
گفتوگو با ساسان اکبری، رکورددار موتورسواری سرعت که میگوید از امارات پیشنهاد نجومی داشت
فوتبال، حق ما را خورده است

مهرداد رسولی
همه کسانی که برای تماشای مسابقات موتورریس به پیست ورزشگاه آزادی میروند خوب میدانند که جوان ترکهای و آبیپوش معمولا زودتر از خط پایان عبور میکند. این تکراریترین و واقعیترین تصویری است که از ساسان اکبری، رکورددار و قهرمان مسابقات موتورسواری سرعت ایران بهجا مانده و او از سال1386 تاکنون قهرمان بیچون و چرای مسابقات موتورریس کشور بوده است. ساسان اکبری بهواسطه کثرت عناوین قهرمانیاش و جایگاهی که در موتورسواری ایران دارد به مارکز ایرانی معروف شده، اما به لحاظ شهرت و ثروت با موتورسوار مشهور اسپانیایی فرسنگها فاصله دارد. طبق آمار و ارقام شبکههای تلویزیونی، تعداد بینندگان مسابقات موتوجیپی که بالاترین سطح مسابقات موتورسواری است از تعداد تماشاگران فرمول یک هم فراتر رفته، اما داستان در ایران به کلی متفاوت است و قهرمانیها و رکوردهای منحصر بهفرد مرد شماره یک موتورسواری ایران، جایی بین تیتر رسانههای ورزشی ندارد.
شما در دماوند متولد شدهاید و این شهر معمولا کوهنوردان خوبی دارد. چطور شد که سراغ موتورسواری آمدید و خیلی زود قهرمان مسابقات موتورسواری شدید؟
ما اصالت تبریزی داریم، اما خودم در دماوند به دنیا آمدهام. دماوند یک منطقه کوهستانی است و شرایط ایجاب میکند که بیشتر مردم به سمت کوهنوردی بروند. من برخلاف اهالی دماوند عاشق موتورسواری شدم و دلیلش نزدیکی این شهر به پیست آبعلی بود. روزهای جمعه که میشد همه عشقموتورها در پیست آبعلی جمع میشدند و حرکات نمایشی انجام میدادند و گاهی با هم مسابقه میدادند. یک روز بهطور کاملا اتفاقی و با یک موتور TDR 250سیسی وارد پیست شدم و دیدم یک جماعت موتورسوار در یک محیط کاملا دوستانه دور هم جمع شدهاند. با اینکه سن زیادی نداشتم از من استقبال کردند و با هم مسابقه دادیم. در همان مسابقه نمادین جزو نفرات برتر شدم و موتورسواری از همانجا برایم جدیتر شد.
قبل از ورود به پیست آبعلی هم موتورسواری میکردید؟
قبل از این ماجراها موتور داشتم، اما در خیابان موتورسواری میکردم. در برههای، موتور سوزوکی 1100سیسی سوار میشدم و تجربه موتورسواری با موتورهای 600 و 400سیسی را هم داشتم. من از سن 10سالگی موتورسوار بودم و هیچ ارتباطی هم به خانوادهام نداشت. اینگونه نبود که یک خانواده ورزشی و موتورسوار داشته باشم و از روی عشق و علاقه، سوار موتور و دوچرخه شوم. آن روزها مادرم همیشه از من شاکی بود، چون وقتی دوچرخهام پنچر میشد با قاشق، لاستیکهای دوچرخه را باز میکردم تا پنچریاش را بگیرم و همه قاشقها قراضه میشد. کلا وسیلههای دوچرخ را دوست داشتم تا اینکه تبدیل به عشق و علاقه جدی شد و خدا را شکر که از سال 1386جزو عنواندارهای اصلی مسابقات کشوری هستم. یک دلیل دیگر که تصمیم گرفتم موتورسوار حرفهای شوم این بود که یک روز در پیست آزادی خواستم با موتور یکی از قهرمانان معروف موتورسواری عکس بگیرم، اما اجازه نداد. 4سال بعد در مسابقات موتورسواری مقام آوردم و کنار همان فرد، روی سکوی سومی ایستادم.
اولین موتوری که قبل از تبدیلشدن به یک موتورسوار حرفهای خریدید چه بود؟
اولین موتوری که خریدم براوو بود که 75هزار تومان آن را خریدم. موتور براوو برای نوجوانی بود و با آن در خیابان موتورسواری میکردم.
اولین موتور مسابقهای که خریدید چه بود؟
یک موتور 600سیسی بود که یاتاقان زد و به همین دلیل اصلا قید موتورهای 600سیسی را زدم. به همین دلیل سراغ موتورهای 1000سیسی رفتم و تصمیم گرفتم موتورسواری را با همین موتورها ادامه دهم. قبل از اینکه موتور سنگین بخرم، آرزویم این بود که یک موتور 1000سیسی و بهروز داشته باشم. آن موقعها موتورهای CBR بین موتورهای سنگین طرفداران زیادی داشت و شبها خواب میدیدم یکی از این موتورها خریدهام، تا اینکه بالاخره به واقعیت بدل شد. بعضی شبها موقع خواب چشمهایم را میبستم و مسابقه فردا را برای خودم تصویرسازی میکردم. توی ذهنم در خط استارت قرار میگرفتم و مسابقه میدادم. حتی خواب میدیدم که در پیچ چهلدختر رقیبم را پشت سر میگذارم و قهرمان میشوم. دست بر قضا همین اتفاق هم در روز مسابقه به واقعیت بدل میشد.
