• جمعه 7 دی 1403
  • الْجُمْعَة 25 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 27
جمعه 27 تیر 1399
کد مطلب : 105172
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/R68jw
+
-

مسئولیت‌پذیری و حفظ آرامش جامعه در مواقع بحران

سلامت همه آفاق در سلامت توست

گزارش
سلامت همه آفاق در سلامت توست

  اگر قبول داشته باشیم در این دنیا هر کسی مسئول کارهای خودش است، بنابراین به جای اینکه مدام درصدد عیب و ایرادگرفتن از دیگران باشیم، کمی هم به کارهای خودمان توجه می‌کنیم. اینکه چقدر خودمان را در مقابل دیگران مسئول می‌دانیم بسیار مهم است. همچنین به جای اینکه اغلب انتظار داشته باشیم دیگران کارهای درست انجام دهند، سعی کنیم انجام کارهای درست را ابتدا از خودمان شروع کنیم. وقتی اینگونه رفتار کنیم آرامش بیشتری خواهیم داشت اما عمل نکردن به وظایف خود و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت‌هایی که بر عهده ماست به‌ویژه هنگام بحران و سختی‌ها بیشتر به چشم می‌آید؛ مثلا هم‌اکنون وقتی با شیوع بیماری واگیرداری مواجه هستیم که توجه نداشتن به حفظ سلامت و رعایت‌نکردن راه‌های پیشگیری از ابتلا به بیماری، چیزی نیست که فقط به‌خود ما مربوط باشد. هنگامی که از ما خواسته می‌شود حتی‌المقدور در خانه بمانیم، ماسک بزنیم و فاصله اجتماعی را رعایت کنیم؛ آیا واقعا چنین کاری انجام می‌دهیم؟ به‌نظر می‌رسد بسیاری از ما به دلایل مختلف و بهانه‌های گوناگون چنین مواردی را رعایت نکرده‌ایم.که اگر چنین نبود با موج دوم و شیوع بیشتر این بیماری مواجه نمی‌شدیم؟ اما چرا ما چنین مردمانی هستیم؟ چرا فکر نمی‌کنیم اگر حفظ سلامت دیگران در گرو حفظ سلامت خودمان است، چرا سلامتی را هم از خود و هم از دیگران دریغ می‌کنیم؟ چرا گاهی با خودمان و دیگران تا این حد نامهربانی و لجبازی می‌کنیم و رفتار مسئولانه‌ای نداریم؟! در این خصوص با دکتر شیوا دولت‌آبادی، استادیار دانشگاه علامه‌طباطبایی و نایب‌رئیس هیأت‌مدیره انجمن روانشناسی ایران گفت‌وگو کرده‌ایم.

مسئولیت‌پذیری چطور در افراد شکل می‌گیرد؟
ریشه‌های مسئولیت‌پذیری به‌صورت عام به سبک فرزند‌پروری و تربیت خانوادگی افراد برمی‌گردد. به همین‌خاطر شیوه‌های فرزندپروری والدین نقش بسیار مهمی در این خصوص دارد. هر یک از ما به‌عنوان والد، مسئول رشد بچه‌ها و تربیت آنها به‌گونه‌ای هستیم که به‌تدریج بتوانند مسئولیت‌پذیری را بیاموزند. این شاخه بزرگی از مسائل تربیتی است که می‌توان در مورد آن تمام جزئیات را بررسی کرد؛ مثلا اینکه از کودکی به فرزندان‌مان آموزش دهیم بعد از بازی حتما وسایل خود را مرتب کنند. برای این کار باید با صبر و حوصله اجازه دهیم تا بچه‌ها به مرور یاد بگیرند که خودشان کارهایشان را انجام دهند و متوجه وظایف خود بشوند. این بخشی از موضوع است که توجه داشته باشیم می‌توانیم حس مشارکت و تعلق را در بچه‌ها ایجاد کنیم. وقتی در بچه‌ها حس مشارکت به‌وجود بیاید آنها هم سعی می‌کنند به خوبی از پس وظایفشان برآیند. در واقع به این ترتیب به بچه‌ها اجازه داده می‌شود خودشان کارهایشان را انجام دهند؛ کاری که خودشان را هم خیلی خوشحال خواهد کرد. حس مشارکت و پذیرش مسئولیت کارهایی که کودکان انجام می‌دهیم موضوع بسیار مهمی است. هنگامی که این حس در بخش‌های مختلف جامعه هم تسری پیدا کند هر فرد می‌تواند مراقب رفتارش باشد، سهم خود را بپذیرد و سعی کند آسیبی به دیگران نزند به این ترتیب افراد بیشتر مراقب رفتار خود خواهند بود و مسئولیت چگونگی انجام کارهایشان را هم خواهند پذیرفت.

چطور می‌توانیم مسئولیت‌پذیری را در جامعه ترویج دهیم؟
اینکه ما اصولا نسل‌هایی از انسان‌های مسئولیت‌پذیر باشیم شاید عمیق‌ترین نگاهی است که می‌توانیم به این موضوع داشته باشیم. موضوع مسئولیت‌پذیری بسیار گسترده است که می‌تواند دامنه بسیار فراگیری داشته باشد و جنبه های زیادی را دربربگیرد؛ مانند اینکه مثلا فکر کنیم اگر می‌خواهیم محصولی را تولید کنیم خودمان مسئول آن هستیم که کیفیت محصول ما مناسب باشد.
در واقع ما پس از مدتی شناسنامه‌ای از کیفیت کار خود به جای می‌گذاریم که دیگران به واسطه آن ما را می‌شناسند. مثلا با شنیدن نام بعضی از کشورها فورا تشخیص می‌دهیم که کیفیت کار آنها به چه صورت خواهد بود و تا چه حد می‌توانیم به آن اعتماد داشته باشیم. بنابراین کیفیت بالای محصولات نشان‌دهنده مسئولیت‌پذیری سازندگان آن کشور است. در واقع کار خوب و کیفیت مناسب، نشان‌دهنده نوعی مسئولیت‌پذیری است که ریشه در خانواده و رگ و ریشه تربیتی افراد دارد. مهم این است به‌عنوان یک دانش‌آموز مسئولیت انجام تکالیف خود را به‌عهده بگیریم یا اینکه به‌عنوان یک کارگر یا کارمند، کار نهایی را به‌گونه‌ای تحویل دهیم که مشکلی پیش نیاید و تضمین و معرف مسئولیت‌پذیری ما باشد.
همین کارهای کوچک نشان‌دهنده حس مسئولیت‌پذیری ما خواهند بود؛ یعنی وقتی خودمان را مسئول انجام کاری می‌دانیم باید نهایت دقت را به‌کار بریم تا بتوانیم نتیجه خوبی هم بگیریم. بنابراین نگاه ما به موضوع مسئولیت‌پذیری به‌صورت عام به‌گونه‌ای عمیق می‌تواند به ریشه‌های مسئولیت‌پذیری برگردد که از درون خانواده‌ها شکل می‌گیرد.

در مواقع بحران مشارکت‌پذیری تا چه حد اهمیت خواهد داشت؟
در شرایط سخت جامعه مانند شرایطی که هم‌اکنون داریم؛ دستیابی به سلامتی منوط به داشتن حس مشارکت، همکاری و مسئولیت‌پذیری است. وقتی نمی‌توانیم برای پیشگیری از شیوع بیماری واگیرداری درست رفتار و همه مواد را رعایت کنیم؛ مثلا ماسک بزنیم، بیشتر در خانه بمانیم یا فاصله اجتماعی مناسبی با دیگران داشته باشیم، این موضوع فقط به حفظ سلامتی خودمان برنمی‌گردد. در واقع به این ترتیب با موضوع مهم دیگری مواجه هستیم به نام همدلی؛ اینکه ما بتوانیم خودمان را جای دیگران هم بگذاریم. هم‌اکنون حفظ سلامت ما در حفظ سلامت دیگران است؛ به همین‌خاطر در اپیدمی‌ها هر کسی باید مسئو لیت خود را به‌عهده بگیرد و در کنار آن با رعایت تمام موارد پیشگیری، مانع از به خطر افتادن سلامت دیگران شود. ضمن اینکه بخشی از وظیفه هم بر عهده دولت و متولیان جامعه خواهد بود.
اندازه اضطرابی که هر کس باید برای نگرانی از مبتلا نشدن به بیماری داشته باشد و این موضوع که هم می‌تواند خود و همه بقیه را مبتلا کند، بسیار مهم است؛ اینکه متوجه شویم واقعا چطور سلامت همه ما به یکدیگر گره ‌خورده‌است. شاید آسیب کوتاهی کردن ما متوجه نزدیک‌ترین شخص خانواده خودمان شود و البته اخلال در وظایف کادر درمانی که وظیفه درمان بسیاری از افراد جامعه را بر عهده دارند.

چگونه می‌توانیم مردم را تشویق به همکاری در سطح جامعه کنیم؟
وقتی قرار است محدودیت‌هایی برای حفظ سلامت انجام شود اگر همه افراد آن را رعایت کنند قطعا نتیجه بهتری خواهیم گرفت که نفع آن شامل حال همه ما خواهد شد. چنین مواردی باید حتما از راه‌های مختلف به آگاهی مردم برسد. بعضی مواقع اطلاع‌رسانی می‌تواند به روش‌های مختلف از طریق رسانه‌های تصویری یا نوشتاری باشد؛ به هر نوعی که بتواند اثر‌گذار باشد. این انتقال آگاهی‌ها باید به‌گونه‌ای صورت‌گیرد که نه بیش از حد دچار استرس و هراس شویم و نه اینکه بر عکس نسبت به سلامت خودمان و دیگران بی‌تفاوت باشیم.
وقتی آگاه‌سازی‌ و ارائه اطلاعات به‌طور شفاف و به‌گونه‌ای مناسب انجام شود می‌تواند منجر به مسئولیت‌پذیری درونی ما نیز بشود. در واقع مردم باید باور داشته باشند که همه ما به نوعی می‌توانیم نقشی در سلامت و مراقبت از خودمان و دیگران داشته باشیم. ایجاد باور مسئولیت‌پذیری با تربیت از دوران کودکی انجام می‌شود. بهترین روش آگاه‌سازی‌ کودکان هم روش‌های غیرعملی است؛یعنی بهتر است به جای اینکه مدام به کودکان بگوییم رفتار مسئولانه‌ای داشته باشند، به دیگران کمک کنند و نسبت به سلامتی خودشان و دیگران بی‌تفاوت نباشند خودمان در عمل چنین کارهایی را انجام دهیم.
آگاه کردن فرزندانمان برای درونی‌شدن مسئولیت‌پذیری در آنها با توجه به سنشان می‌تواند متفاوت باشد؛ از دست زدن و هورا کشیدن تا کتابخوانی، گفت‌وگو، دادن جایزه و... روش‌های متنوعی برای انجام این کار است. ضمن اینکه وقتی کاری را از آنها می‌خواهیم باید حتما برایشان توضیح دهیم و سپس اجازه دهیم خودشان در مورد آن فکر کنند و به نتیجه برسند؛ یعنی توقع نداشته باشیم آنها فقط فرمانبرداری کنند. بلکه اجازه دهیم خودشان هم در تصمیم‌گیری و رسیدن به نتیجه مشارکت داشته باشند.
بنابراین یک فرایند درازمدت می‌تواند همراه با آگاهی باعث شود تا ما «حق» و« تکلیف» را در کنار هم ببینیم؛ چیزی که در قواعد آموزشی گفته می‌شود و حتی در «پیمان جهانی حقوق کودک» هم ذکر می‌شود این است که اگر ما به کودکی اجازه اظهارنظر می‌دهیم همزمان هم باید به او بگوییم هر انتخابی داشته باشد خودش مسئول آن خواهد بود و عواقب و پیامدهای آن نیز متوجه خودش و همچنین جامعه خواهد بود. به این ترتیب اگر هر شخص درست انتخاب و رفتار کند امنیت خود و اطرافیانش را هم به‌دنبال خواهد داشت؛ یعنی باید بچه‌ها را به فکر‌کردن در مورد هر آنچه باید انجام دهند واداریم. ضمن اینکه آنها باید به اهمیت کار گروهی نیز توجه داشته‌باشند. اهمیت کار گروهی هم بیش از هر زمانی هنگام بحران مشخص خواهد شد.
در مورد بحران شیوع کرونا هم شاید اگر همه ما راه‌های پیشگیری، خصوصا رعایت فاصله اجتماعی یا زدن ماسک را مراعات می‌کردیم بهتر می‌توانستیم در برابر این بیماری مقاومت کنیم.

