سیمای مترو در سینمای ایران
سعید برآبادی
سینمای اروپا و بعدها آمریکا، تصاویر روشن و دقیقی از خطوط متروی شهری دارند؛ سالها قبل از آنکه لوکبسون فیلم «مترو» را بسازد، کارگردان فیلم سینمایی «شام من با اندرو»، نشان داد که در اروپا مردم چطور از مترو استفاده میکنند. فرهنگسازی استفاده از حملونقل عمومی، انتشار تصویری واقعی از جامعه تحت قابِ مترو و تلاش برای مردمیتر ساختن آثار سینمایی از عمده دلایل ثبت تصویر مترو در بسیاری از فیلمهای تاریخ سینمای جهان است اما در ایران، سینما یک غریبگی و دوریگزینی قابل تامل درباره مترو دارد. چرا؟
برای جواب به این سؤال، دو آمار ساده را کنار هم میگذاریم:
یک) تعداد افرادی که روزانه به سینما میروند کمتر از تعداد مسافرانِ هر روزه متروی تهران است. (به نقل از مدیر سینماهای حوزه هنری)
دو) به طور متوسط هر سال در ایران چیزی بیش از 25میلیون قطعه بلیت سینما فروخته میشود؛ این درحالی است که لااقل هر روز بیش از یک میلیون نفر از شبکه متروی تهران استفاده میکنند (به نقل از کتابچه فوکس 2017 دوبی).
با درنظرگرفتن این آمارها و مقایسه آنها با یکدیگر بهسادگی روشن میشود که حضور مترو در سینمای داخلی تا چه حد میتواند در نقش آفرینی این رسانه در جهت ایجاد فرهنگشهروندی استفاده از حملونقل عمومی اثرگذار باشد و راستی، کارگردانها هم این امکان را پیدا میکنند تا انعکاس دهنده واقعیتهای جامعه حتی در محدوده یک واگن مترو باشند. اما چرا با این همه ویژگی، سینمای ایران لااقل در دو دهه گذشته چندان روی خوشی به شبکه در حال گسترش متروی تهران نشان نداده است؟ حتی در یک دهه گذشته که اثراتِ سینمایی فرهادی و روستایی، بسیاری از کارگردانان را به کف خیابانها کشانده، باز هم جز چند سکانس گذرا، جای خالی مترو بر پردههای نقرهای سینما همچنان توی چشم میزند. شاید بگویید مشکل از فیلمهای آپارتمانی است، یا بگویید مشکل از منعطفنبودن قوانین مترو برای حضور تیمهای تصویربرداری است، یا شاید کمحوصلگی کارگردانان در مواجهه با زیر پوست جامعه؛ هر چه که هست، باید از سینماگران ایرانی پرسید حیف نیست این بیتوجهی به یکی از قابل قبولترین خدمات شهری پایتخت ایران؟