روایت پنجاه سال رفاقت
هادی خانیکی
معاون اسبق فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری؛ استاد دانشگاه علامه طباطبایی
در فرصتی کوتاه میخواهم سابقه 50سال رفاقت با دکتر معین را روایت کنم؛ کاری که برای من سخت است. تلاش میکنم اینها را در پنج اپیزود کوتاه بنویسم.
اپیزود اول
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه پهلوی شیراز سال 1348. نمازخانه کوچک دانشگاه با قفسههایی از کتابهای روزآمد یک شِبهِ حوزه عمومی برای اندک دانشجویان پر شروشور بود. آنجا با مصطفی آشنا شدم و این آشنایی بهتدریج سر از اتاق او در کوی ارم و خانه ما در خیابان پوستچی شیراز درآورد. نان خشک نجفآباد و کتابهای مذهبی سیاسی روز، بحثها و گفتوگوهایی فراتر از زندگی روزمره دانشجویان آن روز و دوچرخههایی که صبحهای جمعه، ما را به کوی امامعلی برای درسدادن به بچههای بیسرپرست میرساند. مصطفی از دانشجویان ممتاز پزشکی بود و کتابهای دیگر هم خوب میخواند و مسائل زمان را خوب میفهمید و در کارهای خیرخواهانه و اجتماعی خوب شرکت میکرد. با هم همهجا بودیم و جمع کوچک و ساده آن روزهای ما دنیای بزرگی از شور آرمان و ایمان را بازآفرینی میکرد، برخی از ما در سال50 زندانی ارگ کریمخان شیراز شدیم و از میان آنها که بیرون مانده بودند، مصطفی به ملاقاتمان میآمد. بعد از زندان من از دانشگاه اخراج شدم اما اتاق او هنوز ازجمله پاتوقهای من بود. اعزام به سربازی و بعدها زندگی مخفی، مرا تا سالهای بعد از انقلاب از مصطفی دور کرد اما میشنیدم که او همانگونه ماند که در آغاز مینمود. یک سال پیش از موعد، دکتری عمومیاش را گرفت حال فعال سالهای انقلاب بود، بورس ادامه تحصیل در انگلیس را وانهاد و همچنان در دنیای خدمت به کودکان محروم ماند. شاید اندیشه طب ملی مردمی و پزشکی کودکان محصولی از همین جهانزیست دکتر معین در آن ایام برخاست.
اپیزود دوم
بیمارستان خلیلی شیراز پاییز1360. پس از سالها دوستی و البته دوری به دیدنش در شیراز رفتم. رئیس دانشگاه شیراز بود و مقیم یک سوئیت کوچک خوابگاهی در محوطه بیمارستان نمازی؛ اتاقی مثل همان کوی ارم داشت با همان نانهای خشک نجفآبادی و مرباهای احتمالاً دستپخت مادرش، از دوچرخهاش پرسیدم که گفت تا پیش از ترور دکتر فقیهی با همان به دفتر میرفته است. اما آن روزها مجبور بود به پیکان رو آورد. سالهای پرتلاطم سیاسی بود و دکتر معین هم در همین میانه با انتخاب میاندوره مردم شیراز به مجلس اول آمد. تهران بود و زوال فاصلهها و من و او بیشتر هم را میدیدیم؛ من در روزنامه کیهان سال61 و او در خانه خیابان ایتالیا با همان سادگیهای زندگی. در زمستان همان سال ازدواج کرد. خانمش، زهرا اسدیلاری، به تمام معنا همسر بود؛ زندانی سیاسی دوران شاه و اهل ادب و گریزان از شهرت. دو خانواده هم، همتراز بودند، هردو در مبارزه علیه ستم سربلند و استوار و هر دو در خدمت به مردم فروتن و فداکار.
