پایان یک هنرمند چیرهدست
بیوک احمری پنجم آبانماه درگذشت
یک سال به پایان قرن پیش مانده بود که در منزلی نزدیک به مسجد کبود تبریز متولد شد. بیوک احمری دوره هنرستان را در تبریز و نزد استادان رسام ارژنگی، طاهر خوشنویس و هرکرمر (هنرمند آلمانی) به اتمام رساند و از سال1321 در تهران ساکن شد. او در همین سال نخستین آتلیه خود را در چهارراه عزیزخان تهران (بالای چهارراه حسنآباد- تقاطع خیابانهای حافظ و سرهنگ سخائی) تاسیس کرد. سپس به استخدام وزارت کشاورزی درآمد و کتابِ «حشرات و آفات» را برای اهداف آموزشی نقاشی کرد. او پنج سال در استخدام این وزارتخانه بود. همزمان با اوجگیری فعالیتهای سیاسی جریانهای ملی و بازشدن فضای سیاسی در عرصه مطبوعات - در فاصله سالهای 1328 تا 1332- کاریکاتورهای احمری در روزنامهها و نشریهها با امضای «فرزین شیوا» منتشر میشد. او در حدود همین سالهای مورد بحث، آتلیه دیگری بهنام «مارسی» تاسیس کرد که به گرافیک تبلیغاتی، طراحی کاریکاتور و نقاشی میپرداخت و آنجا تا 1333 برقرار بود. دوره نخست زندگی او در کار طراحی گرافیک و تبلیغات سپری شد. پس از آن محل قبلی، آتلیه جدیدش را با نام «آرم» با همکاری علی اصغر معصومی و مهدی رضا قلیزاده به راه انداخت. در سال1343 آیدین آغداشلو نیز به آنها پیوست. در این آتلیه بود که نخستین سفارشهای جلد کتاب بهدست احمری طراحی شد، اما همچون دیگر آتلیههای آن روزگار، عمده فعالیتشان در طراحی گرافیک برای تبلیغات بود. آغداشلو در اینباره مینویسد: «در سال1343 بود که به حضور استادم رسیدم، از لایقترین نقاشهای آبرنگ و گواش بعد از سالهای 30 بود. هیچ چیزی نبود که در نقاشی نداند یا نتواند».
احمری در آن سالها با مجلههای فراوانی نظیر سپید و سیاه، امید ایران، فردوسی، چلنگر و باباشمل همکاری میکرد. او حتی بهدلیل همسویی افکار سیاسیاش با خطمشی برخی از این نشریهها، حقالزحمه دریافت نمیکرد. در دهه1330 وی با انتشارات گوتنبرگ و کانون آگهی زیبا هم همکاری داشت. در دهه1340 همکاریاش با محمد بهرامی آغاز شد که اصلیترین ثمره آن، چاپ کتاب شاهنامه توسط انتشارات امیرکبیر بود و طراحی تعدادی از مینیاتورها، نظارت فنی چاپ و لیتوگرافی آن، برعهده احمری بود.
احمری پس از انقلاب به همراه جهانگیر نظامالعلماء به تعلیم نقاشی و مرمت آثار پرداخت و در ادامه به فعالیت در زمینه نقاشی پشت شیشه مشغول شد. در دوره بعدی زندگیاش بهکار نقاشی آبرنگ و رنگروغن پرداخت. در سالهای بعد او به هنرهای سنتی و کار در زمینههای خوشنویسی، تذهیب، مینیاتور، گلومرغ و تجلید رو آورد. سالهای پایانی عمر احمری در انزوا و تنهایی سپری شد.
داریوش کیارس درباره او چنین نوشته است: «شاید نیمرخ کمتر کسی در نگاتیو هنر معاصر ایران، چون او اینهمه سریع محو شد؛ گویی عکسی دقیق، با نور کافی از او نگرفتهاند. بعدتر هرکه از او تصویری نشان میداد، سخن شاگردی، یاد طلبکاری یا عذابوجدان بدهکاری بود». احمری سرانجام در پنجم آبانماه 1387 در تهران درگذشت و پس از سفر همیشگیاش، رفتهرفته رو به بیشتر فراموششدن رفت. در کمتر کتاب، پژوهش و نمایشگاهی نام و کاری از او دیده میشد و اکنون نیز چنین است. تنها منبع قابل مطالعه درباره او، کتاب «بیوک احمری» نوشته کیانوش معتقدی، از مجموعه گلستان هنر (نشر پیکره) است. برخی از تصاویر این مطلب از همین کتاب است.