• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
سه شنبه 14 بهمن 1399
کد مطلب : 123543
+
-

گفت‌وگو با هاتف علیمردانی، کارگردان فیلم «ستاره‌بازی»

تصویرآمریکای واقعی را ببینید

تصویرآمریکای واقعی را ببینید


محمدناصر احدی ـ روزنامه‌نگار

هاتف علیمردانی کارش را در سینما با ساخت فیلم فانتزی «راز دشت تاران» (1388) برای کودکان و نوجوانان آغاز کرد و فیلم دومش، «یک فراری از بگبو» (1390) نیز باز فانتزی‌ای کودکانه بود. اما پس از آن، علیمردانی وارد حوزه سینمای اجتماعی شد و با ساخت «به خاطر پونه» (۱۳۹۱)، «مردن به وقت شهریور» (۱۳۹۲)، «کوچه بی‌نام» (۱۳۹۳)، «هفت‌ماهگی» (۱۳۹۴) و «آباجان» (۱۳۹۵) نشان داد که علاقه خاصی به بیان مسائل اجتماعی دارد. حتی «کلمبوس» (۱۳۹۷) هم فیلمی کمدی با مایه‌ها و دغدغه‌های اجتماعی بود. علیمردانی مدتی است به آمریکا مهاجرت کرده و «ستاره‌بازی»که جدیدترین فیلم اوست و در خارج از ایران ساخته‌شده، حاصل نگاه او به جامعه آمریکاست. این فیلم یکی از 16فیلم حاضر در بخش رقابتی سی‌ونهمین جشنواره فیلم فجر است و به همین دلیل سراغ هاتف علیمردانی رفتیم و با او همکلام شدیم.

سینمای اجتماعی ژانر نیست، اما در اغلب فیلم‌های ایرانی تمایل فراوان و حتی می‌شود گفت عجیب و سؤال‌برانگیزی به مسائل اجتماعی وجود دارد. این تمایل به‌حدی است که گاه به ‌دنبال فیلم‌های کمدی و ملودرام پسوند «اجتماعی» می‌آید؛ مثلا، کمدی اجتماعی یا ملودرام اجتماعی. انگار به این ترتیب ژانرهای تثبیت‌شده‌ای همچون کمدی و ملودرام تأکید می‌کنند که به مسائل اجتماعی توجه دارند. فکر می‌کنید دلیل این موضوع چیست؟
بهتر است به سینمای ایران نه براساس ژانربندی بلکه براساس تفکرات بعضی کارگردانان که پیشرو بوده‌اند و آثارشان فضای خاصی در سینما ایجاد کرده است نگاه کنیم. گاهی این خط و ربط‌هایی که این کارگردانان به‌وجود آورده‌اند به نفع سینمای ایران بوده و گاهی نه. امروز زبان سینمای مدرن ایران در جهان شناخته ‌شده و به هر حال بِرَند است و سالی نیست که اسم فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ای شنیده نشود و به‌نظرم سینمایی است که از حیث مفهوم در جهان قابل احترام است. به‌نظرم لازم نیست که بخواهیم فیلم اجتماعی را از سبک‌ها و ژانرهای دیگر سینما جدا کنیم، چون فضای اجتماعی می‌تواند در ژانر کمدی یا ملودرام یا هر ژانر دیگری وجود داشته باشد و دامنه خیلی وسیعی دارد. برای توضیح بیشتر موضوع، نگاهی را که کیارستمی به سینمای ایران داشت درنظر بگیرید. آن نگاه پیروانی پیدا کرد که سعی کردند همان سبک و سیاق را تکرار کنند، اما 90درصدشان هوش کیارستمی را نداشتند و آثارشان جعلی از کار درمی‌آمد. بعد از فرهادی و موفقیت‌های جهانی‌اش، همین اتفاق در سینمای اجتماعی ما هم رخ داد. به‌نظرم طراح و سازنده این سبک و سیاق فضای اجتماعی شهری در سینمای ما اصغر فرهادی است و تعداد کسانی که موفق به الگوبرداری از سینمای او شدند، تعدادشان بیشتر است. به هر حال، کیارستمی کار خیلی سختی می‌کرد و کارهایش جهانشمول بود، ولی فضای جذاب سینمای فرهادی با آن روابط تو در تو و تعلیق‌هایی که بیننده را میخکوب می‌کند، مقلّدان بیشتری پیدا کرد. بعد از آن، هر کسی آمد بستر صاف داستانش را به عمد و حتی گاهی سفارشی سنگلاخی کرد، بدون اینکه زمینه لازمِ آن وجود داشته باشد. به همین دلیل 80درصد از این سینمای اجتماعی به نتیجه نرسید، چون جعلی بود. ولی در لابه‌لای آنها، بودند فیلمسازانی که رشد کردند. در رابطه با کیارستمی هم همین بود؛ 10درصد از پیروانش رشد شایانی کردند. اما آنچه برای سینمای امروز ما مهم است این است که خارج از این خط‌کشی‌ها و فضاسازی‌های سینمایی، فیلمسازان مؤلفی که نگاه نو و نقادانه‌ای دارند در حال پاگرفتن هستند. من کارهای برخی از فیلمسازان نسل جوانی را که بعد از ما وارد سینما شدند خیلی دوست دارم. چندتا بیشتر نیستند، ولی انگار دارند به مرزی از پختگی می‌رسند که حرف خودشان را می‌زنند و دنباله‌روی کسی نیستند و این به‌نظرم قابل احترام است. اگر بخواهم درباره سینمای اجتماعی امروز ایران حرف جدی و مهمی بزنم باید بگویم فیلم‌هایی ارزش ماندگاری دارند که تألیفی نقادانه از مسائل واقعی جامعه هستند؛ یعنی از دل بستر جامعه درآمده و فضای ناتورالیستی مستندگونه، فیلمساز را برانگیخته کرده و مفهومی را به‌وجود آورده که باعث ساخت فیلم شده است. اما در طرف مقابل، من دوستانی را دیده‌ام که برای یکسری تعلیق‌ها فیلمنامه می‌نویسند.

