• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
یکشنبه 12 دی 1400
کد مطلب : 149771
+
-

قهرمان، ده ‌سال بعد

آنها که 10سال پیش به انتخاب خود از مبالغ هنگفتی گذشتند آیا امروز از کار‌شان پشیمان نیستند؟

قهرمان، ده ‌سال بعد

نگار حسینخانی- روزنامه‌نگار

قهرمان‌ها این روزها کجا هستند؟ در میان خبرهایی که روزانه ذهن همه ما را به‌خود مشغول می‌کند، خبرهای مربوط به قهرمان‌ها در قعر کدام پایگاه خبری مدفون می‌شود؟ آن زمان که هر یک از ما با هزار مشکل کوچک و بزرگ دست و‌پنجه نرم می‌کنیم، قهرمان‌ها، کجای قصه‌هایشان ایستاده‌اند؟ حتما بعضی‌هایتان فیلم «قهرمان» اصغر فرهادی را دیده یا داستان آن را شنیده‌اید. داستان مردی که کیف پولی پیدا می‌کند، اما با وجود درگیری‌های مالی و خانوادگی تصمیم می‌گیرد صاحب کیف را پیدا کند، درحالی‌که می‌تواند آن را به بدهکارانش بدهد و از مخمصه خلاص شود. این تصمیم‌اش از او قهرمان می‌سازد. هر چند گمان نمی‌برده ماجرا اینگونه شود و مورد تشویق قرار گیرد اما این تشویق‌ها هم دردسرهای تازه‌ای برای او ایجاد می‌کند. با احترام به تصمیم اخلاقی قهرمان‌هایمان، تصمیم گرفتیم سراغ چند تن از آنها برویم. همه این افراد یک‌دهه پیش تصمیم گرفتند چیزهایی که پیدا کرده‌اند را به صاحبانش بازگردانند. از بعضی از آنها به‌خاطر این تصمیم اخلاقی تشکر و قدردانی شده است. اما آیا زندگی‌شان هم پس از این تصمیم دگرگون شده است؟ در این 10سال چه بر سر آنها و تصمیم‌شان آمده و حالا چگونه زندگی می‌کنند؟


قهرمان اول
 58ساله،تهران
سیدبهرام روئیی

آبان‌ماه 1390بود که راننده تاکسی در خودروی خود، 3میلیون تومان پول پیدا کرد. جست‌وجو برای پیداکردن صاحب آن پول‌ها از کاغذ چسباندن و پیگیری به جایی نرسید، تا اینکه بهرام روئیی تصمیم گرفت از روی مهر روی پول‌ها به سراغ بانک رفته و 3‌ماه طول کشید صاحب پول را پیدا کند. از قضا صاحب پول‌ها تاجر بود و روئیی راننده‌ای که برای دخترش جهیزیه تهیه می‌کرد. با این‌حال او پول را به صاحبش برگرداند و خود راهی محل کارش، تاکسی تلفنی تهران شد. روئیی می‌گوید آن زمان خیلی‌ها شماتت‌لش کردند که چرا پول را برگردانده، حتی مدتی بعد بیهوده اخراج و مجبور شد خودش به شکل آزاد کار کند. او همچنان در مسیر آزادی _ تهرانپارس به شکل آزاد با تاکسی کار می‌کند. اما دوستی‌اش با صاحب آن پول‌ها ادامه پیدا کرده است.



قهرمان دوم
 34ساله، تبریز
ابوالفضل غضنفری

«وقتی 118میلیون تومان چک روز و تاریخ گذشته پیدا کردم، یک نفر گفت همه را 50میلیون می‌خرد اما من جواب منفی دادم و تلاش کردم صاحب چک‌ها را پیدا کنم.»؛ این البته تازه‌ترین اقدام ابوالفضل غضنفری است. او سال‌1390هم 10میلیون و 400هزار تومان پیدا کرده بود. ابوالفضل می‌گوید که نماینده کارگران این کار را رسانه‌ای کرده است و او اصلا اطلاعی نداشته، اما وقتی می‌بیند که در شبکه‌های اجتماعی خیلی‌ها درباره کار او نوشته‌اند، از کامنت‌ها دلگیر می‌شود؛ «بعضی‌ها نوشته بودند که چون چک بوده، طرف نمی‌توانسته خرجش کند. درحالی‌که چک‌ها صیادی نبود و در وجه حامل بود. من بارها چیزهایی که پیدا کردم را به صاحبانش برگردانده بودم، مثلا یک‌بار انگشتری پیدا کردم که 7گرم وزن داشت. یا بار دیگر کیف پول پیدا کردم. ترک‌ها یک مثل دارند که می‌گوید: ایتَن شی‌ئی، همیشه گُز آختارار/ چیزی که گم شده، همیشه چشمی منتظرش است.» غضنفری در 3سال گذشته کارگر نمونه ‌شده است. خودش می‌گوید به او شغل پشت میزی پیشنهاد شده اما بعد از مدتی متوجه می‌شود که دوست دارد جارو بزند و به شغل قبلی بازگردد. حقوقش 3میلیون و 500هزار تومان است که با اضافه‌کار به 5میلیون تومان می‌رسد، خودش می‌گوید وجدان راحت از همه‌‌چیز برایش مهم‌تر است. دو فرزند 6و 7ساله دارد که به او افتخار می‌کنند.



