رسانه و موجسواری بر هراسعمومی
نگار حسینخانی- روزنامهنگار
شکی نیست به وحشت انداختن مردم، باعث دیدهشدن بیشتر میشود. اما آیا کارکرد رسانه تنها دیدهشدن و به هر ضرب و زوری در معرض تماشا قرار گرفتن است؟ در زمانهای که از بسیاری جهات، مشخصهاش فروپاشی اجتماعی است، ترس، واکنشی مشترک میان همه آدمهاست؛ چشماندازی وحدتبخش. مشخصه بنیادین فرهنگی که رسانههای جمعی در تسلط عنصر ترس بر آن، سهیماند. اما چرا در این سالها ترس رشد بیسابقهای داشته؟ شاید بتوان مهمترین دلیل رشد فرهنگ ترس را آمادگی ما نسبت به میداندادن به این نوع منطق دانست. دنیای ما پر از خطرهای بالقوه است، اما چهکسی ما را هل میدهد تا بالفعل به این خطرها نگاه بیندازیم، درحالیکه اغلب خطرهای بالقوه هرگز محقق نمیشوند. جامعهشناسان، فرهنگ غالب جامعه امروز را فرهنگ خطرآکند توصیف میکنند. منظور آنها این است که انسانها امروزه نسبت به ترس، مجهز به آگاهیهای متفاوتی هستند. در جامعه خطرآکند، هیچکس از خطر در امان نیست؛ همه در معرض خطرند و فرقی نمیکند کجا زندگی کنند یا چه مقام و مرتبت اجتماعی داشته باشند. متأسفانه رسانه با گسترش امکانهای ارائه خود، به این گفتمان دامن زده و بر این گمان در حرکت است که هرچه ابعاد دراماتیک ماجرایی غنیتر باشد، خبر بهتری مخابره شده است. اما وظیفه دیگر رسانه در میان مخابره اخبار و تلاش برای دیدهشدنها چیست؟ کار رسانهها در موقعیت حساس جامعه امروز، بیش از اینکه وابسته به شکل کلاسیک خود و مبتنی بر دیدهشدن باشد، باید به ایجاد ساختاری تازه برای صیانت از امنیت اجتماعی و روانی جامعه و تقویت سرمایههای اجتماعی کشور نیز بینجامد. بهنظر میرسد جامعه امروز بیش از ترس برای زندگی و عمل و حرکت، نیازمند آن باشد که از بنبست روانی حاکم خارج شود. از این رو است که انتخاب درست واژگان برای انعکاس خبر و تهیه گزارش، امری اجتنابناپذیر بهنظر میرسد؛ مسئلهای که فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و نیز اصناف مرتبط با رسانه، توجه چندان و عملکرد مثبتی در رابطه با آن نداشتهاند.
در شرایط موجود که مردم با مشکلات عدیدهای دست و پنجه نرم میکنند، انعکاس پارهپاره، گسسته، قطرهچکانی و در عین حال عریان و نسنجیده اخبار پرونده قتل بابک خرمدین، بار روانی آسیبزایی برای جامعه بهدنبال داشته است. شاید لازم باشد گاه در انعکاس اخبار اینچنینی، به جای انتخاب کلمات اشتباه و اغراقآمیز و نیز بسط و تعمیم سوژه به کلیت وضع موجود جامعه، آن را به اندازههای واقعی خود بازگردانیم.
ترسیم اندازه واقعی حادثه، خطر بزرگنمایی آن را کمتر کرده و از ترس عمومی و افسارگسیخته مردم و انتظارشان برای مخابره خبرهایی داغتر از واقعیت موجود، میکاهد. رسانه میتواند با نظر به گفتمانسازیهای شکلگرفته در دیگر حوزهها، خود گفتمانساز باشد. باید زبانی اتخاذ کند ورای سوارشدن بر موجها. رسانه باید از پروندهای چون پرونده قتل بابک خرمدین، ضمن آگاهی از پروندههای نسبتا مشابه، با توجه بهسویههای منحصربهفرد این قتل، از عنوان «نادر» بهره ببرد، نه اینکه با تعمیم آن به اندازههایی بزرگتر از واقعیت موجود، پرونده را دامنگیر جمعی بزرگتر به اندازه جمعیت کشور قلمداد کرده و به هراس عمومی دامن بزند. تأکید بر نادربودن چنین پروندههایی، بدون تقلیل ماجرا، گفتمانی است که رسانه آن را برمیسازد.
از سویی در راستای انعکاس چنین اخباری در جامعه، باید گاه به فکر فراخوان عمومی بود؛ دستگیری و یاری که اغلب صرفا از جنبه مادی مطرح میشود، میتواند ناظر بر معناهای دیگری نیز باشد و با سبک زندگی امروز تطبیق داده شود. همانطور که جامعه در شرایط کنونی نیازمند تأمین معیشت است، به تغذیه روانی نیز محتاج است و واژه دستگیری نیز باید شمایل تازهای بهخود بگیرد. حمایت روانشناسان و جامعهشناسان در دستگیری از مردمی که هر روز روانشان در معرض سویههای منفی انعکاس اخبار و گسترش رسانههاست، نیازمند عزمی عمومی است. بهنظر میرسد، این گروه باید مسئولانهتر از پیش، پا به میدان گذاشته و با تحلیل دقیق و کارشناسانه، جامعه را از بنبست عاطفی و روانی نجات دهند و دریچه تازهای روی مردم بگشاید. در این راه همچنین به عزم و عمل اهالی رسانه نیاز است. اهالی رسانه باید در واژهگزینی برای انعکاس و بازتاب اخبار، بیش از تعهد به اصل دیدهشدن رسانه خود، به مردم و روان جامعه متعهد بوده و از دامنزدن به هراس عمومی بپرهیزند و بهخاطر داشته باشد، وطن وسیلهای نیست که بتوان چون چمدانی به زمین گذاشت و رهایش کرد؛ بازو، دست و تن است. باید بیماری را از تن رهاند تا بتوان زندگی کرد.