهم که خداوند تو را به جوار رحمت خود برد.»
تا این کلمه از دهان ‌ام علاء خارج شد، رسول اکرم(ص) فرمودند: «تو از کجا فهمیدی که خداوند عثمان را در جوار رحمت خود برد؟!»
‌ام علاء گفت: «یا رسول‌الله! من همینطوری گفتم وگرنه من چه می‌دانم.»
پیامبر(ص) فرمودند: «عثمان رفت به دنیایی که در آنجا همه‌ پرده‌ها از جلوی چشم برداشته می‌شود. البته من درباره‌ او امید خیر و سعادت دارم؛ اما به تو بگویم، من که پیامبرم درباره‌ خود یا یکی از شما اینچنین اظهارنظر قطعی نمی‌کنم!»
ام علاء از آن پس درباره‌ احدی این چنین اظهارنظر نکرد.
درباره‌ هر کس که می‌مرد، اگر از او می‌پرسیدند، می‌گفت: «فقط خداوند می‌داند او فعلا در چه حالی است.»
پس از مدتی که از مرگ عثمان گذشت، ‌ام علاء او را در خواب دید درحالی‌که نهری از آب جاری به او تعلق داشت. خواب خود را برای رسول اکرم(ص) نقل کرد.
رسول اکرم(ص) فرمودند: «آن نهر، عمل اوست که همچنان جریان دارد.»
منبع: کتاب «داستان راستان» جلد۲، مرتضی مطهری




 

این خبر را به اشتراک بگذارید