جلوههایی از ایثار مردم ایران در پویش همدلی با جبهه مقاومت
دست بهدست هم دهیم با همدلی
حمایت و کمکهای بشردوستانه به غزه و لبنان از طریق پویش «ایران همدل» همچنان برقرار و پررونق است. در ادامه جلوههایی از این کمکهای مردمی را مرور میکنیم.
بخشش 2میلیاردی کشاورز همدانی
حاج علی عظیمی، کشاورز ۷۶ساله همدانی از گنج و درآمدی که خدا به او داده است 2میلیارد تومان دسترنج کشاورزیاش را به مقاومت بخشیده است. حاجعلی 2سال برای وطن جنگید، حالا هم اگر میشد و اجازه میدادند اسلحه دست میگرفت و برای دفاع از مردم غزه و لبنان خودش را تا مرزهای لبنان و غزه میرساند. آن روز وقتی حجتالاسلام رضا مصباح در نمازجمعه مردم را دعوت به کمک کرد، حاج علی با هر چه در توان داشت لبیک گفت و کارتبانکیاش را داد تا 2میلیارد تومان از دسترنجش سهم او از نابودی اسرائیل شود. پیرمرد، مبلغ را آرام در گوش مسئول جمعآوری کمکهای مردمی زمزمه کرد، اما چند دقیقه بعد نامش را در بلندگو خواندند و از او تشکر کردند. با لهجه همدانی میگوید: «میدونی دخترم من این کار رو برایخدا کردم، نمیخواستم کسی بفهمه یا تو روزنامهها بنویسند، اما گفتند بگذار بگوییم که جوانها الگو بگیرند.» این نخستین کمک حاج علی و خانوادهاش به جبهه مقاومت نیست؛ همین چندماه پیش که زنان ایرانی دستبهکار شدند و با یاری طلاییشان در پشت جبهههای جنگ از مقاومت پشتیبانی کردند، هاجرخانم، همسر این کشاورز همدانی هم یک سرویس طلا پیشکش غزه و لبنان کرد. البته کمکم این کار خیر و موروثی شد و 6فرزند حاج علی و هاجرخانم هم آنچه در توانشان بود را اهدا کردند. یکی پول نقد داد، یکی طلا و... .»
اولین طلاهای مقاومت
درست یک سال پیش بود؛ تنها 2ماه از عملیات طوفانالاقصی گذشته بود و جنایات رژیم کودککش از غزه مخابره میشد. در همان روزها زهرا که تمایلی به انتشار نام کاملش ندارد، کاری کرد کارستان. او که مادر 4فرزند است اینطور میگوید: «من عضو گروه نهضت مادری بودم و ایده جمعآوری طلا را به تبعیت از زنان یمنی در گروه مطرح کردم. استقبال خوبی شکل گرفت و قرار شد در مراسم زنانهای که بهتازگی داشتیم از بانوان برای اهدای طلا دعوت کنیم. آن روزها اهدای طلا بهاندازه حالا آنقدر رایج نبود. مراسم را که گرفتیم، نخستین چراغ طلایی را یکی از دوستانم روشن کرد. زنجیر از گردن درآورد و بخشید؛ زنجیری که حسابی برکت داشت و به قول خودش چندبرابر ارزش آن وارد زندگیشان شد. این برکت را من هم به چشم خود دیدم.» از آن روز به بعد زهرا یکلحظه هم آرام و قرار نداشت، تلفن از دستش نمیافتاد. شماره دوست، آشنا، خانواده، همسایه و... را میگرفت و برایشان از اهمیت چنین کاری میگفت؛ از اینکه وقتی میتوانند روی طلا بهعنوان سرمایه حساب باز کنند که جانهای عزیزی را در غزه نجات بدهد و نان و آبی شود برای کودکانی که تن بیجانشان بیش از این طاقت گرسنگی و تشنگی ندارد. ساعتها تلفنی صحبتکردن زهرا بیثمر نبود. زنها بیشتر قطعه طلایی کنار میگذاشتند، آقایان شمارهحساب میخواستند و... . بهخودش که آمد همه اعضای خانواده بسیج شده بودند برای حمایت از غزه؛ پدرش ماشین اهدا کرد، مادرش چند تکه طلا بخشید، برادرش محصول باغ پستهاش را، خواهرش طلا داد و... .
اسفند پارسال بود که ارزش طلاهای ریز و درشتی که جمع کرده بودند به بیش از یکمیلیارد تومان رسیده بود و ۲۰۰میلیون تومان پول نقد هم در حساب بانکیاش بود که باید میرساندند به دل حادثه، به غزه. یکی از اعضای گروه پیشنهاد داد طلاها را به سردار حاجیزاده برسانند تا ایشان به بهترین شکل هزینه مقاومت کند؛ همینطور هم شد.
حج نرفتههایی که حاجی شدند
پیرمرد اهل بشرویه ۱۶سال منتظر بود تا موعد حجش فرابرسد. او فیش حج تمتعش را به جبهه مقاومت اهدا کرد؛ درست مثل همان روزهایی که داوطلبانه در جنگ تحمیلی به دعوت امام امت لبیک گفت و تا پای جان در جبههها جنگید یا زوج شیروانی که قرار بود با هم راهی خانه خدا شوند و برنامههایی برای این سفر زیارتیشان داشتند، اما یا علی گفتند و با هم برای اهدای فیش حجشان راهی مسجد شهرشان شدند یا مثل علی دلربا، نیکوکار خلیلآبادی که فیش حج عمره خود و همسرش را به جبهه مقاومت اهدا کرد و میگوید: «مردم ایران در کشتی امن نشستهاند و باید قدر این امنیت را بدانند. این امنیت به بهای خون شهدای 8سال دفاعمقدس، شهدای ترور، شهدای مدافع حرم و شهدای مقاومت لبنان و غزه بهدست آمده است. بر هر مسلمانی واجب است که با هر توانی در این جبهه حمایت کند و این نهتنها بر مسئولیت فردی مسلمانان تأکید دارد، بلکه به نوعی فراخوانی برای همبستگی و اتحاد در برابر دشمنان اسلام و بشریت است.»