• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
دو شنبه 20 اردیبهشت 1400
کد مطلب : 130265
+
-

شاخه‌ای از ماه

نگاهی به زندگی منصور اوجی

اسماعیل خلیلی- روزنامه‌نگار

«از تارهای رگبار در کوچه‌های خاموش، ‌سازی بساز، بنواز، گل‌های سرخ شیراز، خونابه خوردگان‌اند»
منصور اوجی از مطرح‌ترین شاعران سبک نیمایی و از مهم‌ترین بازماندگان این سبک بود. او به سال۱۳۱۶ در شیراز چشم به جهان گشود. کودکی و جوانی را همان‌جا گذراند؛ از کودکی در خانواده‌اش با ادبیات مؤانستی تام و ماندگار یافت و سرودن شعر را آغاز کرد؛ سپس در هنگامه ادبی و فکری پس از مرداد۱۳۳۲ به تهران رفت و آنجا با همه شعرای مطرح و تأثیرگذار زمان آشنا شد، در محافل آنان به مشاعره و مباحثه پرداخت، از ایشان تأثیر پذیرفت و بسیار بر آنان تأثیر گذاشت. در آن حین چون اهل تأمّلات فلسفی بود، به تحصیل فلسفه در دانشگاه تهران نیز می‌پرداخت، ولی پس از اخذ لیسانس فلسفه، به علوم تربیتی گروید، به دانشسرای عالی تهران رفت و فوق‌لیسانس گرفت. پس از بازگشت به زادگاهش، بار دیگر به دانشگاه رفت؛ این‌بار به دانشگاه پهلوی (دانشگاه شیراز) و آنجا در مقطع لیسانس، زبان و ادبیات انگلیسی آموخت. سپس طی ۵۰سال در شیراز و دیگر شهرهای استان فارس به تدریس در دانشگاه و مرکز تربیت معلم پرداخت. سرانجام، در سالیان اخیر تدریس را رها کرد و همه وقت خویش را در خانه به مطالعه و تحقیق، همچنین تنظیم و تدوین آثار خویش اختصاص داد؛ هرچند حضور در محافل ادبی و هنری را نیز تا پیش از همه‌گیری اخیر واننهاده و با اهل ادب و هنر پیوسته در معاشرت بود.
علاوه بر اشتراک در فعالیت ادبی و فعالیت در کانون نویسندگان ایران، با اغلب شعرا، نویسندگان و هنرمندان معاصر شخصا دوستی داشت و این دوستی ماندگار و بسیار صمیمانه تا واپسین دم، رزق روحش بود. برخی از نتایج ادبی این دوستی در مجموعه‌های گوناگون گرد آمده و انتشار یافته‌اند که از خواندنی‌ترین آنها می‌توان «نامه‌های دو سیمین» را نام برد. این کتاب شامل نامه‌های زنده‌یادان سیمین دانشور و سیمین بهبهانی در طول سالیان درازِ دوستی و مراوده این دو نویسنده و شاعر با منصور اوجی است.
وی نام «منصور» را به‌عنوان تخلّصی که یادآور «منصور حسین حلّاج» است و تحت‌تأثیر زندگی، اندیشه و شخصیت حلّاج برگزید و همواره برای خود گرامی داشت. منصور اُوجی از دید ناقدان ادبیات معاصر، در چندین اثر مرجع که ادبیات معاصر را مورد بررسی قرار داده‌اند و در تاریخ‌نگاری ادبیات معاصر ایران، همواره به‌عنوان یکی از شاخص‌ترین چهره‌های سبک نیمایی مطرح شده؛ هرچند به‌علاوه در دیگر انواع شعری، به‌ویژه رُباعی نیز اشعاری نغز سروده است. برخی از آثار انتشاریافته زنده‌یاد منصور اوجی از این قرارند: «باغ شب» (۱۳۴۴)، «خواب درخت و تنهایی زمین» (۱۳۴۴)، «شهر خسته» (۱۳۴۶)، «برگزیده اشعار» (۱۳۴۹)، «این سوسن است که می‌خواند» (۱۳۴۹)، «مرغ سحر» (۱۳۵۶)، «صدای همیشه» (۱۳۵۷)، «شعرهایی به کوتاهی عمر» (۱۳۵۸)، «حالی است مرا» (۱۳۶۸)، «کوتاه مثل آه» (۱۳۶۸)، «در روشنای صبح» (شعر امروز فارس، به کوشش منصور اوجی، ۱۳۷۰)، «هوای باغ نکردیم، برگزیده اشعار منصور اوجی؛ به انتخاب هوشنگ گلشیری» (۱۳۷۱)، «دفتر میوه‌ها» (۱۳۷۹)، «زندگی و شعر اریش فرید: بر تیغه لبخند»، ترجمه خسرو ناقد، با همکاری منصور اوجی (۱۳۷۹)، «شاخه‌ای از ماه» (١٣٧٩)، «باغ و جهان مردگان» (۱۳۸۱)، «شعر، چیزیست شبیه گرگ» (١٣٨٢)، «شعرهای مصری» (عاشقانه‌ها، ۱۳۸۸) و در دهه نود «گنجشک‌ها و کلاغ‌ها»، «دهان تسلی»، «در چهره غروب»، «خوشا تولد و پرواز»، «باغ شب»، «خواب درخت و تنهایی زمین»، «شهر خسته» و دیگر آثار. علاوه بر ده‌ها مناسبت نقد اشعارش و گرامیداشت او و شعرش، اوجی در سال۱۳۸۹ جایزه شعر فجر را دریافت کرد. از بیست اثر انتشاریافته تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، یک عنوان به منصور اوجی اختصاص دارد. (پدیدآوری و گفت‌وگو از عبدالرحمن مجاهدنقی) که در سال ۱3۹۵ انتشارات ابتکار نو منتشر ساخته است.
طبیعت، پیوستگی بدان و پیوستگی جهان اجتماعی و جهان طبیعت از مضامین مکرر و اصلی شعر اوجی هستند. به بیان خودش که «هر گیاه، هر قطره آب، هر رنگ و هر عطر برایش یک شعر» بودند؛ همچنان که تأمّلات فلسفی درباره اموری چون زندگی، نسبت آدمی با هستی، امکان و امتناع بقای آگاهی، فردیت و آگاهی‌اش، طبیعت فرد و جامعه، مرگ، زمان، آینده و بسی امور اگزیستانسیالیستی. مجموعه «حیرانی‌ها» شامل بن‌مایه‌های فکری منصور اوجی در اشعار او، بنا به تشخیص منتقدان ادبی و بزرگان معاصر است که انتشارات فصل پنجم منتشر ساخته؛ در این مجموعه برخی اشعار وی و بن‌مایه‌های اندیشه‌ای، فلسفی، اجتماعی و ادبی در اشعار وی، بر اساس نظری که منتقدان ابراز کرده‌اند، گردآوری شده‌اند که به‌ گفته خودش «حاصل حیرت او نسبت به جهان است».
منصور اوجی در سال‌های اخیر بسیار بیش از پیش دلواپس ایران و ایرانیان و نیز آشفتگی حال و روز آدمی در جهان معاصر بود؛ آنچنان که شدت احساسات و نگرانی‌هایش درباره ایران و جهان به ایجاد و تشدید التهاب کبدی، مزمن شدنِ این بیماری و عوارضِ حاد دستگاه گوارش منجر شد؛ اینها در سالیان اخیر تب و تاب بیماری را بر بی‌تابی‌های او می‌افزودند؛ تشدید فزاینده بیماری نیز باعث شد که به‌رغم شرایط کرونایی در ماه‌های آخر سال۱۳۹۹ و هفته‌های نخست سال۱۴۰۰ بارها در بیمارستان بستری شود. در این هفته‌ها توان بدنی‌اش بسیار کاهش یافت. اندک‌اندک امکان تغذیه طبیعی را از دست داد؛ دیگر حتی نمی‌توانست از بستر برخیزد و در روزهای آخر، فقط حرکت پلک چشم، زبانش  و تلاقی، تعاطی و تلألو نگاه، کلامش بودند. اینکه پلک‌هایش در کار کشف کدام معنی بودند و با این نگاه‌ها چه می‌آفرید، حکایت حالی است که او را بود  و بودش و بود تا آن هنگام که مرگش در ربود.

این خبر را به اشتراک بگذارید