
سرخ و سیاه
سریال «شهرزاد» همه حسنها و آسیبهای سریالهای نمایش خانگی را یکجا بههمراه داشت

مسعود پویا ـ روزنامهنگار
1 شهرزاد سریال مثال زدنی و نمونه ای شبکه نمایش خانگی است. سریالی که همه حسن ها و خطاها را با هم دارد. از روایت جذاب عاشقانه ای ملتهب و حضور ستارگان و جذب مخاطبان بسیار تا حاشیه های پررنگ تولید و داستان سرمایه گذار و تهیه کننده ای که به جرم فساد مالی سر از زندان درآورد. شهرزاد هم سرخ است هم سیاه.
2 اینطور که فتحی روایت کرده، ایده شهرزاد 10سال پیش به ذهن او خطور کرده؛ زمانی که مشغول تماشای مجدد فیلم «عصیان» ساخته ماساکی کوبایاشی بوده است. عصیان درباره فئودالی است که همسرش را طلاق میدهد و از یکی از ساموراییهای زیردستش میخواهد او را به ازدواج پسرش درآورد. پس از این اتفاق، فئودال از تصمیمش پشیمان میشود و تصمیم میگیرد که همسرش را پیش خود بازگرداند. این در حالی است که خانواده سامورایی حاضر به پذیرش فرمان ارباب خود نمیشوند. تغییرات مکرری که فتحی در طرح شهرزاد به عمل آورد در نهایت باعث شد چیز زیادی از کوبایاشی در متن باقی نماند، جز همان ایده اولیه. جالب اینکه فتحی ابتدا قصد داشت شهرزاد را در تلویزیون بسازد ولی پس از مدتها مذاکره در نهایت به این نتیجه میرسد که شهرزاد را نمیتواند آنطور که دلخواهش است در جایی که بیش از دودهه خانهاش بوده کارگردانی کند.
از سال 92 فتحی به همراه نغمه ثمینی کار روی طرح شهرزاد و نگارش فیلمنامه را آغاز میکنند. با این شیوه که طرح هر قسمت توسط فتحی به ثمینی ارائه میشود تا او فیلمنامه را بنویسد. وسواسهای فتحی کار را به بازنویسیهای مکرر میکشاند. تأثیر این وسواس و دقت را بینندگان سریال شهرزاد به خوبی مشاهده کردهاند؛ سریالی که یکی از نقاط قوتش تبحر در قصهگویی است و خلق شخصیتهایی که شناسنامه و هویت دارند. به این ترتیب شهرزاد، فرهاد، بزرگآقا، قباد، شیرین، آذر، حشمت و... بربستری از قصهای عاشقانه که زمینههای سیاسی ـ تاریخی آشکاری هم دارد خلق میشود.
3 قصه شهرزاد در سالهای پس از کودتای 28 مرداد سال 32 روایت میشود. شهرزاد سعادت، دانشجوی رشته پزشکی است و نامزدش فرهاد دماوندی، دانشجوی ادبیات. فرهاد شاعر و روزنامهنگار است و در دوران ملتهب پس از کودتا تا پای اعدام پیش میرود ولی بزرگآقا او را نجات میدهد؛ نجاتی که البته یک نتیجه تلخ را به همراه دارد. بزرگآقا که دخترش شیرین بچهدار نمیشود، تصمیم میگیرد شهرزاد به همسری دامادش قباد که برادرزادهاش نیز هست، درآید. از اینجا به بعد قصه عشقی که به فراق میانجامد در بستری از رخدادهای سیاسی و شبکه پیچیدهای که بزرگآقا در مقام یک پدرخوانده ایرانی سر کلافش را در دست دارد پیش میرود. نکته اساسی در سریال شهرزاد، استحکام دراماتیک آن است. برخلاف بسیاری از مجموعههای ایرانی که قسمتهای زیادی صرف مقدمهچینی میشود، در شهرزاد بیننده از همان یکی دو قسمت اول کاملا با شخصیتها و سیر حوادث همراه میشود. فتحی و ثمینی از همان شروع داستان میتوانند همه شخصیتها را توصیف کنند؛ هم فضا را به باور بنشانند و هم قصه را بدون لکنت روایت کنند. مایه عاشقانه اثر به عنوان موتور محرکه درام لحنی تغزلی به سریال داده و این اتفاق با دیالوگهای آهنگین شهرزاد تشدید میشود. در دورانی که این خرافه به غلط جا افتاده که مخاطب امروز علاقهای به دیالوگهای آهنگین ندارد و تنها با گفتوگوهایی کاملا واقعگرا و فاقد لحن شاعرانه ارتباط برقرار میکند، حسن فتحی و فیلمنامهنویسش، شاید به تأسی از سینماگرانی چون علی حاتمی و مسعود کیمیایی انبوهی از جملات قصار را میآفرینند که در حافظه تماشاگر ثبت میشوند؛ دیالوگهایی چون «من و تو تلاش کردیم دنیامون رو عوض کنیم، ولی دنیامون داره ما رو عوض میکنه...» در عین سادگی و قابل فهمبودن، زیبا و همراه با صناعتهای ادبی است، به خصوص اینکه معمولا در سریالهای تاریخی - سیاسی نوشتن دیالوگ، چالش بزرگی محسوب شده است. میشود از سریال «معمای شاه» مثال زد که تقریبا همزمان با شهرزاد پخشاش از تلویزیون آغاز شد و گفتوگوهایش میتواند نمونه مثالزدنی دیالوگهایی باشد که از فرط توضیح واضحات و کوشش ناکام در انتقال همه چیز از طریق کلام، لحن به ظاهر جدی سریال را به سطح یک کمدی ناخواسته تنزل میدهد.