یعنی برای دکمه‌هایی که دارند کت می‌دوزند...
دقیقا همینطور است. حتی من گاهی دوستانی را دیده‌ام که براساس تعلیق‌هایی که در ذهن داشته‌اند، پیش‌تولید را شروع می‌کنند و بعد می‌روند که فیلمنامه بنویسند. اما دغدغه واقعی از دل کاغذ بیرون می‌آید. مثلا در مورد خودم، آباجان از کجا می‌آید؟ از 2بهمن1365 که 86تا همکلاسی‌ام جلو چشمم کشته شدند. ستاره‌بازی از کجا می‌آید؟ از تجربیات من پس از مهاجرتم. نمی‌گویم که من فیلم خوب یا بد می‌سازم، اما اینها تصاویر واقع‌گرایانه‌ای است که من را برانگیخته می‌کند. من اگر هم فیلم اشتباه می‌سازم، آنچه را می‌نویسم و می‌سازم که ترغیبم کرده و شاخک‌های حسی‌ام را به وجد آورده یا ناراحت کرده است. فیلمسازان اجتماعی شاخک‌های حساس جامعه‌اند.

پس، در تحلیل شما، آن 80درصد فیلم‌ اجتماعی موفق نبودند، چون دغدغه واقعی نداشتند و بیشتر به‌دنبال یک موج ساخته شدند.
این فیلم‌ها به لحاظ ساخت هم خوب نبودند. ما یاد گرفته‌ایم فیلم آپارتمانی شهری ارزان بسازیم. خانه شما می‌شود یک لوکیشن و خانه من لوکیشن دیگر و دوتا بازیگر هم می‌آوریم و 30روز هم فیلمبرداری می‌کنیم و تمام شد و این شد فیلم! اما نمی‌شود. فیلمنامه باید کارگردان را برانگیخته کند. فیلمسازی ریاضیات نیست که با یک حساب دو دوتا چهارتا فیلم بسازیم.

شما که در فیلم‌های‌تان سراغ طبقه پایین و سنتی جامعه رفته‌اید، فکر می‌کنید چرا در سال‌های اخیر نمایش فقر با چاشنی عصبیت و داد و هوار، مخصوصا در میان همان فیلمسازان جوانی که اشاره کردید کارهای‌شان را دوست دارید، این‌قدر رایج شده و حتی تا حدی فروش فیلم را هم تضمین می‌کند؟
این را قبول ندارم. الان مردم چنین فیلم‌هایی را پس می‌زنند، البته شاید چنین فیلم‌هایی در جشنواره‌های خارجی موفق باشند. من آدم سیاسی‌ای نیستم و به‌نظرم سیاست از دل همان مسائل اجتماعی بیرون می‌آید. وقتی روابط اجتماعی ما درست باشد، سیاست‌مان هم درست است. من سال‌هاست که دارم کار اجتماعی می‌کنم و به هر جغرافیایی می‌روم، آن جغرافیا را نقد می‌کنم. الان دارم در آمریکا زندگی می‌کنم و آمریکا را نقد می‌کنم. به‌جد به مسائل و روابط آنجا نقد دارم. وقتی اینجا زندگی می‌کردم، به مسائل و روابط اینجا نقد داشتم. خوبی‌ها را باید گفت، اما آنچه مسلم است من به‌عنوان فیلمسازِ اجتماعی کاستی‌ها، شکست‌ها و گسل‌های اجتماعی را می‌بینم، برای اینکه برجسته‌اش کنم و بدون اینکه مرز‌بندی و خطی داشته باشم، آن را بیان می‌کنم. مثلا، وقتی به دروغ‌گفتن یک جامعه نقد داری، این موضوعی است که تو را به‌عنوان فیلمساز آزار داده و حالا می‌خواهی آن را در فیلمت بیان کنی. اما این با سیاه‌نمایی فرق دارد. مگر در جامعه آمریکا فقر وجود ندارد؟ اما اینکه کسی هروقت بخواهد ایران را تصویر کند، تعمدا سیاه‌ترین جغرافیا را به تصویر بکشد، واقعیت امر این است که پشت چنین نگاهی خط و ربطی وجود دارد. من بارها گفته‌ام که مارکتینگ آمریکایی ورای آنچه را ما از آمریکا می‌شناسیم به خورد مخاطب می‌دهد؛ مثلا، مجسمه آزادی مثل برج آزادی خودمان است یا هالیوود شبیه خیابان ولیعصر است. ما باید درک کنیم که این مارکتینگ با فیلم‌های بلاک‌باستر دارد آمریکا را به‌صورت اغراق‎شده سرزمین رؤیاها و فرصت‌ها نشان می‌دهد، اما در مقابل ایران کشوری است قحطی‌زده و گرسنه. خب، این دروغ است. واقعیت نیست. من به‌عنوان فیلمساز وقتی در اینجا به نقد جامعه خودم می‌پردازم، آنجا هم که می‌روم کاستی‌ها را می‌بینم. وقتی یک فیلم آمریکایی دارد مدام خانه‌های قشنگ و سواحل زیبا و زیبارویان را نشان می‌دهد، چرا دوربین را نمی‌چرخاند که کوچه پسکوچه‌های محله‌های پایین شهر و بی‌خانمان‌ها و فقر آمریکایی را نشان دهد؟ من معتقدم به‌عنوان فیلمساز باید به دور از هرگونه سیاستی با مسائل جامعه خودم روبه‌رو شوم و بدون اینکه سیاست‌زده شوم، به نقد اجتماعی دقیق و درست و بدون پیش‌فرض بپردازم.

بحث من درباره سیاه‌نمایی و فقر نبود. برای مثال، فیلمسازی مثل سعید روستایی ظاهرا در فیلم‌هایش طبقه پایین اجتماع را جلوی دوربینش قرار می‌دهد و فیلم‌هایش در جشنواره فجر هم جایزه می‌گیرد و مهر سیاه‌نمایی هم بر آثارش نمی‌زنند و حتی موجی را دنبال خودش راه می‌اندازد که فیلم‌هایی شبیه به فیلم‌های او تولید می‌شود.
من درباره شخص خاصی حرف نمی‌زنم. اما اگر فیلم‌های سعید روستایی می‌تواند پرمخاطب شود به این دلیل است که دغدغه‌اش واقعی است. می‌شود نشست با سعید روستایی صحبت کرد که چه چیزی آزارش داده؟ از چه زمینه اجتماعی‌ای می‌آید؟ اما به‌نظر من فیلم‌هایش به‌شدت شهودی است، یعنی این چیزها را یا دیده یا زندگی کرده. هر چه هست، جعلی نیست. اما آثاری وجود دارند که رنجش موجود در آثار روستایی را ندارند و سفارشی سیاه‌نمایی می‌کنند؛ یعنی کسی دیده سعید روستایی فیلمی ساخته که مورد توجه قرار گرفته و حالا او هم می‌خواهد همین مسیر را برود.

