• شنبه 22 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 3 ذی القعده 1445
  • 2024 May 11
سه شنبه 20 مهر 1400
کد مطلب : 142643
+
-

از استانبول تا استانبول

منصور ضابطیان از سفرنویسی و سفرنامه‌هایش می‌گوید

از استانبول تا استانبول

زهرا رستگار مقدم- روزنامه‌نگار

 وقتی می‌خواهیم با هم درباره سفر و سفرنامه‌نویسی صحبت کنیم، می‌گوید که حالا روی صندلی، رو به استانبول بارانی نشسته و یادداشت‌هایی درباره سفرش به این شهر می‌نویسد. منصور ضابطیان، از آن دست آدم‌هایی است که در به‌اشتراک‌گذاشتن، ایده، تجربه و علایقش به مخاطب، همواره موفق بوده است؛ چه آن زمان که برنامه رادیو هفت را روی آنتن سیما می‌برد و چه بعدترها با پادکست و سفرنامه‌نویسی و... . شاید بتوان گفت او توانست دست‌های نیرومندی برای احیای این نوع نوشتن -سفر نویسی- باشد؛ زنده‌کردنی موفقیت‌آمیز که تجدید چاپ‌ها و ادامه‌دارشدن این رویه در کار او شاهدی بر آن است. حالا که با او صحبت می‌کنیم، سفرنامه نخستش، «مارک و پلو» برای چاپ بیست‌ویکم به چاپخانه رفته و آخرین کتابش «سه رنگ» به چاپ پنجم رسیده و در حال نوشتن سفرنامه استانبول و در این شهر است.

چرا سفرنامه‌نویسی؟ این کتاب‌ها چرا برای مردم هنوز جذابند؟
سفرنامه‌نویسی سنت است. مستندترین مسائلی که ما از گذشته می‌دانیم، سفرنامه‌های باقیمانده است. آن دوره که شبکه‌های دیگری برای تاریخ‌نگاری و ایجاد سند مثل سینما، دوربین و ویدئو، صوت، میکروفیلم و... نبود، طبیعتا نوشتن تنها امری بود که می‌توانست اسنادی برای آیندگان به‌جا بگذارد. در دوره‌های بعد ما باید می‌دانستیم چه کسانی، در چه دورانی و چگونه زندگی می‌کردند؟ بنابراین این سنت کهن سفرنامه‌نویسی همواره وجود داشته است.
شما چطور به سفرنامه‌نویسی علاقه‌مند شدید؟
طبیعتا آدم‌هایی که سفر می‌روند و آن‌دسته که اهل نوشتن هستند، علاقه‌مندند ترکیب این دو را به شکل سفرنامه در اختیار دیگران قرار دهند. معمولا هم در اغلب موارد موفق بوده‌اند، همانگونه که تجربه‌ من نیز تجربه‌ موفقی بود. این سفرنامه‌ها با استقبال روبه‌رو شد و برایم جای خوشبختی داشت که در این بازار تأثیرگذار شده بودم.
چطور سفرنامه‌هایتان مخاطب پیدا کرد؛ نثر ساده، انتقال تجربه‌ها یا کم‌هزینه سفر‌کردن؟ رمز موفقیت شما چه بود؟
اگر 15سال پیش به کتابفروشی می‌رفتید تا سفرنامه‌ای خریداری کنید، خیلی باید لابه‌لای کتاب‌ها می‌گشتید تا سفرنامه‌ای پیدا کنید. اما خوشبختانه اکنون در کتابفروشی‌ها ردیف یا قفسه‌ای به این نام وجود دارد و فارغ از تواضع‌های معمول ایرانی، خوشحالم که می‌توانم ادعا کنم که در این بازار تأثیرگذار بوده‌ام و کتاب‌هایم باعث شده تا جریان سفرنامه‌نویسی کمی جدی‌تر گرفته شود. اما سفرنامه‌هایی که داشتیم، بیشتر مربوط به متقدمینی بود که یا مستشرق بودند یا ایرانی‌هایی بودند که رفته بودند فرنگ و چیزهایی را با زبان و لحن آن دوره و بیشتر قاجاری یا مستشرقین دوران صفویه نوشته بودند. شاید خواندن این‌ سفرنامه‌ها از دو جهت دلپذیر نبود؛ یکی اینکه خیلی از دوران ما دور بود و دیگر اینکه زبان دشواری داشت که درک آن برای بچه‌های امروز مشکل بود. معاصرترها نیز رنگ و بوی سیاسی داشتند و کمتر با جامعه رابطه برقرار می‌کردند. در سفرنامه‌های من اما مردم با کسی آشنا شدند که شبیه خودشان بود؛ نه خیلی پولدار، نه خیلی ماجراجو و عجیب و غریب، آدمی معمولی که زمانی مانند هر آدمی امکان این را پیدا می‌کند در یک هتل شیک و درجه یک بخوابد و زمانی ممکن است مجبور شود روی تخت باریک با آدمی دیگر استراحت کند. گاهی در یک خانه شلوغ ساکن است و گاهی در خانه‌ای دربست. گاهی گم می‌شود و گاهی وسایل خود را جا می‌گذارد. در کتاب‌هایم سعی کردم شکل‌های مختلف سفررفتن، سفر ارزان و... را مطرح کنم که برای مردم جذاب بود.
چرا این سری را با همین نام ادامه ندادید؟ «مارک‌و دوپلو» و «برگ اضافی» و... آیا استراتژی خاصی پشت این تغییر نام‌ها بود؟
هر اسمی یک انگیزه، دوران و مفهومی دارد که اگر به‌درستی استفاده شود تأثیرگذاری خود را خواهد داشت؛ اما اگر به‌واسطه موفقیت، به تکرار برسیم، آن اسم هم جذابیتش را از دست می‌دهد. جدای از اینکه کتاب‌ها هویت‌های مستقل خود را دارند و باید اسم‌های ویژه خودشان را داشته باشند؛ «مارک و پلو» تعریف خاص خودش را دارد و شوخی با «مارک‌دوپلو» به‌عنوان جلد بعدی شاید جالب باشد اما اگر قرار بود که این ادامه‌دار شود، بی‌مزه می‌شد. سعی کردم برای کتاب‌ها اسم‌هایی انتخاب کنم که تنیده‌شده با موضوع کتاب باشد. مردم گاهی با اسم کتاب‌ ارتباط برقرار می‌کنند.
روایت‌های کمتر بازگو‌شده‌‌ای را درباره سفرنامه‌نویسی با ما در میان بگذارید؛ «برگ اضافی»* مصاحبه‌ منظور است.
شاید این سفرها، روایت‌های کمتر بازگو‌شده‌ای داشته باشند که طبیعتا اگر امکان بازگویی داشتند در کتاب‌ها می‌نوشتم. مثل هر آدمی با موقعیت‌هایی روبه‌رو می‌شوم که شاید نشود درباره آن نوشت؛ نه فقط به لحاظ عرفی و اخلاقی، بلکه چون بعضی تجربه‌ها شخصی است و برای مخاطب جذابیتی ندارد. وقتی سفر می‌کنید در محیطی سه‌بعدی قرار دارید. همه‌ احساسات در لحظه به کمک‌تان می‌آید برای تجربه‌ یک لحظه. اما زمانی که قرار است آن تجربه را بنویسید، در محیطی خطی و دو بعدی حرکت می‌کنید. بویی که در آن لحظه استنشاق می‌کردید، نسیمی که وزیده و آنچه در بک‌گراند عبور می‌کرده و ‌دیده‌اید، همگی پکیجی می‌سازد که درواقع احساسات آن لحظه‌ شماست. در ترجمه احساس آن لحظه، به نوشتار، خیلی چیزها ممکن است از دست برود و این طبیعی است. بنابراین خاطره دلپذیر شما در آن محیط، در لحظه‌ای دیگر، برای مخاطب آن‌قدر لذتبخش نخواهد بود. فکر کنم که این یکی از آن چیزهایی است که بد نیست حالا به‌عنوان یک «برگ اضافی» کنار صحبت‌های من در این گفت‌وگو باشد.
می‌توانیم با سفرنامه جای خالی سفر را پر کنیم؟
نه! اگر انتظار دارید که بگویم می‌شود با سفرنامه جای خالی سفر را پر کرد، به هیچ عنوان نمی‌شود. مثل این است که بگوییم با یک ترانه عاشقانه جای خالی عشق را پر کرده‌ایم یا با بوی یک غذای خوب، به گرسنگی پاسخ داده‌ایم. هر یک از اینها، ویژگی‌های منحصربه‌فرد خودش را دارد. شاید خواندن سفرنامه کار سرگرم‌کننده‌ای باشد، شاید در دورانی که نمی‌توان سفر کرد، تمرینی باشد برای وقتی بعدها سفر می‌کنیم تا یاد بگیریم به چه چیزهایی باید توجه کنیم. شاید با سفرنامه‌ها علاقه‌مند شویم به مقصدی مسافرت کنیم. ولی سفر و سفرنامه، دو امر مختلف است که نمی‌تواند جایگزین یکدیگر شود.
واقعا برای نوشتن، سفرکردن لازم است یا حافظ‌وار می‌توان کنجی را برای درنوردیدن دنیا در خانه پیدا کرد؟ کثیرالسفرها داستان‌نویس‌های بهتری می‌شوند یا عزلت‌‌نشین‌ها؟
برای نوشتن نیازی نیست سفر کنیم اما برای نوشتن سفرنامه، حتما باید سفر کنیم. خب، اگر سفر نرویم چطور می‌توانیم سفرنامه بنویسیم؟ درباره‌ چه تجربه و چه‌کاری باید حرف بزنیم؟ اگر چنین بود که همه کنج خانه می‌نشستند و سفرنامه می‌نوشتند؛ خصوصا حالا که اطلاعات بسیاری در دسترس وجود دارد که بتوان با مطالعه و مشاهده آن نوشت. اما این در واقع سفرنامه نیست. سفرنویسی زمانی اتفاق می‌افتد که مقصد را تجربه کرده باشید. درست است که حافظ سفر نرفت و پدیدارآورنده‌ خوبی بود اما حافظ اگر سفر می‌کرد، با آن استعداد و توانایی چه شعرهایی ممکن بود بسراید. چه بخواهیم و چه نه، سفر‌کردن دیدگاه تازه‌ای به فرد و زندگی او می‌دهد. اما آنها که سفر را دوست ندارند و کنج خانه را ترجیح می‌دهند نیز قابل‌احترامند و می‌توانند در حوزه‌ ادبیات پدید‌آورنده باشند. اما اینکه کثیرالسفرها داستان‌نویس بهتری هستند یا عزلت‌نشین‌ها؟ باید بگویم پاسخ روشنی ندارد. کثیرالسفرها ممکن است داستان‌نویس‌های بهتری نباشند اما مطمئنا عزلت‌نشین‌ها نیز سفرنامه‌نویسان خوبی نخواهند شد.
شرط اول سفرنامه نویسی سفر است یا نوشتن و نویسندگی؟
اگر منظور از سفرنویسی به‌معنای اثری مکتوب باشد، چون این روزها پلتفرم‌هایی مثل اینستاگرام، یوتیوب و... پا به عرصه گذاشته‌اند که سفرنویسی دیگر الزاما نوشتار معنا نمی‌دهد، اما اگر در اینجا به‌عنوان نوشتار مکتوب درنظر بگیریم بی‌تردید سفرنویس باید در درجه‌ اول نوشتن بلد باشد بعد درباره‌ سفرهایش بنویسد. بسیار با مخاطبانی مواجه بوده‌ام که بسیار سفر کرده‌اند و ماجراجویی کرده و خاطرات بسیاری دارند اما نمی‌توانند سفرنامه بنویسند. اتفاقا خوشوقتی سفرنویس‌ها همین است؛ آنها توانایی نوشتن دارند و این امتیاز بزرگی است. بسیاری از دوستانی که با آنها برخورد کرده‌ام سفرهایی کرده‌اند یا تجربه‌هایی دارند به‌مراتب ناب‌تر از آنچه من در زندگی از سر گذرانده‌ام اما چون نمی‌توانند بنویسند و آن را ثبت کنند، اینها فقط پیش خودشان خواهد ماند.
از سفر و کتاب تازه‌تان بگویید.
حالا پشت پنجره‌ بارانی در استانبول نشسته‌ام و سفرنامه‌ جدیدم را درباره‌ این شهر می‌نویسم. روز و شب در شهر قدم می‌زنم، مطالعه می‌کنم و با دیگران نشست و برخاست‌، معاشرت و صحبت می‌کنم. هر دو، سه روز یک‌بار می‌نشینیم و می‌نویسم‌شان تا پس از پایان سفر، تکمیل‌شان کنم و در تهران یا رامسر کتاب را به پایان برسانم. به گمانم کتاب جذابی خواهد شد. سال‌ها بود که دوست داشتم درباره استانبول کتابی مستقل بنویسم. من به دورترین نقاط دنیا سفر کرده و درباره آن نوشته بودم ولی راجع به استانبول، جایی که نخستین سفرم از آنجا شروع شد، چیزی ننوشته بودم. شهری که مقصد بسیاری از ایرانی‌ها در طول تاریخ بوده و دست‌کم در 200سال گذشته بسیاری از آنها به دلخواه یا اجبار ناگزیر به آن مهاجرت کرده‌اند.

* مثلا اگر به رستورانی بروید و یک غذای پلویی سفارش بدهید و بعد برای اینکه حسابی به‌خودتان حال بدهید بخواهید یک کباب برگ اضافی هم برایتان بیاورند.

این خبر را به اشتراک بگذارید