مرضیه موسوی: منظورم این نیست که این ستون تنها برای زنان نوشته شده! نه! این ستونی است درباره زنان؛ نیمی از جامعه که فرصت برابری تجربه و اندوختن پیدا نکردهاند و به همین نسبت، رنج بیشتری برای رسیدن به هر نقطهای از زندگی باید تحمل کنند؛ رنج پس زدن کلیشههای غلط. سردر این ستون نام «زن روز» نوشته شده تا هفتهای یکبار همه ما، دور آن جمع شویم و از دغدغههای نیمی از جامعه که کمتر شنیده شده بشنویم و بخوانیم. راوی این هفته ستون زن روز، شهلا لاهیجی است که از اهمیت کار و استقلال مالی برای زنان میگوید.
استقلال اقتصادی، کلید موفقیت زنان
شهلا لاهیجی- نویسنده، مترجم، ناشر و فعال حو زه زنان
هر کدام از افرادی که در حوزه زنان فعالیت میکنند پیشرفت را در یک چیز میبینند. من از آن دسته افرادی بودم که همیشه فکر میکردم پیشرفت یعنی حرکت اقتصادی. اینکه زنان قادر باشند بهعنوان نیمی از جامعه تولید درآمد کنند. آن وقت است که میتوانند مطالبات دیگر خود را بهدست بیاورند. طبق آمارها ۱۴درصد زنان ما در کادر استخدامی دولت هستند. ولی فکر میکنید چند هزار زن بهصورت آزاد کار میکنند؟ زنان ما، به اجبار، به این نتیجه رسیدهاند که اگر آزادی اقتصادی نداشته باشند نمیتوانند دیگر مطالبات مدنی خود را بهدست بیاورند. این بزرگترین دریافت و بزرگترین تجربهای است که جامعه زنان بهدست آورده.
از طرفی فکر میکنم مردان جامعه هم به این نتیجه رسیدهاند که برای حرکت رو به جلو، زنان و مردان باید دوشادوش هم حرکت و تلاش کنند. مثل چهارچرخی که اگر یکی از چرخهایش لنگ بزند از حرکت میایستد، جامعه هم برای حرکت پیوسته نیاز به حضور زنان و مردان در کنار هم دارد. نمیتوان این 4چرخ را تنها با 2 چرخ سالم به جلو حرکت داد.
دوره مردان تنها و زنان تنها تمام شده است
اگر امروز زنان دستاوردی در جامعه دارند و در بسیاری از مشاغل و تخصصها دوشادوش مردان قرار گرفتهاند، بهدلیل تلاشی است که خودشان انجام دادهاند. تاکنون حمایتی از هیچ دولتی برای زنان وجود نداشته. بلکه با تجربههای عینی و آزمون و خطاهای خودشان به این مرحله رسیدهاند.
مطالبه اولیهای که از دولتها وجود دارد این است که جامعه خود را بهحساب بیاورند. وقتی ۵۰درصد از جامعه، یعنی مردان، قرار باشد نیاز ۱۰۰درصد جامعه را تامین کنند، مشخص است که در کار خود وامیمانند. این موضوعی است که مردم- مردان و زنان- به خوبی درک کردهاند. این روزها دیگر ما دوره زنان تنها و مردان تنها را پشت سر گذاشتهایم. در خواستهای مدنی، در پیگیری مطالبات حقوقی مثل بازنشستگی ، زن و مرد نمی شناسد. حالا اگر کمبودی در جامعه میبینیم درد زنان به تنهایی نیست؛ درد عمومی یک جامعه است که زندگی همه را بهخود مبتلا کرده. این روزها زنان خانهدار بهدلیل گرفتاریهای اقتصادی، نقش پدر و مادر را همزمان برای خانواده خود ایفا میکنند و هرکجا هم نیاز باشد، دست به تولید میزنند تا اقتصاد خانواده را نجات دهند. برای همین است که من فکر میکنم زنان در صف اول رفع کمبودها و ضعفها هستند. حالا که جامعه به چنین درکی رسیده، آیا وقت آن نیست که دولتها هم آن را بپذیرند و وظایف خود را در این زمینه انجام دهند؟
بلایی به نام فرهنگ غلط
این روزها روزهای همدردی جهانی است. هر اتفاقی در گوشهای در دنیا رخ میدهد همه دنیا باخبر میشوند. این از دستاوردهای جهانی شدن رسانه است. اما یادمان باشد زنان ما حتی وقتی رسانه چنین قدرتمند نشده بود هم با یکدیگر همبستگی داشتند. حرکات آرام اما مداومی که زنان در این سالها انجام دادهاند، نگاه جامعه را به آنها تغییر داده است. برخلاف آنچه در گذشته با آرمانگرایی بهدنبالش بودم، امروز به تجربه فهمیدهام که در طول زمان، با آهستگی و مداومت میتوانیم بسیاری از تصورات اشتباه در جامعه در مورد زنان را تغییر دهیم. حرف زدن درباره این دغدغهها، نشان دادن مصداقهای آن در زندگی به مردان زندگیمان، همراهی با آنها در به دوش کشیدن بار زندگی و... میتواند همدلی و همراهی آنها در این راه را برای ما به ارمغان بیاورد؛ همانطور که در سالهای گذشته شاهدش هستیم. فرهنگسازی درباره تغییر باورهای غلط، راه مهمی است که در پیش داریم. گاهی به چشم میبینیم که جوامعی که فرهنگ چندین هزار سالهای پشت خود ندارند، زندگی راحتتری برای همه مردمان خود رقم زدهاند. چرا که دیگر کسی بار فرهنگ اشتباه را به دوش نمیکشد و نیازی به تغییر این فرهنگ ندارد. مشکلاتی که این روزها زنان در جامعه ما به دوش میکشند تنها مسئلهای مربوط بهخود این زنان نیست و حل شدن آنها آرامش را برای همه جامعه به ارمغان خواهد آورد.
معیاری برای سنجش موفقیتها
من فکر میکنم ما نباید خودمان را با کشورهای اروپایی و غربی مقایسه کنیم! نه. ما در جغرافیای دیگری زندگی میکنیم. درستش این است که ما خودمان را با وضعیت کشورهای همسایه مقایسه کنیم. آن وقت است که می توانیم به معیاری برای سنجش موفقیت خودمان دست پیدا کنیم. در شرق، پاکستان و افغانستان را داریم که وضعیت مشخصی دارند. وضعیت زنان در همسایههای غربی کشور هم چندان امیدوار کننده نیست. من فکر میکنم ما در این سالها حرکات آهسته اما مداومی را انجام دادهایم که باعث شده دستاوردهای امروزمان را داشته باشیم. امروز درست است که در میان مدیران بالا رده کشور کمتر زنی را میتوان مشاهده کرد، اما در بازار مشاغل کشور شاهد حضورچند میلیونی زنان در بازار اشتغال هستیم. هرچند که تنها 14 درصد مشاغل رسمی و دولتی به زنان اختصاص داده شده است. زنان امروز در کمال قدرت در حال مدیریت کارخانهها و مشاغلی هستند که در گذشته در وظایف مردان تعریف شده بود. اینها به نظر من گره گشای مشکلات زنان در کشور ماست. زنها برای رسیدن به این موفقیتها، تلاش خود را انجام دادهاند و همچنان پیشتازند. آنچه امروز جایش خالیست، حمایتهای دولتی از جامعه زنان است.
وقتی از «زنان» حرف میزنیم دقیقا از چه حرف میزنیم؟
در همینه زمینه :