کمی هم درباره ستاره‌بازی که در جشنواره حضور دارد حرف بزنیم. «ستاره‌بازی» چه جایگاهی در کارنامه شما دارد؟
من هر فیلمی ساخته‌ام با تمام وجود ساخته‌ام و هیچ‌وقت برای هیچ فیلمی کم نگذاشته‌ام. البته همیشه نمی‌توانی بهترین اثرت را خلق کنی؛ گاهی می‌شود خوب، گاهی متوسط و گاهی اثری که دوستش نداری. ولی من برای هیچ‌کدام از این 9فیلمی که ساخته‌ام و مثل بچه‌هایم هستند کم نگذاشته‌ام. بعضی از این بچه‌ها با سختی بیشتری متولد شده‌اند، مثل ستاره‌بازی که زمان زیادی برد و 2 سال طول کشید. از نوشتن فیلمنامه تا همین الان دقیقا 2سال است که درگیر ستاره بازی‌ام. هر فیلمی ساخته‌ام فکر کرده‌ام که بهترین فیلمم است. اما بعد از اینکه دو سه‌ماه از اکران عمومی فیلم گذشت، تازه می‌توانم جایگاه فیلم را در پرونده کاری‌ام پیدا کنم. به هر حال، الان ستاره‌بازی برای من عزیزترین و پرزحمت‌ترین فیلمم است. این فیلم نسبت به فیلم‌های دیگر من که کم‌بودجه بودند، فیلم بسیار بزرگی است و از علی سرتیپی که تهیه‌کننده درجه یکی است و صبوری کرد تا این فیلم تمام شود متشکرم. ما در 2 فصل مختلف در آمریکا فیلمبرداری داشتیم. بعد هم، بعد از 40سال برای نخستین‌بار، تصویر آمریکای واقعی را در یک فیلم ایرانی می‌بینیم؛ یعنی این‌جوری نیست که لوکیشنی را در داخل ایران بازسازی کرده باشیم که مثلا بگوییم اینجا آمریکاست.

شما معمولا با بازیگران ثابتی در فیلم‌های‌تان کار می‌کنید و در ستاره‌بازی هم باز فرهاد اصلانی و شبنم مقدمی حضور دارند. به‌دلیل شناخت و اعتمادی که به این بازیگران دارید ترجیح می‌دهید در فیلم‌های مختلف با آنها کار کنید؟
حقیقتش ما بازیگر خوب در سینما کم داریم؛ مثلا، ملیسا ذاکری بازیگر جوانی است که پای همه برد و باخت‌های فیلم‌های قبلی من ایستاد و آمد در ستاره‌بازی با تمام وجودش جوری بازی کرد که وقتی نگاه می‌کنم خستگی‌ام در‌می‌رود. یا فرهاد اصلانی بازیگری است که زبان هم را می‌فهمیم و می‌دانم توانایی‌اش چقدر است و چه کار می‌تواند بکند و می‌دانم چه چیزی برایش بنویسم. یا شبنم مقدمی همینطور. ویژگی این بازیگران این است که بازیگران بسیار خوبی هستند. من خیلی علاقه‌مندم با گروه جدیدی کار کنم، اما در کارهای من بازی خیلی مهم است و گروه بازیگرانی که با آنها کار می‌کنم، همیشه به‌خوبی از عهده ایفای نقش‌شان برمی‌آیند.

مایکل مدسن هم که در «سگ‌های انباری»، «بیل را بکش 1و 2» و «هشت نفرت‌انگیز» کوئنتین تارانتینو یا «تلما و لوئیز» ریدلی اسکات بازی کرده، در ستاره‌بازی حضور دارد.
فیلم ما پروژه‌ای کاملا حرفه‌ای است که شرکتی کانادایی آن را جلو برد و توانستیم مایکل مدسن، بازیگر محبوب تارانتین، را در پروژه‌مان داشته باشیم که بسیار بازیگر توانایی است. جز مایکل مدسن، مارشال مَنِش، بازیگر ایرانی -آمریکایی فوق‌العاده‌ای که در فیلم «دزدان دریایی کارائیب» یا سریال «چطور مادرتان را ملاقات کردم» بازی کرده و قبلا تجربه حضور در فیلمی ایرانی را نداشت هم در ستاره‌بازی حضور دارد. ستاره‌بازی فارغ از اینکه فیلم خوبی است یا نه، پروداکشنی حرفه‌ای دارد و من با این فیلم تجربه‌های بسیار مهمی در سینما کردم.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید