ناوالنی، بهانه روسها برای خیزش علیه پوتین
بهرام امیراحمدیان-کارشناس و تحلیلگر مسائل اوراسیا
اصلاح قانون اساسی روسیه به خواست ولادیمیر پوتین در سال گذشته میلادی، امکان ماندن او در قدرت تا سال2036 را فراهم کرده است. این اقدام فارغ از تمایل جدی پوتین برای کنترل امور، نشاندهنده بحران جانشینی یا جایگزینی در روسیه است. پوتین در دوره ریاستجمهوری خود طوری رفتار کرده که اجازه ندهد شخص دومی در کنار او برای جایگزینی پرورش پیدا کند. پوتین از سال 1999رهبری بلامنازع کشور را در همه زمینهها بر عهده داشته و هر کجا بوده، قدرت را با خود بدانجا برده است؛ حتی در دوره نخستوزیری.
حکومت روسیه، کشوری با نظام فدرالی، در دهه سوم قرن بیستویکم ناتوان از برآورده کردن خواستههای مردم است و با بحران عمیق مشروعیت روبهرو است. کشوری که در دوره تزارها در امپراتوری روسیه و در دوره شوروی توانسته بود مشاهیر بزرگی به جهان معرفی کند، در این سالها حتی توانایی پرورش شخصیتی برای جایگزینی پوتین را نداشته است؛ یا بهعبارت دیگر نمیخواسته که داشته باشد. این برای ملت بزرگ روس که طی قرنها مشاهیر و بزرگانی در همه زمینهها به بشریت معرفی کرده و برندگان جایزه نوبل در حوزههای مختلف به جهان عرضه کردهاند، قابل باور و پذیرش نیست.
تمایل به حفظ قدرت، ویژگی بارز پوتین است. حضور او اما در قدرت برای روسیه در ابتدای راه، مطلوب بوده است. او از سال1999 در پی ناتوانی یلتسین در اداره امور، کفالت ریاستجمهوری را در دست گرفت و با قدرت تمام بهعنوان ناجی روسیه بعد از زمامداری یلتسین منشا اثرات خوبی شد. پوتین توانست کشور را از بینظمی و بحران نجات دهد. به همین سبب بر محبوبیت او روزبهروز افزوده شد. طبیعی بود که پس از برقراری آرامش بعداز رفع بحران، جامعه نیاز به حل مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی داشت؛ اما مسیر بهگونهای دیگر پیش رفت.
اتفاق خارقالعادهای دقیقا در برابر چشمان مردم اتفاق افتادهاست: یک ارزش (پوتین) ارزش دیگر (ثبات) را از بین برده است. در طول سالهای زیادی که او در قدرت بوده، نقش او بهعنوان متولی ثبات در کشور تضمینکننده محبوبیتش بوده است. نام رئیسجمهور در روسیه طی این سالها مترادف با قابل پیشبینی بودن و عدمتغییر اساسی بوده و این وضعیت مورد اقبال اکثر جامعه روسیه بوده است. با این حال، در سال2020، پوتین به دشمن ثابت در روسیه تبدیل شد. او قانون را به نفع خود و اطرافیانش بازنویسی کرد. او نشان داد که پوتین جدید آماده است بهخاطر منافع خود، بنیانهای جامعه را ویران کند.
اعتراضات گسترده اخیر در روسیه، ضدطبقه نخبگان و ضدفساد است؛ اما لزوماً لیبرال، غربگرا و دمکراسیخواه نیست. جای تعجب نیست که اعتراضات سراسری روزهای اخیر نهتنها مقامات، بلکه اعضای موفق جامعه را نیز میترساند؛ یعنی حتی کسانی که خود را طرفدار رژیم نمیدانند. این اعتراضات مانند جنبشهای محلی دیده شده در چند وقت اخیر نیست؛ مانند اعتراضات مسکو در تابستان2019 هم نیست. معترضان با یک هدف متحد شدهاند: مخالفت با رژیم حاکم، و حمایت از رهبر مخالف زندانی؛ الکسی ناوالنی.
ویژگی اعتراضهای اخیر این است که از پایگاه پشتیبانی گستردهتری نسبت به اعتراضات معمول طرفداران ناوالنی برخوردار است. بسیاری از کسانی که به خیابانها ریختهاند تأکید دارند که نهتنها به رفتار با ناوالنی (مسمومیت با عامل مرگبار عصبی نوویچوک) معترض هستند، بلکه به بیقانونی و غصب قدرت معترضاند.
