علیرضا شریفی یزدی ـ جامعهشناس
دهه هشتادیها کسانی هستند که میانگین سنیشان حدود 14تا 15است؛ چون بزرگترین بچههای این دهه 20ساله و کوچکترینشان 10ساله هستند. لذا در چنین شرایطی باید ویژگیهای افراد این دهه را در دوران نوجوانی مورد مطالعه قرار دهیم. آن چیزی که بیش از همه در نوع رفتار بچههای دهه 80 شاهد هستیم تقابلی است که با اعضای خانواده دارند؛ یعنی با والدین، خواهر و برادر بزرگتر، پدربزرگ، مادربزرگ، خاله، عمه و بهطور کلی اقوام و نزدیکان. این تقابلی که درون خانواده و تا حدی مدرسه وجود دارد در سالهای آینده پس از سپریکردن دوره نوجوانی و ورود به دوره جوانی یقینا به تقابل این نسل با نظام سیاسی و فرهنگی تبدیل میشود.
یعنی قد علم کردنها، عصیانگریها، حرف گوش نکردنها و اختلاف نظام ارزشی بین دهه هشتادیها با والدین و بهطور وسیعتر جامعه در همین حد کنونی باقی نمیماند. بهطور قطع ما در سالهای آینده شاهد نوعی تقابل چه بهصورت سازمان یافته یا سازمان نیافته بین جوانان دهه هشتادی با کل جامعه و نظام مسلط به لحاظ اقتصادی،سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خواهیم بود. بروز این نوع رفتار میتواند برای امنیت ملی، انتقال ارزشها و هنجارها مسئلهزا باشد. گرچه از نگاه بعضی دیدگاهها این نوجوانان میتوانند تغییرات سنگینی ایجاد کنند که تجربه چنین چیزی در اروپا وجود دارد؛ اصحاب مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی بر این عقیده بودند هیپیها که در دوره نوجوانی کارهای سطحی انجام میدادند در دوره جوانی در دهههای 1960و 1970انقلابات بزرگی را در فرانسه، آلمان و انگلیس ایجاد کردند. در نتیجه میشود این انتظار را داشت که دهه هشتادیها در آینده تحول سنگینی در حوزه فرهنگی در جامعه ایجاد کنند.
از بعد دیگر دهه هشتادیها بهدلیل اینکه آموزش یافته نسل اینترنت و شبکههای اجتماعی هستند میتوان گفت تربیت یافته فضای مجازی هستند تا فضای ادبی. ما در فضای ادبی با یکپارچگی ادبی مواجه هستیم درحالیکه در فضای تصویر با چند پارچگی هویتی روبهرو میشویم. نسلهای دهه قبل مخصوصا دهههای 30، 40و 50کسانی بودند که معمولا لیدرهای فکری داشتند، رهبران فکری روشنفکرانی که اهل قلم و تحلیل بودند و نسل کتابخوان جامعه بهشمار میرفتند اما همهچیز بچههای هشتادی به فضای مجازی ختم میشود و تمام الگوبرداریها از این فضاست؛ فضایی که یکپارچه نیست و بچهها با هجمه سنگینی از دیتاها و اطلاعاتی روبهرو هستند که در بیشتر مواقع معتبر نیستند.
لیدر مشخصی هم وجود ندارد که به آنها خط فکری واحد بدهد. از طرفی این بچهها نهتنها کتاب نمیخوانند بلکه حوصله خواندن متنهای بلند اینترنتی را هم ندارند و در گفتوگوها و نوشتهها به خلاصهگویی و خلاصهنویسی روی آوردهاند. البته در بسیاری موارد بهخاطر کمحوصلگی از این هم بالاتر رفتهاند و با استیکر و برخی نمادهای بیانی بهصورت تصویری پیامشان را انتقال میدهند. وقتی نسلی تبدیل به یک نسل تصویری میشود طبیعتا چندپارچگی در آن ایجاد میشود که یکی از پیامدهای منفی آن آشفتگی هویتی است و یک انقطاع یا شکاف بزرگ بین او و نسلهای قبل ایجاد میکند که ما الان شاهد این شکاف هستیم. گرچه اختلاف بین نسلی یک امر طبیعی است و در همه جوامع در تمام طول تاریخ وجود داشته و یکی از اصلیترین راههای رشد هر جامعهای محسوب میشود اما این اختلاف میان نسلی بین دهه هشتادی با دهههای قبل به سمت شکاف میان نسلی حرکت میکند و به زعم من در بعضی از لایههای اجتماعی تبدیل به گسست میان نسلی شده است.
به همین دلیل خطری که جامعه امروز ما را تهدید میکند بحث ناتوانی جامعه در انتقال ارزشها و هنجارها و عنصرهای فرهنگی به شکل کاملتر از یک نسل به نسلهای بعد است. از طرفی تفاوتی که بین بچههای دهههای 80 و 70 با دهه60 وجود دارد این است که این نوجوانان سختیهای زیادی را که بچههای آن دهه بهخاطر جنگ و تحریم و کمبود امکانات زندگی تجربه کردند، متحمل نشدهاند و نسلی نسبتا برخوردارند.
با سختیها آشنایی ندارند و به همان نسبت توقع و انتظارشان بالاتر رفته است. از آنجا که اکثرا هم تکفرزند هستند میزان مسئولیتپذیریشان به نسبت بچههای دهههای قبل کاهش پیدا کرده است. این بچهها از سوی والدین هم بیش از اندازه مورد توجه هستند و همین موضوع موجب عصیانگری و خروج از نظام هنجاری ارزشی میشود که در وهله اول خانواده در وهله دوم مدرسه و در نهایت جامعه میخواهد برای آنها پیادهسازی کند.
حضور این بچهها در شبکههای اجتماعی و ارتباطات خاص بهواسطه عضویت در گروههای مختلف مجازی و دسترسی به فیلمها و کلیپهای پورنوگرافی و انواع موادمخدر و روانگردان موجب شده تا آنها به بلوغ فرهنگی زودهنگام برسند که این مسئله با خود خطر بزرگی به همراه داشته و آن، کاهش سن آسیبهای اجتماعی به عدد 13سال است که مرکز ثقل سن بچههای دهه80 است. ممکن است در آینده این افراد جذب تشکیلات سکتاریستی شوند یعنی فرقهگراییهای نوظهور که میتواند برای این افراد خطرآفرین و مسئلهساز باشد.
درحالیکه دهه هشتادیهای ما بهدلیل گستره اطلاعاتی که دارند اگر در مسیر درست قرار بگیرند این توانمندیهای آنها را میتوان در راستای توسعه فردی برای خود و برای کل جامعه قرار داد. آشفتگی فرهنگی در این نسل وجود دارد اگر به شکل درست آن پیش نرود یعنی اگر ما در مدرسه هنوز بر مدار ارزشها و فرهنگهای دهه 60بخواهیم پیش برویم و جامعه بخواهد به همان سبک با آنها برخورد کند و مسئله ایجاد کند یقینا شکاف میاننسلی تبدیل به گسست میاننسلی در همه لایههای اجتماعی خواهد شد و چون اکثریت این افراد را در آینده نوجوانان این دهه تشکیل میدهند ما باید منتظر باشیم در آینده زلزله بزرگ و عمیقی در زمینه مباحث فرهنگی و هویتی بین این نسل و نسلهای قبل داشته باشیم.
فرصت و تهدید یک نسل نوظهور
در همینه زمینه :