دکان صبح
امیر حمیدینوید_ خبرنگار
بالای پلاسکو در کار چفت و بست های آخر بودیم و تهران اوایل دهه 40شمسی زیر پایمان و این فکر در مغزمان و این شور و قوت در دستمان که نماد تهران جدید در حال شکلگیری است؛ بنایی که قرار بود در کنار ساختمان آلومینیوم، با شکل و شمایل فلزیاش روایت زندگی مدرن شهری باشد. دهنه به دهنه و پشت به پشت، چهار دیواری دکان بود که شکل میگرفت.
رونق به بازار کسب آمده بود در این استوانه مرتفع و زندگی جدید در بستر شهرنشینی مدرن روایت روزگار آنهایی بود که دنبال دخل پر پول بودند در این بازار تازه. شکل شهر عوض شده بود با این برج مرتفع و ژست گرفتن در بیرون و داخل و کنار حوضش برای ثبت عکسی با دوربین آنالوگ جذبه جدیدی بود که نان سفره عکاسان دوره گرد را نیز فراهم میکرد.
دکان صبح مشتریهایی برای خودش دست وپا کرده بود و هیچ مسافر تازه از گرد راه رسیدهای را به یاد نداری که گشتی از سر تفریح و گیرم با جیب خالی در این بازار نزده باشد و خاطرهای در ذهنش ثبت نکرده باشد.
زمان گذشت و گرد خستگی و فرسودگی بر چهره پلاسکو نمایان شد هر چند از رونق نیفتاده بود، پلاسکوی خسته هنوز در عکسها زنده و سرحال بود. دکان صبح خون تازه میخواست. انگار بهانه محکمی میخواست این تجدید حیات تازه که حادثهای تلخ و سیاه ضرورتش را فراهم کرد.
ساختمان فرو ریخت اما خاطراتش هنوز پابرجا بود. سیاهی دیوارهای دود زده چیزی بود که میشد به آن خیره شد و در خاطرات فرو رفت. ساختمانی که نبودش حفره عمیق و خالی و سیاهی بود که به رهگذران دهن کجی میکرد. آتش که به خاکستر نشست و گرمای آهن گداخته کم شد، ققنوس دوباره سر از خاکستر سر برآورد.
برج بلند دوباره داشت سرپا میشد و کسادی میرفت تاجایش را رونق دوباره بگیرد. بالای پلاسکو در کار چفت و بستهای آخر بودیم و تهران آغاز قرن جدید شمسی زیر پایمان و این فکر در مغزمان و این شور و قوت در دستمان که نماد تهران قرن جدید دوباره در حال شکلگیری است. رونق با خروارها امید و آرزو به دکان صبح برمیگشت.