
هفت جدت که شعر مرا نخواندهاند!

صابر محمدی
احتمالا شما هم آن عکس عجیب را دیدهاید؛ همان عکس که در آن سیمین بهبهانی رو به دوربین نگاه کرده و اخوان پایین، دست چپ سیمین نشسته و به جای دوربین خیره شده به او. سیمین روی مبل نشسته و اخوان که قدی کوتاهتر از او داشت، پایین مبل روی زانو، مثل ردیف پایینِ بازیکنان یک تیم فوتبال وقتی میخواهند عکس تیمی پیش از بازی را بگیرند. همین دو موقعیت باعث شده زاویه دید اخوان، از او شاعری سهرخ متمایل به راست و بالا ساخته، رو به سیمین که در ضلع شمال غربی عکس قرار گرفته است. این عکسِ دستهجمعی که در آن ابوالحسن نجفی و محمدعلی سپانلو و نعمت آزرم و دیگرانی را هم میبینیم، سال1359 در منزل سیمین بهبهانی ثبت شده است؛ ظاهراً جشنی برپا بوده برای خداحافظی با اسماعیل نوریعلا که میخواسته به انگلستان بازگردد؛ 41سال پیش. رفاقت سیمین و اخوان اما به سالها پیش از آن روز بازمیگردد؛ به سالهای میانی دهه30 شمسی: «اولینبار اخوان را در منزل سعید نفیسی دیدم. جاودانیاد، نیما یوشیج هم آنجا بود. سایه و کولی (سیاوش کسرایی) و چند تن دیگر هم بودند. [...] در این جلسه به کسانی که بهترین شعرها را برای صلح سروده بودند جایزه میدادند. به همه آقایان جایزه دادند، ازجمله به امید که قرار شد برای شرکت در فستیوال جهانی صلح به اروپا هم برود». و البته اخوان از خیر سفر گذشته بود. بهبهانی این حرفها را با ناهید موسوی در میان گذاشته است؛ در مصاحبهای برای ویژهنامه اخوان، مجله «دنیای سخن» در مهرماه 1369.«بعد از آن اخوان را کمتر میدیدم. دیدار ما فقط در مجامع روشنفکری اتفاق میافتاد؛ یا مثلا وقتی که برای خرید شیرینی به قنادی فردوسی (کافه سبیل) میرفتم، او را آنجا میدیدم: از دور به -قول خودش- درودی و بدرود. بعدها هم که برای رادیو، ترانه میساختم، او را هم که برنامههایی برای آنجا تنظیم میکرد در اداره رادیو میدیدم».
اما آنچه بهعنوان «برخورد» در رابطه اخوان و سیمین میتوان از آن یاد کرد، به این فراز از گفتوگو مربوط است:
«یک روز به او گفتم: اگر اشکهایی را که با خواندن شعرهایت ریختهام جمع میکردم، شاید یک بشکه میشد!
گفت: یعنی شعر من هنری بیشتر از این ندارد؟
گفتم: البته که دارد. بچههای من عاشق شعرهای تو هستند. گاهی هم پسرم آنها را برایم میخواند.
گفت: یعنی بچهها شعرهای مرا دوست دارند؟
دیدم از دست طنزش خلاصی ندارم. گفتم: نه، یعنی من و پسرم و پدرم و هفت جد و آبادم عاشق شعرهایت هستیم».
و این، بازهم پایان ماجرا نبوده است:
«گفت: شاعر دروغگوست. هفت جدت که شعر مرا نخواندهاند!»
این روایت امروز به چه درد ما میخورد؟
مجامله نکنید دوستان! آنچه رفاقت را میسازد، حقیقتهای ناب است. در همین گفتوگوهایی که از سیمین بهبهانی نقل کردیم، او انتقادهایی موشکافانه را نسبت به شعر اخوان روا داشته است. و چه گفتوگویی، مطلقا شبیه گفتوگوهایی که به بهانه مرگ رفیق در ستایش او صورت میدهند نیست. سیمین بهبهانی از همان پاسخهای حاضرجوابانه اخوان در آن برخورد، آموخته است که تعارف، طریق رفاقت نیست.