4 سریال شهرزاد، فستیوال بازیگری است؛ مجموعهای از بهترین بازیگران سینما و تلویزیون که در یک همنشینی و همراهی بهیادماندنی کنار یکدیگر قرار گرفتهاند تا بالاترین سطح حضور در سریالهای شبکه نمایش خانگی را رقم بزنند. علی نصیریان، بازیگر نسل طلایی تئاتر، سینما و تلویزیون، مثل همه این سالها توانسته تواناییهای تازهای از خود بروز دهد؛ تواناییهایی تازه آن هم پس از گذشت نیمقرن فعالیت هنری.
بزرگآقا باتمام دقت و ظرافتی که نویسندگان در پردازش کاراکترش صرف کردهاند، بدون اجرای دقیق و استادانه نصیریان میتوانست تبدیل به یکی از همین پدرخواندههای قلابی سریالهای ایرانی شود. میشود گفت تجربه و وقاری که نصیریان با خود به شهرزاد آورده، روی کیفیت حضور بازیگران نسلهای بعدی هم تأثیرگذاشته است؛ بازیگرانی که البته تعدادی از آنها چون شهاب حسینی از بهترینهای این دوران هستند. نقش پیچیده و دشوار قباد با اجرای گرم و تصور درست شهاب حسینی از کاراکتر، باعث شده قطب به ظاهر شر ماجرای عاشقانه اثر، باورپذیر و حتی سمپاتیک از کار درآید، به طوری که میتوان گفت بعد از علی نصیریان، بهترین بازی سریال را شهاب حسینی ارائه داده است. از ترانه علیدوستی بهندرت میتوان بازی ضعیف بهخاطر آورد. نقش مرکزی شهرزاد که در واقع کانون بسیاری از رخدادهای سریال است با اجرای خوددار و خودآگاه از سوی علیدوستی همراه شده است. با غروری در لحن و نگاه که در تقاطعی با افسردگی ترکیب میشود و تنها جایی که این لحن تغییر مییابد، در مواجهه با فرهاد است؛ به واقع تنها با عشق است که شهرزاد لحن عوض میکند و نگاه از بالایش را کنار میگذارد.
مصطفی زمانی بیش و پیش از هر بازیگر دیگری در شهرزاد توانست قابلیتهای خود را به نمایش بگذارد؛ آن هم پس از مدتها حضور بلاتکلیف و باری به هر جهت که حاصلش نقشها و بازیهایی بود محو و کمرنگ و بهخاطرنماندنی. در چنین شرایط زمانی از فرصت مغتنمی که فتحی در اختیارش گذاشته، بهترین بهره را گرفته. در نقش فرهاد که شمایلی از نسل جوان روشنفکر و فرهیخته جامعه ایران در دهههای 30 و40 است. زمانی بهترین حضور کل کارنامه سینمایی و تلویزیونیاش را ارائه داده است.
پریناز ایزدیار زمانی به گروه سازنده شهرزاد پیوست که هنوز خبری از «ابد و یک روز» نبود. به این ترتیب سریال شهرزاد، مقدمهای بود بر درخشش پریناز ایزدیار که سطح خود را از بازیگر ملودرامهای سطحی تلویزیونی بالاتر بکشد. در نقشی که تندخویی و پرخاش بخشی از مؤلفههایش است، پریناز ایزدیار موفق ظاهر شده است. دیگر بازیگران شهرزاد هم اغلب حضوری قابل قبول مقابل دوربین دارند؛ از غزل شاکری که در قسمتهایی نقش پررنگی بر عهده داشت گرفته تا جمشید هاشمپور که سالهاست هر فرصت کوتاهی را به مجالی مغتنم و ارزشمند تبدیل میکند؛ مجالی برای مشاهده حرفهایگری و توانمندی بازیگری که نقشهای معمولی را هم با اجرایی فوقالعاده همراه میسازد.
5 اگر به حافظهتان رجوع کنید، تقریبا هیچ اثر عاشقانهای را به یاد نمیآورید که موسیقی و احیاناً ترانهاش به یادماندنی نبوده باشد. به تعبیر دقیقتر، تصویر عشق معمولاً با حاشیه صوتی شنیدنی و گوشنوازی همراه و بر تأثیرش اضافه شده است. بنابراین طبیعی بود که در مورد عاشقانهای چون شهرزاد هم چنین اتفاقی در مورد موسیقی و ترانههایش رخ دهد.
جالب اینکه سریال شهرزاد دوآهنگساز و دوخواننده داشت. در قسمتهای اول، موسیقی فردین خلعتبری و آواز علیرضا قربانی که ترانه زیبای مرغآمین را هم بامهارت اجرا کرده بود و هم اینکه ترانه به لحاظ مفهومی با حال و هوای سریال تناسب داشت، به نوعی یادآور همکاریهای قبلی این دو با حسن فتحی بود. مسئله شناخت از سلیقه و دیدگاههای کارگردان و تأمل کافی در فضای سریال و رسیدن به موسیقی و ترانه متناسب با آن، امتیاز تیم خلعتبری و قربانی بود که البته نباید نام زندهیاد افشین یداللهی به عنوان ترانهسرا را از قلم بیندازیم. بنا به دلایلی بعد از چند قسمت اول، خلعتبری و قربانی جای خود را به امیر توسلی و محسن چاوشی دادند. اینکه این دلایل چه بود و چه شد که رشته همکاریهای مداوم خلعتبری و قربانی با حسن فتحی گسسته شد، یک داستان است و آنچه بر شهرزاد گذشت داستانی دیگر. واقعیت این است که اقبال عمومی نسبت به سریال از همان اولین قسمتی که ترانه کجایی؟ چاووشی با شهرزاد پخش شد، بالاتر رفت. تفاوتی که شاید نشانه تفاوت جایگاه موسیقی سنتی و کلاسیک با موسیقی پاپ هم باشد. بدون بحث ارزشگذاری نمیتوان انکار کرد که پاپ بهخصوص میان جوانها پرطرفدارتر است و به همین نسبت محسن چاووشی نسبت به علیرضا قربانی.
اینکه نگارنده با هر متر و معیاری جز محبوبیت میان عامه، قربانی را به چاووشی ترجیح میدهد، نمیتواند منکر این حقیقت شود که در مورد سریال شهرزاد، آمدن چاووشی هم باعث افزایش مخاطبان و هم بالارفتن تأثر و تأثیر عاطفی مورد نظر و مورد نیاز در روایت قصه عاشقانه شهرزاد شد. موسیقی امیرتوسلی را هم شاید اهل فن نسبت به موسیقی فردین خلعتبری، دمدستی ارزیابی کرده باشند ولی به لحاظ گرما و حس و حال مورد نیاز سریال، تناسب بیشتری با شهرزاد دارد.
6 بعد از موفقیت فصل اول، فصل دوم در حالی ساخته شد که غیبت علی نصیریان لطمه ای جدی به سریال زده بود. فصل دوم خیلی جذاب و تماشایی از کار درنیامد و نوبت به فصل سوم رسید که منسجم تر و قابل قبولتر بود ولی به پای شهرزاد اول نمی رسید. همین زمان بود که ماجراهای محمد امامی رسانه ای شد و نام موفق ترین سریال شبکه نمایش خانگی به صندوق ذخیره فرهنگیان گره خورد. شهرزاد از این جا به سیاهی رسید و نامش با پول های کثیف، پولشویی و اختلاس پیوند یافت. جوری که دیگر نمی شود شهرزاد را بدون مناسبات تولید، نحوه ورود سرمایه به آن قضاوت کرد. و این گونه بود که در اوج موفقیت ناگهان همه چیز را آب برد.