• شنبه 6 مرداد 1403
  • السَّبْت 20 محرم 1446
  • 2024 Jul 27
چهار شنبه 29 اردیبهشت 1400
کد مطلب : 131043
+
-

فصل جدید خاورمیانه

نگاه
فصل جدید خاورمیانه

 حسن نافعه- استاد علوم سیاسی دانشگاه قاهره

هنگامی که انقلاب‌های بهار عربی در سال‌های 2010و 2011شعله‌ور شد همگان دریافتند که اراده‌ای جدی نزد ملت‌های عرب برای رهایی از نظام‌های فاسد و مستبد شکل گرفته است؛ نظام‌هایی که برای مدتی طولانی بر جهان عرب حاکم بوده‌اند، اما این موج انقلابی در ادامه مسیر خود شکست خورده و در مقابل نیروهای داخلی و خارجی که مخالف آن بودند ناچار به عقب نشینی شد. تقابل 2 نیروی مخالف و موافق حفظ وضعیت موجود در جهان عرب، مجموعه‌ای از ائتلاف‌های سیال را به‌وجود آورد که در آغاز، فاقد ثبات بودند. نخستین ائتلاف را کشورهای سعودی، قطر و امارات تشکیل دادند که در سایه حمایت آمریکا، اتحادیه اروپا و ترکیه از یک سو مقابل موج تغییر در بحرین ایستادگی کرده و از سوی دیگر به‌عنوان بازیگری فعال علیه نظام‌های لیبی و سوریه وارد عمل شدند، اما روند تحولات در سراسر منطقه و مخصوصا مصر، سرنوشت این ائتلاف را تغییر داد؛ به‌گونه‌ای که با سقوط دولت مرسی در قاهره، روابط داخلی شورای همکاری خلیج‌فارس و همچنین ترکیه با کشورهای عربی شاهد چرخش‌های جدی بود. به این ترتیب با روی کار آمدن ترامپ 3ائتلاف متفاوت با اهداف متعارض شکل گرفتند:
1- ائتلاف سعودی و امارات که در سطح کشورهای عربی از حمایت مصر، اردن و بحرین، در سطح منطقه‌ای اسرائیل و در سطح جهانی آمریکا برخوردار بود.
2- ائتلاف ایران و سوریه که در سطح عربی از حمایت حزب‌الله و جنبش‌های مقاومت فلسطین و در سطح جهان از حمایت روسیه و چین برخوردار بود.
3- ائتلاف قطر و ترکیه که در سطح منطقه از حمایت نیروهای غیردولتی در مصر، سوریه و بخشی از بازیگران نبرد لیبی برخوردار بود.
کنشگری‌های پیچیده میان این 3ائتلاف در دوران ترامپ نقش مهمی در شعله‌ور کردن بحران‌های داخلی سوریه، لیبی، یمن و عراق داشت و حتی ممکن بود به حمله نظامی علیه قطر منجر شود. بدون شک سیاست‌های منطقه‌ای ترامپ، ازجمله خروج از توافق هسته‌ای و رونمایی از طرح معامله قرن در تشدید تنش‌های میان این 3ائتلاف و مهندسی ساختاری جدید برای خاورمیانه مؤثر بود. بر این اساس قابل پیش‌بینی بود که شکست ترامپ در انتخابات آمریکا بر تداوم وضعیت مذکور در خاورمیانه و احتمال بر هم خوردن ائتلاف‌های سه گانه تأثیر خواهد داشت؛ برای مثال هنوز جو بایدن به‌طور رسمی وارد کاخ سفید نشده بود که سران شورای همکاری خلیج‌فارس در نشست العلا با صدور بیانیه‌ای به محاصره قطر پایان دادند؛ محاصره‌ای که بیش از 3سال ادامه داشت. به باور من این نشست، نه‌تنها نقطه عطفی برای عادی‌سازی‌ روابط دوحه و ریاض، بلکه برای تغییر جهت تمام تحولات پیشین منطقه بود. همانگونه که دیدیم تنها چند هفته پس از نشست العلا، تماس‌های اولیه ترکیه برای بهبود روابط با مصر، سعودی و امارات آغاز شد و کار تا جایی پیش رفت که رسانه‌ها از برگزاری مذاکرات مستقیم ایران و عربستان در عراق و یا سفر مقامات عالی رتبه سعودی به دمشق خبر دادند. زمانی که تماس‌های دیپلماتیک میان دشمنان دیروز تا این حد گسترده می‌شود طبیعی است که از آغاز فصلی جدید برای خاورمیانه سخن بگوییم؛ فصلی که با وجود تمام دشواری‌ها برای پیش‌بینی روند تحولات، بخشی از نقاط عطف آن قابل درک است.