دکتر معین در سال62 به حکم امام بهعنوان عضو حقیقی به شورایعالی ستاد انقلاب فرهنگی رفت و پس از مجلس اول و شکلگیری شورایعالی انقلاب فرهنگی، تمام وقت خود را به حوزه آموزش عالی اختصاص داد. بعد از اینکه در سال67 به مجلس سوم آمد از میانه آن به دولت اول مرحوم هاشمیرفسنجانی رفت، در وزارت فرهنگ و آموزش عالی در فاصله سالهای68 تا 72دوستیهای قدیم و ارتباطات بههم پیوسته جای خود را به همکاری رسمی داد و من در جایگاه مشاور فرهنگی مسئولیت پیشبرد و انجام امور «و غیره» این وزارتخانه را عهدهدار شدم. هرکاری که معلوم نبود چیست و به کجا مربوط است فرهنگی بهحساب میآمد و بر دوش کسی قرار میگرفت که هنوز مرتبه و عنوان دانشگاهی نداشت؛ پس دامنه مسئولیت فرهنگی، آن هم از نوع مشاورت نوعی کنشگری مرزی و ساختن پلهایی بود میان دانش، سیاست و جامعه با زمینهها و طعم فرهنگ. چه کاردشوار ولی دوست داشتنیای بود. انصافاً دکتر معین در این سالها راه گشود و نهاد دانشگاه را به فرهنگ و جامعه دانشگاهی را به حوزه اجتماع ادب و هنر و سیاست عملی نزدیک کرد. اندیشمندان و دانشمندان ایرانی در داخل و خارج ارج دیدند و به سیاستها و برنامههای وزارت علوم امیدوار شدند و توسعه علمی بهمعنای واقعی آن، عرصه و اعیان مناسب یافت. اما حرفها و کارها ناتمام ماند و دکتر معین بیتودیع رسمی از دولت سازندگی رفت. ماندگارترین تصویر آن سالها و ماهها، جلسههای ششصبح شورای معاونان است که بهگفته سیدمحمد خاتمی، وزیر وقت و فرهنگ ارشاد اسلامی بهکار رفتگران پهلو میزد؛ با پذیرایی خرماهای خشک شبیه صدر اسلام و الزام به استفاده از کاغذهای یک رو سفید در عین همکاری با آکادمی علوم جهانسوم و پرفسور عبدالسلام و اعطای نخستین دکتری افتخاری ایران به نلسون ماندلا و دعوت از پرفسور جوان و بنیادگذاشتن نکوداشتها برای مفاخر زنده همچون احمد آرام و احمد بیرشک. تصویر دوگانه از سادگی و ساده زیستی از یک سو و دوراندیشی و خرد گرایی از سوی دیگر.
اپیزود سوم
پاییز72 حلقه دوستانه و مدنی معین، فرصت و امکان در میدان قدرت به حداقل رسید و جمع دوستانی که همدل، همراه و همفکر بودند نهتنها در حوزه وزارت علوم بلکه در حوزه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و جاهای مشابه دیگر به حاشیه رفتند. ما جمعی که با دکتر معین کار کرده بودیم به اندازه خانوادهای صمیمی و بههم پیوسته بزرگ شده بودیم. هرماه همدیگر را میدیدیم و حداقل هر سهماه همه روزی را با خانوادههایمان میگذراندیم. بازهم یک شِبِه نهاد مدنی یا شبکه اجتماعی که البته با عینک جناحی درصورت حلقه معین دیده میشد. این حلقه اما بهواقع هستهای برای همبستگی اخلاقی و کنش امیدوارانه اصلاحی بود. مدرسهای بود برای بالابردن تاب و توان اندیشهورزی و سیاستورزی. این جمع در حقیقت یکی از کانونهای مؤثر در جنبش اصلاحات شد و دکتر معین که در این سالهای حاشیهنشینی که به تقویت وجهه دانشمندیاش نیز کوشیده بود بار دیگر در میدان سیاست به میانه رفت و مسئولیت ستاد دانشگاهی خاتمی را بهعهده گرفت؛ باز هم من و او با هم و در کنار هم.
اپیزود چهارم
شهریور 76 و باز خیابان استاد نجات اللهی، ویلا، دکتر معین بیآنکه بخواهد و حتی با آنکه نمیخواست، در فرایندی شایستهگرایانه، در دولت خاتمی وزیر فرهنگ و آموزش عالی شد. او خود را به نمایندگی مردم اصفهان در مجلس پنجم همچنان ملتزم میدانست و ترجیح میداد همانجا بماند اما نشد. روزی که رأی اعتماد گرفت با همان پیکان به وزارتخانه آمد؛ پیکانی که «گل آقا» دربارهاش طنزی زیبا نوشت: «اگر دوره پیش بیتودیع رسمی رفت، این بار کارکنان به استقبالش آمدند و برایش گوسفند قربانی کردند.» اندیشهها از این پس در حوزه دانش و پژوهش متوجه رویکردهایی شد که هدفش طرح و پیشبرد توسعه ملی بهمثابه رمز بقای ایران بود، بخشی از بیرونایستادگان نظم سیاسی باز به میدان آمدند و زنان و جوانان نیز با شور و اشتیاقی فراوان راههای تازه گشودند. انتظار عمومی هم این بود که جامعه مدنی در میدان دانش، آموزش و فرهنگ، جامعه عمل بپوشد پس اینبار علاوه بر همان حوزه و غیره، یعنی فرهنگ، حوزههای آموزشوپژوهش و اجرا هم باید پیشران تحول میشدند و تحرک اصلاحطلبانه جامعه را درون نهادهای علمی و آموزشی، پژوهشی و فناورانه سامان میدادند.
اصلاحات دیگر به سیاست و صرفاً به جنبش دانشجویی ختم نمیشد. استقلال نهاد دانشگاه و تأمین آزادیهای علمی، مشارکت قانونمند دانشگاهیان در امور دانشگاهی، التزام به امنیت و حقوق اساسی دانشگاهیان و دانشجویان و راه گشودن برای فعالیتهای فرهنگی، علمی، صنفی و سیاسی، هم یک خواست فراگیر بود و هم یک ضرورت برای بقای توانمندی نهادهای رسمی دانشگاهی. دکتر معین در این راه استوار گام نهاد، بلند اندیشید و محکم ایستاد و انصاف این است که دوران بینظیری را در تاریخ آموزش عالی ایران مدیریت کرد و پیش برد. داستان کوی، داستان پرغمی در این میان است. در سفری که با دکتر معین به روسیه رفته بودم، مرتضی ممیز، هنرمند فقید ایرانی، در آنجا که ما را دید به من گفت: «من را به دکتر معین معرفی کن چون ما هنرمندان یک تشکر به ایشان بدهکاریم؛ آنجا که از حق دانشجویان شجاعانه دفاع کرد».
تحول ساختاری در حوزه علوم، تحقیقات و فناوری هم قصه دیگری است که هم خود دکتر معین و هم دوستان دیگر به آن پرداختند اما وقتی که پیشبرد این کار به بنبست رسید او به التزام بر عهد خویش ایستاد و بهرغم همه تلاشهای سیدمحمد خاتمی و دولت و مجلس ششم تصمیم به رفتن گرفت. این بار دوستان ماندند و او رفت اما باز هم بیتودیع بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت. خود نگذاشت که با بدرقهای در خور برود ولی باز بیتودیعبودن، بیتودیعی بود.
اپیزود پنجم
چهارراه سمیه و خرداد 84، دکتر معین اگرچه از دولت رفت، از همراهی با خاتمی و تلاش در راه پیشبرد اصلاحات باز نایستاد. ترجیحش به ادامه کار در حوزه علم و اجتماع بود اما در خرداد84 باز مجبور به آمدن و مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری شد. اگرچه حزبی نبود، خواست احزاب را پذیرفت و به میدان آمد. همچنان ساده و بیتکلف با برنامهای بهعنوان اصلاحطلبی پیشرو، بیتغییر در آوردهها و داشتههایش برای خود، زندگیاش که با پیکانی در آمدوشد نمادین شده بود از پراید بالاتر نرفت و در نهایت به یک ال90 امانی از خانواده رسید. خانهای که با وام تهیه کرده بود همچنان خانه ثابتش بود و مطبی که با قرض تهیه کرده بود در کمک به مردم کرونازده شکل مجازی گرفت. از این پس معین باز به اپیزود سوم بازگشت، بهدور از قدرت و کنش در جامعه مدنی و اقدام به سیاستورزی اجتماعی، مؤسسه رحمان را تأسیس کرد و پیش برد، انجمن اخلاق در علم و فناوری را راهاندازی کرد و رویدادهای پرشماری را در حوزه روان و رسانه سامان داد. حالا تصمیم گرفته است که به اختیار بازنشسته شود با میراثی در توسعه علمی.
البته او همیشه مقام را سخت میپذیرفت ولی راحت وامینهاد، اما اینکه این بازهم بیتودیع برود دیگر تصمیم خود او نبود. جمعی از دوستان و نهادها و انجمنهای علمی و مدنی بر آن شدند که این کار را به انجام برسانند در کنار دانشگاه علوم پزشکی تهران و انجمن ترویج علم. دوچرخه، پیکان، پراید و خانهاش خیلی تغییر نکرده است اما دیدگاهها و رویکردهایش خیلی روزآمد شده است؛ صادقانه نقد میکند و دلسوزانه راه مینمایاند. نمونهاش را در مواجهه جامعه با شیوع بیماری کرونا دیدهایم. این اپیزودها را که کنار هم بگذاریم قصه زندگی دکترمعین را بهتر میشود خواند؛ عشق، فتوت، اخلاق و مردمگرایی. اما همه اینها نشان داد که «کاروانی که بود بدرقهاش لطف خدا، به تجمل بنشیند به جلالت برود».
هادی خانیکی:
اصلاحات دیگر به سیاست و صرفاً به جنبش دانشجویی ختم نمیشد. استقلال نهاد دانشگاه و تأمین آزادیهای علمی، مشارکت قانونمند دانشگاهیان در امور دانشگاهی، التزام به امنیت و حقوق اساسی دانشگاهیان و دانشجویان و راه گشودن برای فعالیتهای فرهنگی، علمی، صنفی و سیاسی، هم یک خواست فراگیر بود