فتانه احدی ـ روزنامه نگار
ازدستدادن شغل و بیکارشدن، بیشباهت به ازدستدادن سلامتی و بیمارشدن نیست. حس مزمن جانکاهی است که مانند بلای آسمانی نازل میشود و توان زندگیکردن را از فرد میگیرد. این حس هر روز بدتر و بدتر ذهن را درگیر میکند. بیکارشدن حسی مرگگونه دارد. انگار از دنیا جا ماندهای، به قطار هرروزه کار و تلاش نمیرسی و در خلأ دست و پا میزنی. این حس هر لحظه با افت و خیزهای زیادی همراه است. فرد بیکار مانند سیلیخوردهای است که ابتدا جز سوت ممتدی در گوش چیزی نمیشنود و اینجاست که در دوراهی افت و خیز میماند؛ یا بلند میشود یا میافتد. بیکاری میتواند سلامت روان و جسم را به خطر بیندازد و فرد را به ورطه نابودی بکشاند. اوست که میتواند زندگی پس از بیکاری را بهدرست یا به غلط انتخاب کند. فاطمه سوری، روانشناس، از بیکاری و پیامدهایش، تأثیرداشتن شغل، نقش خانواده و مهارتهای زندگی برایمان میگوید.
داشتن شغل چه تأثیری بر زندگی افراد دارد؟
هویت شغلی هر انسان بخش مهمی از مجموعه هویت او را تشکیل میدهد. داشتن شغل، بهویژه موجب انسجام هویت فرد، افزایش اعتمادبهنفس و حتی احساس امنیت در فرد میشود. بیکاری از عمدهترین عوامل فشارهای روانی در زندگی افراد بزرگسال است که آسیبهای خیلی زیادی به لحاظ ذهنی و جسمی به فرد وارد میکند. کار، تنها فعالیتی برای امرار معاش نیست بلکه کارکردن سبب داشتن موقعیت اجتماعی و موجب فعالیت جسمی و ذهنی میشود و به زندگی فرد نظم و ساختار میدهد.
افرادی که شغل خود را از دست دادهاند دچار چه بحرانهایی میشوند؟
بروز نگرانی نخستین نتیجه بیکارشدن است. فرد در مورد همهچیز نگران است، نگران میخوابد، نگران بیدار میشود، نگران معاشرت میکند و بهطور نگران زندگی میکند.
بعد رفتهرفته دچار مشکلات جسمی میشود و دگرگونیهای زیادی در سوختوساز بدنش صورت میگیرد. از اینها گذشته مشکلات اقتصادی ناشی از بیکاری، عامل عمده افسردگی و خودکشی است و تأثیر زیادی در روان انسان دارد. افرادی که شغلشان را از دست میدهند، مدام درگیر استرس میشوند. آنها دچار پیامدهایی مانند فشار روانی، ناتوانی درکنترل ادراک، ازدستدادن اعتمادبهنفس و منزلت و درماندگی هستند. فشارهای مالی سلامت روان را نشانه میگیرد و باعث اعتیاد و حتی سوءمصرف موادمخدر میشود و اختلالات عاطفی و اضطرابی را افزایش میدهد. در افراد بیکار گوشهگیری و افکار منتهی بهخودکشی، بهوفور دیده میشود. نتیجه مطالعات روی افراد بیمار نشان میدهد که آسیبهای شدید روانی به آنها وارد میشود.
وظیفه و نقش خانواده در دوران بیکاری چیست؟
در فرایند بیکارشدن نقش خانوادهها خیلی پررنگ است. زمانی که فرد بیکار میشود، فشار خانواده عامل مهمی است که فرد زودتر بهسوی اختلالات روانی و افسردگی سوق پیدا کند. در مواجهه با فردی که بیکار شده و ممکن است ساعتها در خانه بماند یا زمان را با دوستانش سپری کند، نباید رفتارهای نادرست داشت. نباید او را تحقیر، سرزنش و نصیحت کرد. در پی رفتارهای اشتباه از سوی خانواده، فرد بیکار از آنها فاصله میگیرد، اعتمادبهنفس خود را از دست میدهد و به راههای منفی ازجمله موادمخدر و حتی بزهکاری سوق پیدا میکند. در این صورت فرد با ناامیدی و دلگیری، از خانواده روی برمیگرداند و دست از تلاش برمیدارد. با توجه به آمارهای جهانی، ایران یکی از صدرنشینان افسردگی در جهان است. حتی مصرف قرصهای افسردگی در ایران بهشدت رو به افزایش است. این اتفاق علاوه بر بحثهای مطرح، میتواند ناشی از رفتارهای نابجا و نبود آگاهی در مقابله با این دوران باشد.
