داوود پنهانی- روزنامهنگار
تهران شهر عبور و مرور است. شهر ایستادن نیست، شهر تماشا نیست، شهر تامل کردن و فکر کردن نیست. تا بخواهی توقف کنی، تا بخواهی بایستی، تا بخواهی تماشا کنی یکی هست که یا تنهای بزند، یا بگوید کنار برو. موتوری هست که پیش پایت بوق بزند یا چنان در پیادهرو براند و ویراژ دهد که ناخودآگاه به تجربه بفهمی که در تهران، در پیادهروهای این شهر نباید هوس ایستادن و تماشا به سرت بزند.
در این شهر شلوغ و پرشتاب و سرشار از انواع جدالها و جدلها، در این ابرشهر پرتناقض، آدمها بیش از شتاب و سرعت و ساختمان و ماشین، مهربانی میخواهند. آدمها گاهی خستهاند، گاهی سرشان را به اطراف میچرخانند، گاهی مقروض میشوند، مریض میشوند، گاهی مهیای رفتن میشوند. آدمها در صف بانک عصبانی میشوند، در مهمانی مهربان میشوند، آدمها هنگامی که گرفتاری به سراغشان میآید پریشان میشوند، از کوره درمیروند، به گوینده رادیو توجه نمیکنند. گاهی صبحشان را بدون لبخند شروع میکنند، گاهی کلافهاند، گاهی مرددند، گاهی میان جمعاند و گاهی تنها. آدمها سقف آرزویشان مشخص نیست، سهم خستگیشان در شهر پراکنده میشود. آدمها میان شمال و جنوب به یک اندازه از خورشید بهرهمند میشوند. دارا و ندار همه یک عهد با خاک دارند. آدمها، پیاده و سواره راه فراری از چنگال آلودگی تهران ندارند. همه آنها که در خیابانهای شهرمان میبینیم مجبورند هنگام استفاده از مترو پا روی اولین پله بگذارند، آدمها گاهی باید دستفروشی کنند، گاهی مغازه بچرخانند، رد گم کنند، گریه کنند، سوار اتوبوس شوند، زیر پایشان اگر ماشین باشد توی ترافیک تهران بمانند. آدمها گاهی با ما هممسیر میشوند، گاهی از کنارمان رد میشوند، گاهی به اخبار گوش میکنند و در میان وعدههای سیاستمداران چندباری میخندند. آدمها روی تخت، زنده، بیمار، پیر، کودک، همسایه و غریبه و گرفتار، همه اطراف ما را گرفتهاند. ما در کنار هم زندگی میکنیم و در کنار هم، خوب یا بد به شهر خیره میشویم. سهم مشخصی از این شهر را مصرف میکنیم و لحظاتمان را میان ساعاتش سپری میکنیم. آدمها، همانها که قرار است تو به عنوان خبرنگار راهی به دلشان پیدا کنی، آدمهای پیچیده و سادهای هستند. تو راوی آنها میشوی، لحظه به لحظه این زندگی را روایت میکنی، راوی نادیده شهر بزرگ میشوی و میان سطرهای آن خط به خط حرکت میکنی، چیزی بنویس. راوی شهر شدن دشوار است. اما تحریریه مکانی برای روایت شهر و تفسیر جهان و جستوجوی سوژهها از دل کلمات و تکتک سلولهای شهر است. یک تحریریه، جایی برای شرح روایت کسانی است که از پرتو خورشید روی دیوار روبهرو خبر دارند، رد پرنده را در مهاجرت بزرگ از روسیه به جنوب جهان گرفتهاند، همراه ماهیها در اقیانوس شنا کردهاند. یک تحریریه مکانی امن برای تجمع کلمات و ایدهها و سوژههاست. از برف روی قله و فوتبال در خیابان و تئاتر در سالن و شب در پنجره و اشک در چشم و درد در قفسه سینه گرفته تا سیاست و اقتصاد و خانه ملت و خانه شاعران و غصههای عابران و نقش امید بر گونهها خبر دارد. یک تحریریه حکم یک چاردیواری را ندارد، فراتر از دیوارهاست، مکانی برای به هم سابیدن چوب برای رسیدن به شعله است. غار تنهایی نیست، جایی برای درگیری، ازدحام، سر به فلک گذاشتن، روایت و راوی و پیوستگی است. یک تحریریه مکانی برای از نو نوشتن، از نو طرح کردن و دوباره همان داستان همیشگی است. یک تحریریه، از صور فلکی نقاب بر میدارد، جایی برای جدل و جدال با کلمات و حواشی و شتابهای زمان و تکانهای زمین است. اضلاع جداگانهای دارد، اما در لحظهای حیاتی وسعت میگیرد، دیوارهایش را بر میدارد، چارچوب خود را فراموش می کند، انضباط را به هیچ میگیرد تا خبر را درست و پیوسته و ساده و سرراست به دست مخاطب برساند. یک تحریریه، یک قله برای نگریستن به جهان پیرامون، به شهر و افق روبهروست.یک تحریریه یک مسکن، یک زمانسنج و یک نشاط ابدی است. کلمات در قاب دیوارهایش، در هوا و غبارش معلقاند. در این مکان کلمات از کنارت رد میشوند، در کنارت زندگی میکنند، دستت را میگیرند و تو را برای مشاهده جهان و جدالش به قدم نهادن در خیابان دعوت میکند، یک تحریریه جایی برای تصویرپردازی از زندگی است.
دو شنبه 8 دی 1399
کد مطلب :
120171
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/QWm07
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved