سعید مروتی_منتقد فیلم و روزنامه نگاری
ما عاشق دوقطبیسازی در جامعه هستیم. ممکن است در مقام حرف، عکسش را بگوییم ولی در عمل به رفتارهایی که نتیجهاش تشدید فضای دوقطبی است دامن میزنیم. البته که بخشی از ماجرا طبیعی و گریزناپذیر است. مثل ماجرای استقلال و پرسپولیس که کری میان هوادارانش از دیرباز وجود داشته و اصلا بخشی از جذابیت فوتبال به همین حاشیههایش است.
حالا کاری نداریم که سطح برخورد هواداران با یکدیگر خیلی وقتها با عبور از مرزهای اخلاقی همراه است.
کسانی که استادیوم رفتهاند و جایگاههای تیفوسیها را دیدهاند به خوبی درک میکنند که کریهای فضای مجازی در امتداد سکوهای داغ ورزشگاهها قرار دارد. اگر بهنظر رهاتر و غیراخلاقیتر میرسد ربطی به فوتبال و داستان هواداری ندارد و این ماهیت فضای مجازی است که در حوزههای دیگر هم میتوانیم ببینیم که چندان پالوده و اخلاقی نیست. اما جدای از این گاهی ایجاد دوقطبی مشخصا توسط نهادهای رسمی صورت میگیرد.
به شکلی عجیب و حیرتانگیز یک مدیر جوان میتواند با حذف چهره رسانهای محبوبی، تولید نارضایتی عمومی کند و آب هم از آب تکان نخورد. البته که دوستان و همفکران مدیر جوان هم در صحنه حاضرند.
در فضای مجازی خیلی وقتها صدای اقلیت بلندتر است و هرچقدر که مطالبه عمومی بیشتر باشد صدای طرف مقابل بالاتر میرود. فرقی هم نمیکند که موضوع برجام باشد یا عادل فردوسیپور.
حالا هم ماجرای گزارش فردوسیپور برای اینستاگرام AFC با واکنشهای قابل پیشبینیای مواجه شده. اتهام وطنفروشی البته که تند است اما افکار عمومی آن را نمیپذیرد.
این دوقطبی له یا علیه فردوسیپور دستاوردی ندارد. ایجاد شکاف بیشتر میان نهادهای رسمی و مردم، آن هم سر موضوعی که اصلا و اساسا حساسیتبرانگیز نبوده، هنری است که فقط از عهده مدیر جوان و دوستانش بر میآید.
مدیری که حتی بعد از اعتراف به شکست هم حاضر نیست کوتاه بیاید و جالب اینکه مدیر بالادستی هم با سکوت و شاید هم همراهیاش، به التهابی کاملا بیهوده دامن میزند.
بازگشت عادل فردوسیپور قطعا در فهرست خواستههای امکانناپذیر ملت قرار نمیگیرد. از این دوقطبی هم چیزی جز بازتولید نفرت و افزایش شکاف اجتماعی
بیرون نمیآید. رسانهای که موفقترین و محبوبترین چهرهاش را بیرون میاندازد، عملا به مردم دهن کجی میکند.
مشکل اصلی البته مدیر جوان و رفقایش نیستند؛ مسئله انحصاری نهادینه شده است که هرچه رسانه بیشتر با بحران مخاطب مواجه میشود تمایلش به انحصار بیشتر میشود.
سیستمی که همهچیز را با هم میخواهد و حاضر به عقبنشینی حتی در موردی چون بازگشت فردوسیپور هم نمیشود. دوستانی که عاشق دوقطبیسازی در جامعهاند، تخصص ویژهای در حیثیتی کردن اموری که ذاتا حیثیتی نیستند دارند.
از همین ماجرای فردوسیپور میشود درک کرد که چرا و چگونه بر سر موضوعات دیگر هم با افکار عمومی لجبازی صورت میگیرد. و البته همه میدانیم که داستان فقط لجبازی و کینه شخصی نیست و پای منافع در میان است. درباره این منافع هم داستانها وجود دارد که شاید نشود به سادگی روایتش کرد.
کاش آنها که پشت شعارهای تند و تیزشان پنهان شدهاند واقعا آنطور که نمایش میدهند آرمانگرا بودند. در این صورت میشد به اعتقاد از جان برآمدهای (حتی با این پیش فرض که مطلوب اکثریت نباشد) احترام گذاشت. باعث تأسف است که از رادیکالیسم این دوستان بوی صداقت به مشام نمیرسد.
این دوقطبیسازی تمام نشدنی همچنان ادامه خواهد یافت. فقط ممکن است مصادیق تغییر کند وگرنه در اصل ماجرا تفاوتی حاصل نمیشود.
دوقطبیهای تمام نشدنی
در همینه زمینه :