اینکه ولادیمیر پوتین مسمومیت ناوالنی را در سخنرانی تلویزیونی تکذیب و اظهار میدارد اگر ما بخواهیم مخالفان را به سرعت از میان برمیداریم، نمود کامل بیقانونی است. این موضوعات خشم مردم روسیه را برانگیخته و هرکس بهدنبال درک خود از شرایط و در راستای نارضایتیهایش از شرایط کنونی، در تظاهرات شرکت کرده است. این اعتراضات انسجام و رهبری مشخصی ندارد و انتظار میرود ناآرامیها ادامه داشته باشد.
اما در مورد الکسی ناوالنی، در میان رهبران روسیه 3نوع رفتار دیده میشود. رویکرد اول که قدرتمندترین است، رویکرد ساده اما سختگیرانه «سیلوویکی» است. سیلوویکی شامل گروهی است که نیروهای آن را افسران قدیمی ارتش یا نیروهای قدیمی امنیتی کا.گ.ب تشکیل میدهند که از پستهای سابق خود کناره گرفته و به پستهای دولتی روی آوردهاند. در مقابل این گروه، گروه دیگری موسوم به «سیویلیکی» قرار میگیرد که متشکل از نیروهای اصلاحطلب و اقتصاددانان لیبرال است. پوتین از جنگ قدرت میان این 2گروه و رقابتشان با یکدیگر سود بردهاست. به این ترتیب که با ایجاد توازن قوا میان ایندو، جایگاه خود را بهعنوان رأس هرم قدرت در کرملین حفظ کرده و توازن قدرت نیز در کرملین برقرار شده است. از نظر سیلوویکیها، ناوالنی مدتها تهدیدی علیه رژیم پوتین بوده اما اکنون به دشمنی تبدیل شده که باید دستکم از نظر سیاسی بهطور نمایشی نابود شود. نشانههای دخالت سرویس امنیتی فدرال (FSB) که جانشین کاگب شد در جریان مسموم کردن ناوالنی مشهود است. حذف ناوالنی برای آنها به موضوعی شخصی تبدیل شده است. بر این اساس، ناوالنی نهتنها باید زندانی شود، بلکه باید تحقیر و خرد شود.
رویکرد دوم مربوط به برخی در ردههای تیم مدیریت ریاستجمهوری است که مسئول اداره اوضاع سیاسی داخلی کشور هستند. برای آنها بهترین نتیجه این بود که ناوالنی صرفا در آلمان بماند. آنها خواهان اقداماتی نبودند که احتمالا اعتراضاتی را در پی داشته باشد. برای آنها هر اعتراضی در جامعه زمینهساز تنشهای بیشتر است؛ واقعیتی که این مدیران از آن فراری هستند. اینها در سالهای اخیر از سیستم تصمیمگیری کنار گذاشته شدهاند. پس از اعتراضات کوتاهمدت خیابانی مسکو در تابستان2019، مدیریت این اتفاقات کاملاً به آژانسهای امنیتی منتقل شد. از نگاه این نهادها، هرگونه فعالیت ضدپوتین در جامعه اکنون عملی مجرمانه تلقی میشود.
رویکرد سوم شاید جالبترین باشد؛ در عین حال کمترین تأثیر را در سیاستگذاری روزمره دارد. ماههاست که نمایندگان گروههای مختلف جامعه ازجمله شرکتهای تجاری، غولهای صنعتی و بانکها نگران تشدید تقابل روسیه و غرب هستند؛ چراکه منافع آنها به خطر میافتد. برای آنها، برخورد بیرحمانه کرملین با ناوالنی، بهمعنای تحریمهای جدید و افزایش فشار علیه روسیه است. برخی از این نخبگان روسی به حق نگرانند که ممکن است رفتارهای کرملین با ناوالنی حتی از خود ناوالنی برای ثبات حکومت خطرناکتر باشد. درماه آگوست سال2019، سرگئی چمزوف، مدیرعامل شرکت عظیم دولتی «روستک»، از سد راه ورود اعضای واقعی اپوزیسیون به انتخابات انتقاد کرد. با توجه به تفکر چمزوف، بهتر است مخالفان را وارد میدان کرد و آنها را به سیستم راه داد، اما پوتین این روزها صبر چندانی برای چنین منطقی ندارد.
درصورتی که محافل نخبه یا جامعه مقاومت معناداری نشان ندهند، سیلوویکیها اراده خود را تحمیل خواهند کرد؛ حتی فراتر از آنچه با ناوالنی رفتار کردهاند. این بهمعنای سرکوب بیشتر اعتراضات داخلی است. روسیه آبستن حوادثی است که از بیثباتی ایجاد شده در عزم راسخ پوتین برای باقی ماندن در نقش ناجی روسیه نشات میگیرد؛ مردی که میتوانست برای خود جانشینی کارآمد و موجه و مورد قبول جامعه تربیت و به رهبری کاریزما تبدیل و خود از قدرت کنارهگیری کند.