بسوزد راه تهران
همشهریبودن در تهران چقدر در موفقیت افراد تأثیر دارد؟ کدام اقوام بیشتر از یکدیگر حمایت میکنند؟
لیلی خرسند_روزنامه نگار
چند دهه که عقب برگردی و یاد کوچههای قدیمی تهران که بیفتی، میبینی محلهها را با آدمهایش میشناختی. اگر اسم یک کوچه میآمد، حتما بعدش میپرسیدی برای فلان منطقه از ایرانی؟ و بیشتر مواقع جواب مثبت بود. میدانستیم که در فلان کوچه یا فلان محله ترکها خانه دارند و در فلان محله لرها. اگر طرف اهوازی بود یا کرد، میتوانستیم آدرس خانهاش را حدس بزنیم. همه اهل تهران هم محلههای ارامنه را میشناختند، اما حالا... حالا دیگر نمیدانیم همسایه روبهرویی کجایی است و اصل و نسبش به کدام منطقه ایران میرسد، اما هنوز آدرسهایی هستند که به نام قومهای مختلف ایرانی ثبت شدهاند. حالا باید در فضای مجازی دنبال این آدرسها گشت؛ در کانالهای تلگرامی و گروههای واتساپی.
تهران پایتخت، مقصد اصلی مهاجرانی بوده که از ابتدای این قرن دنبال کار، تحصیل و... بودهاند. بیشتر مهاجرانی که به تهران میرسیدهاند، دنبال همولایتیهایشان بودهاند؛ اینکه کجا زندگی میکنند و چه شغلی دارند تا آنها هم کنار آنها ساکن شوند و پی همان حرفهای بروند که قبلیها انتخاب کرده بودند. نظر جامعهشناسان این است که ایرانیها بهخاطر اینکه از گذشته، ایلی و طایفهای زندگی میکردند، موقع مهاجرت هم سعی میکنند همبستگیهای قومی و طایفهایشان را حفظ کنند، حتی اگر مقصد مهاجرت قارههای دیگر باشد.
از زمان زندیه که تهران بهعنوان پایتخت انتخاب شد، مهاجرت به این شهر هم آغاز شد. اما با گسترش راهها بود که اقوام مختلف کمکم در تهران جای گرفتند. هوشنگ جاوید، پژوهشگر آیینهای سنتی، میگوید: «بعد از اینکه ناصرالدین شاه از سفر دوم فرنگستان بازمیگردد، ساخت جادهها آغاز میشود و با گسترش راههاست که راه پای اقوام به تهران باز میشود».
آذریها و گیلانیها اولینهایی هستند که به تهران آمدند، چون نخستین راهی که به تهران باز شد از سمت شمال بود، از سمت قزوین. وقتی هم که جاده تهران به همدان ساخته شد، اقوام همدانی، کردها و لرها به سمت تهران حرکت کردند. جاوید میگوید: «تا زمان پهلوی اول تقریبا همه اقوام ایرانی گوشهای در تهران داشتند، بهخصوص در بازار». با آمدن اقوام مختلف، تهران شاهد مراسم و آیینهای مختلف، بهخصوص آیینهای مذهبی شد. تکیه کاشیها و حسینیههای خوانساریها، اصفهانیها، تبریزیها و... را میشد در محلههای مختلف دید؛ تکیهها و حسینیههایی که هنوز در بعضی از محلههای تهران برپا هستند و اگر یکی اهل آبیک قزوین است و میخواهد در شبهای محرم به تکیه برود، حتما به تیکه آبیکیهای مقیم قزوین در خیابان معلم میرود.
در تهران بعضی از شغلها با قومیتهای مختلف تعریف میشوند. نان لواش را بیشتر زنجانیها میپزند و نان سنگک را خراسانیها. نقاشیهای ساختمان بهدست ارامنه و آذریها انجام میشود، دکلبندها اراکی و تفرشیاند و... . جاوید میگوید این انتخاب شغل در تهران سابقه تاریخی دارد. او مثالی میزند: «زمان مظفرالدینشاه، میسیو ورانه نخستین رانندهای بود که به ایران آمد. او نخستین تعمیرگاه را هم در تهران راهاندازی کرد. بعدها ارامنه تعمیرات ماشین را بهدست گرفتند و آنها هم چون با ترکها صمیمی بودند و روابط خاصی داشتند، این فن را به آنها یاد دادند». هرچند قومیتها در تهران سعی داشتند که همحرفه هم باشند، اما مشاغل را هم به هم آموزش میدادند. کسی که پخت نان خراسانی را میدانست، نحوه پخت آن را به کسی که بلد بود چطور نان بربری بپزد، یاد داد. نان خراسانی به تهران و از آنجا به آذربایجان رفت و نان بربری از آذربایجان به سمت قومیتهای دیگر.
مردم مخالف راه
یادگرفتن فناوریهای جدید یکی از دلایل مهاجرت به تهران بود و گسترش راهها این مهاجرت را امکانپذیر کرد. در دوره اول پهلوی که ساخت راهها جدیتر گرفته میشود، مهاجرتها هم بیشتر میشود و این دلیلی میشود تا مردم در مقابل گسترش راهها و جادهها جبهه بگیرند. جاوید میگوید: «در دوره پهلوی اول راهها بیشتر گسترش پیدا میکنند، بهخصوص راههای هراز و چالوس. طبق تحقیقی که انجام دادم، موقعی که جادهها ساخته میشوند، اقوام روی خوشی نشان نمیدهند و حتی پهلوی اول را نفرین میکنند. نفریننامههایشان را در شعرهایشان میشود دید. «بسوزد راه تهران راه تهران، بسوزد راهآهن و راه تهران»، این شعر را مردم شرق مازندران در اعتراض به ساخت راهها ساخته بودند. راهها جدایی میآورد، جوانها برای کار سرازیر تهران میشدند و مردم از این بابت ناراحت بودند».
تعامل با خارجیها
با گسترش راهها فقط پای خودیها به تهران باز نشد. بعد از اینکه از انزلی و تبریز به تهران راه ساخته شد، گرجیها، تاجیکها و ارامنه هم راهی پایتخت ایران شدند. جنگجهانی دوم و ورود متفقین به ایران، پناهندههای کشورهای دیگر به ایران را هم زیاد کرد. جاوید میگوید: «از دوره احمدشاه راهها کمکم آماده ساخت شدند و حضور اقوام در تهران با ساخت کالسکه، درشکه و بعدها با ورود ماشین سرعت گرفت. چه اقوام مختلف و چه خارجیهایی که وارد تهران شدند، با هم تعامل پیدا کردند. یک عده از خارجیها با ترکها خوب بودند و یک عده با لرها. در این تعاملها بود که فناوریهای خودشان را به اشتراک گذاشتند و به آنها آموزش دادند». با این آموزشها بود که هر قومی سمت یک حرفه کشیده شد.
چه کسانی بیشتر هوای هم را دارند؟
کدام قومها بیشتر در کنار هم بوده و بیشتر از بقیه حامی یکدیگرند؟ اگر این سؤال را در جمعهای خودی بپرسید، جوابها مختلف است. بیشتریها میگویند ترکها در مشکلات کنار یکدیگرند و یک عده نظرشان روی کردهاست و عدهای هم با لرها و... . بهگفته جامعهشناسان، تحقیقی در اینباره نشده است و مردم هم اگر نظری میدهند براساس روابطی است که با قومیتهای مختلف داشتهاند و نمیشود بهنظرشان استناد کرد. نظر جاوید این است که باید جغرافیای منطقه را مدنظر قرار داد؛ «قومیتهای مختلف شاید بین خودشان مشکل داشته باشند، اما وقتی به تهران میآیند، به وحدت میرسند. مثلا آنهایی که از دامنه زاگرس به تهران میآیند، همبستگی خاصی دارند، ترکها هم همینطور. مهم نیست یک کورماج، کورماج خراسان باشد یا کردستان. مهم نیست یک ترک، از آذربایجانشرقی باشد یا غربی، یا شمالیها اهل گیلان باشند یا مازندارن، به تهران که میرسند کنار هم تعامل دارند.»
در دهههای اخیر همبستگیهای قومیتی کمرنگتر شده است؟ جواب جاوید به این سؤال مثبت است. او این اتفاق را نتیجه تغییر در مدل زندگی میداند؛ «در این چند دهه تابوهای قومیتی شکسته و تعامل نژادی بیشتر شده است. یک نوع امتزاج اقوام پیش آمده و این میتواند اتفاقات خوب زمانه ما در پایان قرن باشد. یکی از این تابوها که شکسته شده، در مسئله ازدواج است. قبلا ترکها حاضر نبودند به تهرانیها یا لرها دختر بدهند، اما الان اینطور نیست. شروع این تغییرات از اوایل دهه40 است؛ از زمانی که جامعه کارمندی و کارگری پدید آمد. از وقتی کارخانهها، شرکتها و ادارهها شکل گرفتند، مردها و زنها آنجا با هم آشنا شدند و دیگر اینکه اهل کجایی اهمیتش را از دست داد.» در همین چند دهه محل سکونت قومیتهای مختلف هم تغییر کرده است. جاوید میگوید: «قومیتهای مختلف همیشه سعی داشتند کنار هم باشند. حتی در جبهههای جنگ، ترکها گردان خاص خودشان را داشتند و لرها گردان خودشان را. مهاجرانی که به تهران میآمدند، سعی داشتند کنار هم زندگی کنند. مثلا لرها اگر کارمند یا مغازهدار بودند، به سمت کرج میرفتند یا اگر کارگر بودند در محله خاکسفید ساکن میشدند. به همین دلیل است که الان بیشتر جمعیت استان البرز را لرها تشکیل میدهند. اما حالا شرایط اقتصادی است که تعیین میکند یک خانواده کجا ساکن شود. جاوید میگوید: «هم شرایط اقتصادی مهم است و هم شرایط علمی. قدیم، بیشتر جامعه کارگری داشتیم و آنها با توجه به قومیتی که داشتند در محله خاصی ساکن میشدند، ولی با بالا رفتن تحصیلات دانشگاهی، مدل جامعه فرق کرده. الان نمیشود گفت کارمندان یک بانک از چه قومیتی هستند. به همان نسبت محل زندگیها هم متفاوت شده». ولی بازهم میشود بعضی از قومیتها را کنار هم و در یک شغل دید. مثلا ترکمنهایی را که در کارگاههای ساخت مبل مشغول بهکار هستند یا شبستریهایی را که علاقه دارند بقالی داشته باشند.
برش
همبستگی مجازی
قومیتهای مختلف، گروههای تلگرامی و واتساپی دارند و بعد از شیوع کرونا تعداد این گروهها بیشتر هم شده است. گروه کورمانجهای مقیم تهران، اردبیلیها و... . حتی بعضی از گروهها به تهرانیهایی اختصاص دارد که اصالتشان به یک روستا برمیگردد. جاوید میگوید: «قومیتها سعی میکنند هرطور شده همبستگیهایشان را حفظ کنند البته مدل حمایتها و همبستگیها تغییر کرده است و این هم بهخاطر بالارفتن درک و شعور جامعه است. اگر قبلا همه نپرسیده در یک دعوای قومیتی شرکت میکردند الان حتما اول دلیل دعوا را میپرسند. این همبستگیها خیلی از جاها زیباست. در همین قضیه کرونا خیلی از اقوام برای حمایت از نیازمندان قوم خودشان دورهم جمع شدند و به نیازمندان کمک کردند». البته نمیشود سوءاستفادههای قومیتی در بعضی از ادارهها را هم نادیده گرفت. قومیت کارمندان یک اداره دولتی در بیشتر مواقع با تغییر مدیر عوض میشود.