برای برخورداری از همدلی در جامعه چه بسترهایی لازم است؟
همدلی به‌معنای توانایی درک وضعیت روانی دیگران است. توجه داشته باشیم در مغز ما مراکزی وجود دارند که تا حدودی موضوع «تقلید» را تسهیل می‌کنند که به آنها «سلول‌های آینه‌ای » گفته می‌شود. در واقع واقعیت ملموس عملکرد مغز ما اینگونه است که می‌توانیم با دیگران همدردی کنیم.
این سلول‌های آینه‌ای درصورت برخورداری از تغذیه فرهنگی به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که ما می‌توانیم خودمان را جای شخص دیگری بگذاریم که مثلا مشکلی برایش پیش آمده، تنبیه می‌شود یا دردی را تحمل می‌کند.
با مشاهده چنین افرادی در ذهن ما چنین می‌گذرد که اگر ما به جای آنها بودیم چه احساسی داشتیم یا چگونه عمل می‌کردیم؟ این در واقع توانایی مغز ماست که در درجه نخست، وضعیتی را که مشاهده می‌کنیم می‌توانیم در ذهن خود آن را تقلید کنیم.
این موضوع به ما امکان «ادراک متقابل» می‌دهد؛ یعنی این شانس را به ما می‌دهد که بتوانیم خودمان را به جای فرد دیگری بگذاریم. بنابراین همه ما ابزار مادی همدلی را از نظر ساختار مغزی داریم.
اما اینکه این ساختار نمی‌تواند به خوبی رشد کند به این خاطر است که به خوبی تشویق نمی‌شود؛ یعنی زمانی که ما به کودکی می‌گوییم «چه کار خوبی کردی که غذایت را با دوستت که گرسنه بود تقسیم کردی» به نوعی داریم او را تشویق می‌کنیم که بتواند متوجه احساس گرسنگی در دیگران بشود و به نوعی خودش را جای آنها بگذارد.
بنابراین می‌توان گفت اگر در کشوری مانند ژاپن کسانی حاضر هستند برای خاموش کردن دستگاه رادیو‌اکتیو به فوکوشیما بروند حتی با آگاهی از اینکه جانشان را به خطر می‌اندازند، در واقع شاهد نهایت موضوع همدلی خواهیم بود؛ همانطور که در زمان جنگ در ایران هم شاهد ایثارگری‌های افرادی بودیم که برای محافظت از وطن یا هر دلیل دیگری جانشان را به خطر می‌انداختند.

چطور می‌توانیم سهمی در همدردی با دیگران داشته باشیم؟
البته انتظار نمی‌رود که همه افراد در جامعه بتوانند ایثارگر باشند؛ بلکه همان اندازه که بتوانند مسئولیت کارهای خودشان را هم بر عهده بگیرند می‌تواند نتیجه‌بخش و مؤثر واقع شود. در واقع بسیاری از مشکلات ما هم به همین طریق حل خواهد شد.
همدلی می‌تواند تا حدودی هم مربوط به این باشد که در بستر خانواده، الگو‌گیری، گفت‌وگوها و جامعه چقدر به ما فرصت داده شده که درباره مشکلات دیگران فکر کنیم تا بتوانیم خودمان را جای آنها قرار دهیم.
این در درجه نخست از زمان کودکی و درک وضعیت خود کودک شروع می‌شود؛ مثلا زمانی که به او می‌گوییم:«تو خواهرت را زدی.به همین‌خاطر هم ناراحت شده‌ است.پس ببین چطور می‌توانی او را خوشحال کنی و از دلش دربیاوری».
آگاه کردن کودک به ناراحت کردن دیگران باعث می‌شود او متوجه شود حق ندارد باعث ناراحتی دیگران شود. ضمن اینکه به او یادآور می‌شویم اگر هم باعث ناراحتی دیگران شد حتما وظیفه خود او است که درصدد جبران برآید و این موضوع در واقع به نوعی «همدلی » به‌حساب می‌آید.
یعنی اینکه کودک را آگاه کنیم تا متوجه شود «درد» چیز بدی است چون خودش هم قبلا آن را تجربه کرده و اگر کسی خودش را هم بزند درد خواهد برد. پس باید با خواهرش «همدردی» کنند.

چطور می‌توانیم بی‌تفاوت نباشیم؟
در واقع «همدردی» یعنی بتوانیم وضعیت و حال روانی شخص دیگری را حس کنیم و این همان چیزی است که اگر در سطح جامعه رواج پیدا کند «بی‌تفاوتی» بسیار کمتر خواهد شد.
ریشه همدلی و همدردی در بستر خانواده‌ها شکل می‌گیرد که البته در سطح جامعه هم می‌توانیم با انجام مشارکت و کارهای گروهی به تقویت آن بپردازیم.
فراموش نکنیم همدردی و همدلی چیزی است که می‌توان آن را آموخت و تعلیم داد. در واقع ژنتیک ما با مردم ژاپن فرقی ندارد بلکه این تربیت ما و نوع رفتار ما در سطح خانواده و جامعه است که ما را از آنها متمایز می‌کند.
هم‌اکنون هم با مواجهه با بیماری مسری در سطح جامعه که حتی ابعاد رفتاری آن را هم نمی‌شناسیم، تنها کاری که می‌توانیم بکنیم این است که سعی کنیم همه کارهایی را که برای حفظ سلامت خود و دیگران ضروری است، انجام دهیم.
این چیز زیادی نیست که تا حد امکان از خانه خارج نشویم، ماسک بزنیم و فاصله اجتماعی را رعایت کنیم. این موضوع بسیار ساده‌تر از آن است که شاهد مفت از دست‌دادن جان مردم در سطح کشور و حتی دنیا باشیم و از کمترین تلاش هم در این خصوص دریغ داشته باشیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید