• یکشنبه 29 مهر 1403
  • الأحَد 16 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 20
چهار شنبه 24 دی 1399
کد مطلب : 121789
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/jRMEy
+
-

زبان زن‎‌‎های معمولی جامعه

فریبا وفی با نگاه تیزبین و طنازانه خود، روایتگر زندگی زنان طبقه متوسط جامعه می‎‌‎شود

نثر
زبان زن‎‌‎های معمولی جامعه


حسنا مرادی 

 «پرنده من»، نخستین رمان فریبا وفی، شروع پرافتخاری برای او بود. وفی پیش از پرنده من، سه مجموعه‎‌‎داستان هم چاپ کرده بود، اما با پرنده من و سیل جوایزی که درو کرد، شناخته شد. کتاب‎‌‎های وفی از «در عمق صحنه» تا «روز دیگر شورا» همه روایتگر دردها و مشکلات دنیای زنان جامعه ایرانی بودند و برای هر‎‌‎ نوع خواننده‎‌‎ای از فرهیختگان ادبی گرفته تا عامه مردم جذابیت داشتند و دارند. بیشتر قهرمان‎‌‎های او زنان مختلفی از قشر متوسط جامعه هستند که زندگی معمولی خود را روایت می‎‌‎کنند. در نگاه اول، داستان‎‌‎های وفی وارث ساد‎‌‎گی و روانی نثر زویا پیرزاد به‎‌‎نظر می‎‌‎رسند، اما نثر وفی ویژگی‎‌‎هایی دارد که آن را از زیر سایه پیرزاد بیرون می‎‌‎کشد. نخستین ویژگی خاص نثر وفی ایجاز اوست؛ در نثر وفی خبری از توصیف‎‌‎های طولانی و صحنه‎‌‎پردازی‎‌‎های مطول و احساسی نیست. جمله‎‌‎های وفی کوتاه و مستقیم هستند و نثر شسته‎‌‎ورفته او چیز اضافه‎‌‎ای ندارد و کلمه‎‌‎هایش را در نهایت دقت و وسواس انتخاب می‎‌‎کند. ویژگی دیگر نثر وفی، طنز ظریف نهفته در نوشته‎‌‎های اوست. این طنز گاه تلخ اگرچه در کلام و زبان داستان‎‌‎های وفی به‌خوبی دیده می‎‌‎شود، اما صرفا در کلمات معنا پیدا نمی‎‌‎کند، بلکه هوشمندانه در نگاه قهرمان و راوی داستان به اتفاق‎‌‎های زندگی تجلی پیدا کرده است. وفی لفاظی نمی‎‌‎کند، با واژه‎‌‎های ناآشنا به جنگ خواننده نمی‎‌‎رود و با همین واژه‎‌‎های موجود در زبان روزمره مردم طبقه متوسط، داستان‎‌‎های تأثیرگذار می‎‌‎آفریند.
«عیب کار این بود که قلب آقاجان سالم بود. پاها راه نمی‎‌‎رفت. مغز درست فرمان نمی‎‌‎داد. زبان الکن شده بود و حواس پریشان بود. آن وقت قلب در این هیروویر مثل فرماندهی بود که در میدان جنگ پایان‎‌‎یافته‎‌‎ای بی‌خودی نعره می‎‌‎کشید.
اولین بار که گم شد. مثل تمام چیزهایی که فقط به‎‌‎خاطر نخستین بار بودنش خوب است، آقاجان چند روزی عزیز شد. داستان گم شدنش را برای همه تعریف کردیم و خودش بیشتر از همه به آن خندید. ولی کسی حال خندیدن به دومین گم شدن او را نداشت. مردی پیرتر از خودش او را به در خانه آورد و با لحنی سرزنش‎‌‎آمیز به ما تحویل داد. شلوارش خیس بود و می‎‌‎گفت زده بود به جاده.
دفعه‎‌‎های بعد میل به جاده بود که او را از زیرزمین نیمه‎‌‎تاریک بیرون می‎‌‎کشید. شهلا آدرس خانه را توی کاغذی نوشت و توی جیب کتش گذاشت. آقاجان مثل آقای متشخصی از شهلا تشکر کرد». 
 

این خبر را به اشتراک بگذارید