روی کار آمدن بایدن با چرخش‌های مهمی در سیاست‌های خارجی آمریکا همراه است؛ چرخش‌هایی ازجمله بازگشت به توافق هسته‌ای سال 2015.هرچند به‌نظر می‌رسد برخی کشورهای عربی نظیر سعودی و امارات در ابتدا امید داشتند اسرائیل بتواند این چرخش را به تأخیر انداخته یا تغییرات جدی در آن ایجاد کند (برای مثال افزودن پیوست موشکی یا منطقه‌ای به برجام)، اما این امید به‌تدریج رنگ باخت چرا که روشن شد ایران و آمریکا، هر دو برنامه‌های اسرائیل برای شکست مذاکرات را درک کرده و بر اهمیت منافع مشترک خود واقفند. روند مذاکرات وین نیز نشان می‌دهد دولت بایدن قانع شده بهترین گزینه پیش روی آمریکا در خاورمیانه، بازگشت به توافق هسته‌ای است. بر این اساس سایر کشورهای منطقه دریافته‌اند که راهی جز کنار آمدن با سیاست‌های دولت بایدن و معادله جدید خاورمیانه ندارند؛ اینگونه می‌توان عمق تغییرات در سیاست خارجی کشورهای منطقه را تفسیر کرد، البته به استثنای رژیم صهیونیستی!
بازگشت آمریکا به توافق هسته‌ای و تغییر سیاست‌های ایران و ترکیه نسبت به کشورهای عربی زمینه را برای احیای امید در منطقه فراهم می‌سازد؛ امیدی که می‌تواند منجر به آرام شدن فضا، حرکت به‌سوی مصالحه‌های پایدار و پایان بحران‌های یمن، عراق، سوریه، لیبی و حتی فلسطین شود. البته بخش مهمی از این تحول، منوط به میزان آمادگی کشورهای عربی برای حرکت به‌سوی نظم منطقه‌ای جدید با مشارکت ایران و ترکیه است؛ به‌ویژه آن دسته از کشورهایی که همچنان روی روابط خود با اسرائیل به‌عنوان ائتلافی منطقه‌ای حساب می‌کنند.
این تنها اسرائیل است که با تمام توان مقابل موج‌های تغییر در منطقه مقاومت می‌کند و بر این اساس، هرچه در توان دارد برای ممانعت از بازگشت آمریکا به توافق هسته‌ای و همچنین هرگونه تلاشی برای بهبود روابط ایران و ترکیه با کشورهای عربی به‌کار خواهد بست. در این زمینه مقاله اخیر جان هانا، پژوهشگر ارشد کانون یهودی امنیت ملی آمریکا و مشاور سابق دیک چنی، با عنوان «شمارش معکوس جنگ اسرائیل علیه ایران» که در نشریه فارین افرز منتشر شده، قابل توجه است. در این مقاله آمده که سفر هیأت امنیتی اسرائیل به واشنگتن برای ممانعت از بازگشت آمریکا به توافق هسته‌ای شکست خورده و این رژیم دیگر هیچ راهی برای تغییر روند کنونی، غیراز آغاز جنگ علیه ایران ندارد. این در حالی است که می‌دانیم تصمیم جنگ علیه ایران به تنهایی در اختیار اسرائیل نیست. حال سؤال این است: چرا کشورهای عربی، اسرائیل را در این بحران تنها نمی‌گذارند؟ چرا بعضی از کشورهای عربی در چنین شرایطی، سرنوشت خود را به رژیم صهیونیستی گره زده‌اند؟
منبع: القدس العربی

 

این خبر را به اشتراک بگذارید