قهرمان سوم
 48ساله، الشتر
علی‌اشرف حسنوند

حسنوند سال1391 که پستچی اداره پست بوده یک پاکت پیدا می‌کند. روزنامه‌های آن روزها از قول او نوشتند: «بین نامه‌ها یک پاکت دیدم که نیمه‌باز بود. بخشی از محتوای آن کنار صندوق ریخته شده بود و باقی بین پاکت‌های دیگر مانده بود. یک سند ملکی مربوط به یک مجتمع فرهنگی و اوراق‌بهادار و چک‌های سفید امضاشده و چک‌های حامل، یک فقره دسته‌چک، یک سندماشین و چندین قولنامه آپارتمان و خانه، چندین سند ملکی دیگر، اوراق‌بهادار و سفته‌ای امضا‌شده. چک‌ها هرکدام به نام یک نفر بود.» آن زمان حسنوند فورا به اداره پست برمی‌گردد تا صاحب آن بسته را پیدا کند. مجموع مدارکی که پیدا کرده بود، آن روزها بیش از یک میلیارد تومان ارزش داشت. حالا اما حسنوند در اداره ثبت‌احوال مشغول به‌کار است. خودش می‌گوید سال1389 هم کیفی پر از طلا در جاده پیدا کرده که به صاحبش برگردانده. حسنوند حالا 2میلیون و 700هزار تومان حقوق می‌گیرد که با اضافه کار و... آن عدد به 4میلیون و 100هزار تومان در‌ماه می‌رسد. دو فرزند دارد که یکی از آنها ازدواج کرده. به‌گفته خودش آن روزها می‌توانست با آن بسته، 2 واحد آپارتمان در شهرستان خودشان بخرد؛ «وقتی پدرم فوت کرد، خواهر و برادرهایم را خودم به خانه بخت فرستادم. حالا دخترم هم ازدواج کرده و نوه‌ای دارم. اما هیچ‌وقت به این فکر نبوده‌ام که ریالی از مال دیگران را در زندگی‌ام خرج کنم. سلامت زن و فرزندانم را از همین می‌دانم. آنها هم این کار من را ستایش می‌کنند.»



قهرمان چهارم
49ساله، بجنورد
احمد ربانی

رفتگر 40ساله شهرداری منطقه یک بجنورد اردیبهشت سال‌1391کیفی به ارزش یک‌میلیارد تومان حاوی وجه نقد، جواهرات، کارت‌های اعتباری، اسناد و... را در خیابان امیریه بجنورد پیدا کرد و صبح روز بعد آن را به صاحبش تحویل داد. او حالا نگهبان و در بخش حراست شهرداری مشغول به‌کار است. درآمدش در حد خرج روزمره است. یک پسر و 2دختر دارد و حالا مشغول تهیه جهیزیه برای دختر خود است. درآمدش نه‌تنها تغییر نکرده که در همان حدود است که هر کس دیگری در این رده شغلی می‌گیرد. اما بارها مورد تقدیر قرار گرفته و آبرویی کسب کرده که از هر چیز برایش با اهمیت‌تر است. مثلا داریوش مهرجویی در اکران فیلم «نارنجی‌پوش» از  او تقدیر کرده و نامش بین اهالی شهر به نیکی برده می‌شود. این تنها چیزی است که آن انتخاب برایش به ارمغان آورده است.


قهرمان پنجم
 42ساله، دزفول
مریم

25سال طول کشید تا مریم توانست صاحب کیف طلاها را پیدا کند. آن زمان دختر 17ساله‌ای بود که برای خرید جهیزیه با مادرش به بازار دزفول رفت. حالا زنی است که 2 فرزند 17و 13ساله دارد. صاحب آن کیف دیگر زنده نیست و پسر آن زن که کیفش را گم کرد، حالا مأمور پلیس شده. مریم که همان سال‌ها هم تلاش زیادی برای پیدا‌کردن این کیف کرده بود، از ثبت‌احوال تا عکاسی و همه مغازه‌هایی که کیف را در آن محل پیدا کرده بود، رفت. وقتی کارش بی‌نتیجه ماند تصمیم گرفت پس از مرگ مادر و تقسیم ارثیه دوباره به‌دنبال صاحب آن کیف بگردد. بنابراین همه آن مراحل را دوباره طی کرد و این‌بار در نرم‌افزار دیوار دنبال صاحب آن کیف گشت. بالاخره پس از سال‌ها این کیف به صاحب خود بازگشت. حتی نخواست نامش فاش شود یا تصویری از خود بگذارد. او می‌گوید که شوهرش نانواست و نه‌تنها حالا وضعیت زندگی چندان خوبی ندارد که همواره در زندگی دچار مشکلات فراوانی بوده اما حتی به این فکر نکرده دست به امانت مردم بزند. او می‌گوید: «مادرم همیشه این کیف را کنار سند خانه می‌گذاشت و حتی از آن کیف بیشتر مراقبت می‌کرد چون امانت مردم بود.» او می‌گوید نذر کرده بودم که صاحب این کیف پیدا شود. حالا هم خوشحالم که کیف را به صاحبش برگرداندم.





 

این خبر را به اشتراک بگذارید