فرهنگ و زندگی/ دستِ دستگیری
حمیدرضا محمدی
شاید آن بخشهایی از سریال «روشنتر از خاموشی» (حسن فتحی، 1382) را بهخاطر داشته باشید که میرفندرسکی با بازی زندهیاد محمدعلی کشاورز به محله جذامیان میرفت و بیاهمیت به بیماری مسریشان، پدرانه دستی بر سرشان میکشید و اکرام و اطعامشان میکرد.
این یعنی در فرهنگ ما، احسان، سنت حسنهای است. بزرگانمان دست به خیر داشتند و دست میگرفتند. در زندگی هریک از علما و صلحا بنگرید، همیشه یاری میرساندند؛ آنانی که شریف میزیند و صورتشان را با سیلی سرخ نگاه میدارند. این روش و منش را بزرگان دینی و فرهنگیمان، همیشه داشتهاند؛ گویی در جامعه، جاری و ساری بوده است. چنانکه حتی به فرهنگ مردم نیز راه یافته و در آیینهای بومی ملی و دینی، میتوان رد پای آن را یافت و مصداق آن، نقلی است درباره سیدمحمدمهدی طباطبایی بروجردی مشهور به علامه بحرالعلوم که «هر شب در کوچههای نجف میگردید و برای فقرا نان و انواع خوردنیها را میبرد.»
در متون دینی هم انفاق مال گوشزد شده است؛ هم در دینکرد زرتشتیان: «کسی که بخششی به کسی کند که از او امید پاداشی در گیتی نداشته باشد... رادی این است که تن را تنها بهخاطر دوستی روان و دین یزدان سپارد»و هم در قرآن: «مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِالله کمَثَلِ حَبَّه أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کلِّ سُنْبُلَه مِائَه حَبَّه وَالله یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَالله واسِعٌ عَلیمٌ» قرآن کریم (سوره بقره، آیه 261).
حتی در ستایش این آیین، فراوان در ادبیات نظم و نثر فارسی آمده است؛ از شعر که نمونهای از آن را سعدی شیرازی برایمان به یادگار گذاشته است؛ «چو بینی یتیمی سر افکنده پیش/ مده بوسه روی فرزند خویش» و در ادامه؛ «به رحمت بکن آبش از دیده پاک/ به شفقت بیفشانش از چهره، خاک» تا قابوسنامه که در باب «اندر آیین جمع کردن مال» سفارش کرده است که «از چیزی که تو را باشد مردمان مستحق را بهره کن».