بهجای بهکاربردن الفاظی مثل «تو بیعرضهای، بهدرد کارکردن نمیخوری، چقدر در خانه میمانی، چقدر با دوستانت وقت میگذرانی و امثال اینها» باید به تقویت روحیه او پرداخت و از لحاظ روانی او را حمایت کرد، به آیندهای خوب و روشن او را سوق داد و دلگرمش کرد. تواناییهایش را برشمرد، نقاط قوت و مثبتش را یادآور شد. حتی زمینهای فراهم کرد تا باتوجه به علایق و توانمندیهایش به مهارتآموزی بپردازد و به کاری که مطابق روحیهاش است روی آورد.
فرد بیکار با خود درگیریهای ذهنی بسیاری دارد و زندگی برایش دشوار و تحقیرکننده است. وقتی دوستان، خانواده و افراد دیگر را میبیند احساس حقارت میکند. حتی این حس در او قوت میگیرد که رفتار دیگران با او فرق کرده است، مدام خود را با دیگران مقایسه میکند و هر اتفاق بد و حتی تعاملات ناقص خود را ناشی از بیکاریاش میداند. احساس بیارزششدن و بیهویتبودن لحظهای او را رها نمیکند. خانواده باید دنیا را از نگاه عضو بیکارش ببیند، احساساتش را درک کند و لحظههایی که موفق بوده را برایش یادآوری کند. بهطور کلی خانواده وظیفه سنگینی در ایجاد آرامش و همراهی دارد.
آموزش مهارتهای زندگی چه کمکی به افراد در تقابل با بیکاری دارد و از چه زمانی باید برای آموختن این مهارتها اقدام کرد؟
خیلی مواقع بیکارشدن و از این شاخه به آن شاخه پریدن افراد ریشه در کودکی و محیط خانواده دارد. خانوادهها باید فرزند خود را برای مقابله با زندگی، اجتماع، افراد و حضور در موقعیتها و مکانهای مختلف آموزش دهند. ناتوانی فرد در بزرگسالی از دوران کودکی نشأت میگیرد. اگر خانواده به کودک استقلال ندهد، مدام کارها را برایش هموار کند، شرایط زندگی بهخوبی برایش مهیا باشد، مهارتهای زندگی را آموزش نبیند و از سختیهای زندگی فاصله داشته باشد، نمیتواند در بزرگسالی موفق باشد، تحمل شکست را نخواهد داشت و نمیتواند زمینخوردنها، نداشتنها و نرسیدنها را تاب بیاورد. فرد با کوچکترین ناملایمات، زندگی را برای خود تمامشده میداند.
افراد باید از کودکی مهارتهای زندگی را آموزش ببینند؛ مانند مهارت حل مسئله و مسئولیتپذیری، مهارت مدیریت استرس و از همه مهمتر مهارت خودآگاهی. این مهارتها به فردکمک میکند تا با شناخت نقاط قوت و نقاط ضعف خودش، شغل و کار مورد علاقه خود را انتخاب کند، در این صورت احتمال بیکاری و ازدستدادن شغل بسیار کم میشود و حتی اگر بیکار شود میتواند با مهارتهایی که آموخته است دوباره بهکار بازگردد. خانواده نیز باید هوشمندانه بتواند بین حمایتکردن و وابستهنشدن فرد توازن برقرار کند. نه طوری او را رها کند که فرد نتواند خود را پیدا کند و نه بهگونهای او را کنترل کند که فرد نتواند روی پای خود بایستد. نباید استقلال فرد را گرفت. حتی باید کارهای مهم زندگی را به او واگذار کرد تا فرد احساس بیهودهبودن نکند و بتواند دوباره بلند شود و زندگی و کار را از سر بگیرد.
بیکاری؛ خطری درکمین سلامت
چگونه با بیکاری کنار بیاییم؟ خانواده چگونه میتواند از فرد بیکار حمایت کند؟ فاطمه سوری روانشناس به پرسشهایی درباره بیکاری پاسخ داده است
در همینه زمینه :