دانشگاه دانشبنیان و دانشجوی جامعهپذیر
غلامرضا ظریفیان
معاون اسبق دانشجویی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
قبلترها به پزشکها، حکیم میگفتند. دکتر معین هم پزشک است، بنابراین به روایت گذشته حکیم است و از طرف دیگر حکیم به اعتبار اهل لغت، بهمعنای حکمت، بهمعنای علم است، عدل است، حکمت است. حلم است، شکیبایی است، وثاقت است، دانایی است، دانش است، معرفت است. فرزانگی است، درستکرداری است و درست گفتاری است. همه آنچه را که برشمردم بدون هیچ اغراقی، در طول ۲۵ سالی که با دکتر معین ارتباط و همکاری نزدیک دارم، در ایشان جستم و تجربه کردم. یکی از آثار حکیمبودن، حضور در عرصه سیاسی و اجتماعی است. به تعبیر امیرالمؤمنین خداوند از دانشمندان و عالمان پیمان گرفته که مسئولیت اجتماعی و سیاسی خودشان را در قبال محرومان، مظلومان، ستمدیدگان، فرودستان و گرسنگان ایفا کنند و به تعبیر بلند امیرالمؤمنین بر ظالمان، شکمبارگان، رانتخواران و ویژهخواران بشورند. نکته سوم اینکه آقای دکتر معین یک کنشگر مرزی است. پزشک متخصص مجرب دیندار روشنفکر خردورز اصلاحطلبی است که متکی بر قواعد و اصول روشن است. مدیر مشارکتجو، سیستمساز و اهل تحول است. مدافع سرسخت دانش و نهاد علم و استقلال آن است که اشاره کردند. مروج اخلاق آکادمیک است. مدافع حقوق بشر است. علاقهمند و توسعهدهنده فرهنگ است، به فرهنگ علاقه ویژه دارد و در همه این زمینهها که برشمردم کارهای قابل ارائه و ارزشمندی را در کارنامه خودش دارد.
من در کسوت مدیرکل دانشجویان داخل با آقای دکتر آشنا شدم، در سال ۷۶ و گاهی اوقات بهدلیل مسئولیتم با جناب وزیر در شورای انقلاب فرهنگی و شورایعالی امنیت ملی همراه میشدم، در طول راه به جای اینکه بگویند بگذارید من حرفهای اصلی را بزنم، به من میگفتند در این جلسات که شرکت میکنی ابهت این بزرگواران شما را نگیرد. اگر یک وقت حرف کارشناسی و حرف حقی داشتی به صراحت بزن. گاهی اوقات برمیگشتیم استنطاق میکرد که چرا آن حرف حق را نزدی؟
در سال ۷۶ که خدمت ایشان رسیدیم، تجربه دوره قبلی وزارت را داشتند، در شورای انقلاب فرهنگی مدتهای مدید بودند و آمده بودند که کار بزرگی بکنند. بحث توسعه علمی و تغییر ساختار را در پیش داشتند اما از همان روزهای اول، ما را موظف کردند که بروید و برنامه استراتژیک فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی، صنفی و سیاسی زیستمحیطی دانشجویان را برای من بیاورید و با وجود وقت زیادی که برای بخش توسعه علمی میگذاشتند در هفته شاید دو، سه جلسه پنج و شش صبح ما را موظف میکردند، گاهی اوقات هم ۱۲ شب ما را رها میکردند، بعد هم میگفتند که ۵ بیایید، میگفتند دو ساعت خواب بیشتر برای شما حرام است، میگفتیم الحمدلله که ما به رساله شما تقلید نمیکنیم. دقیق در جلسات حضور پیدا میکردند و معتقد بودند که دانشگاه دانشبنیان باید دانشجوی جامعهپذیر تحویل جامعه دهد. فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی سیاسی، صنفی و علمی دانشجو را فوقبرنامه نمیدانستند، عین برنامه میدانستند و میگفتند که این عین برنامه است و خب در عین حال معتقد بودند این فعالیتها باید ضابطهمند باشد. در چارچوبهای متعارف دانشگاه باید تعریف شود و در عین حال برای تدوین آییننامهها، ضوابط، خود دانشجوها و تشکلها هم دخیل باشند. حاصلش چه شد؟ حاصلش این شد که از سال ۷۶ تا سال ۷۸، دوهزار تشکل در دانشگاهها شکل گرفت؛ تشکل صنفی، تشکل علمی، انواع و اقسام کانونهای فرهنگی از کانون قرآن و نهجالبلاغه گرفته تا تئاتر و سینما و انواع و اقسام فعالیتها که جشنوارههای فیلم ما و تئاتر ما به جشنواره فجر تنه میزد و بیش از 3هزار نشریه دانشجویی از سال ۷۶ تا ۷۸منتشر میشد. واقعیت این است که اگر آن شوک کوی دانشگاه تهران که از بیرون تحمیل شد، نبود مشکلی نداشتیم، همه سلایق فعالیت میکردند و من خدا را شاهد میگیرم مصطفی معین به منی که در کسوت مدیرکل دانشجویان داخل بودم و بعد معاون پارلمانی و بعد معاون دانشجویی شدم، یکبار توصیه نکرد که هوای این جریان را داشته باش یا هوای آن جریان را نداشته باش.
آقای دکتر معین حراست را تبدیل کرد به یک حراست علمی و آموزشی و من معاون دانشجویی گاهی اوقات با حراست که آقای دکتر محسنی بودند، در جمع دانشجوها میرفتیم، آنها حراست را با من اشتباه میگرفتند از بس او بحثهای حریم دانشجوها را حفظ میکرد و حراست به جای مچگیری تبدیل شد به یک سپر مصونیت برای استادان و دانشجویان.
الحق و الانصاف آقای دکتر معین نگاه طبقاتی به هیچکس نداشت. از بالاترین مسئولان کشور گرفته تا دانشجوها وقتی با ایشان برخورد میکردند نوع برخورد آقای دکتر معین یکسان بود. اتفاقا در برخورد با مسئولان، ایشان خیلی جدی درخواست میکرد، توضیح میداد و مسائل دانشگاه را تشریح میکرد اما در برخورد با دانشجو با عطوفت بود و ساعتها در جلسات مینشست و حرفهای آنها را گوش میکرد. اساساً آقای دکتر معین برخورد طبقاتی نداشت. در این تجربه ۵۹ ساله من، 3-2 نفر هستند که در زندگیام همواره تأثیر عمیق دارند. یکی شهید بروجردی بود، مسیح کردستان که دارای اخلاق و عقل و شجاعت بود و دیگری آقای دکتر معین که به جای ابهت قدرت متمرکز، اساسا قدرت منتشر را انتخاب کرد و برای همه ما دوست بزرگواری شد که این دوستی را رها نکردیم.