موتورسواری با موتورهای سنگین یک ورزش پرمخاطره است. از بین اعضای خانواده کسی با موتورسوارشدن شما مخالفتی نداشت؟
مادرم مدام تشویق میکرد و میگفت هر کاری را که علاقه داری دنبال کن، اما پدرم مخالف بود. پدرم میگفت موتورسواری ورزش خطرناکی است و مناسب سن و سال تو نیست. با اینکه سن و سال چندانی نداشتم، اما بارها شنیده بودم که میگفتند اگر دعای پدر و مادر پشت سرت باشد موفق میشوی، برای همین همیشه به پدرم میگفتم از من راضی باش و اجازه بده این ورزش را ادامه دهم و من هم قول میدهم که آسیب نبینم. خدا را شکر در این سالها آسیب جدیای ندیدهام و مصدومیتها بهگونهای بوده که درمان شدهام.
حالا که قهرمان بیرقیب مسابقات موتورسواری هستید حتما ذهنیتها تغییر کرده است؟
روزی که مسابقه دارم پدرم بیش از هر فرد دیگری با من تماس میگیرد و نتیجه را پرسوجو میکند. پدرم گاهی اوقات با من به پیست آزادی هم میآید. مادرم سال قبل برای دومینبار به پیست آمد که متأسفانه موتورم دچار نقص فنی شد و با اینکه تایم یک را زده بودم از دور مسابقه خارج شدم.
شما در دورهای قهرمان مسابقات موتورریس کشور شدید که رقیب سرسختی مثل مهدی جابری داشتید که 10سال متوالی قهرمان کشور شده بود. این رقابت چقدر کمک کرد تا رکورد تازهای در مسابقات کلاس 1000سیسی ثبت کنید؟
سالی که وارد مسابقات موتورسواری در پیست آزادی شدم رکورد کلاس 1000سیسی 56ثانیه بود و مهدی جابری 10سال با همین رکورد قهرمان شده بود. اما من آمدم و رکورد را به 48ثانیه رساندم. من باعث ثبت رکوردهای جدید شدم و هنوز هم رکورددارم. البته باید بگویم رقابت با مهدی جابری در بالا بردن کیفیت مسابقات ریس کشور بیتأثیر نبود. یادم هست که آن اوایل تماشاگر چندانی به پیست آزادی نمیآمد و ما چنان جذابیتی به مسابقات دادیم که پیست آزادی جا برای نشستن نداشت و مردم روی چمنها و در فضای خاکی اطراف پیست میایستادند و مسابقه را تماشا میکردند. اگر از تماشاگران میپرسیدید برای چه به پیست آزادی آمدهاید، بیشتر آنها میگفتند برای دیدن ساسان اکبری.
موتوجیپی بالاترین سطح مسابقات موتورسواری در دنیاست و شما تنها موتورسوار ایرانی هستید که پتانسیل راهیابی به این مسابقات را دارید. فکر میکنید ظرفیت موتورسواری ایران به حدی رسیده که منتظر حضور یک ایرانی در موتوجیپی باشیم؟
مسابقات موتورسواری چند لول دارد که بالاترین سطح آن موتوجیپی است که خودش به 4کلاس تقسیم میشود. همه کمپانیهای بزرگ موتورسازی، از هوندا و سوزوکی گرفته تا یاماها و دوکاتی روی این مسابقات تمرکز کردهاند و به همین دلیل موتوجیپی بالاترین سطح مسابقات موتورسواری است. من توانایی حضور در این مسابقات را دارم، اما فراموش نکنید که حضور در موتوجیپی یک اسپانسر بسیار قوی میخواهد و این امکان در کشور ما وجود ندارد. مسابقه دادن زیر پرچم کشورهای دیگر هم زیبا نیست. همه عشق ما این است که پرچم کشور خودمان را بالا ببریم.
تغییر ملیت ورزشکارها در همه جای دنیا یک چالش است و در مسابقات موتورسواری و اتومبیلرانی هم رواج دارد. در سالهای اخیر پیشنهادی مبنی بر مسابقهدادن با پرچم کشور دیگری داشتهاید؟
6سال قبل، از امارات پیشنهاد داشتم، اما نرفتم. یکی از دوستانم که در قطر زندگی میکند این پیشنهاد را مطرح کرد، اما تصمیم گرفتم بمانم. قراردادهای یکساله آنجا برای مسابقه دادن در موتوجیپی قابل توجه است، چون کمپانیهای بزرگ نفتی و کمپانیهای معروف موتورسازی بهعنوان اسپانسر از ورزشکار حمایت میکنند. موتورسوارها پولهای خوبی میگیرند، چون فروش محصولات شرکتهای بزرگی مثل هوندا، یاماها و... در گروی نمایشی است که آنها ارائه میدهند. بهطور مثال اگر قهرمانیهای هوندا بیشتر باشد طبیعی است که مخاطب و خریدار بیشتری پیدا میکند و برندش معروفتر میشود.
جلب حمایت اسپانسرها برای حضور در مسابقات موتوجیپی کفایت میکند یا رکورد موتورسوار هم تعیینکننده است؟
اگر بخواهیم در مورد رکورد صحبت کنیم، کشور ما موتورسوار خوب و رکورددار کم ندارد. اصلا ورزشکار نخبه زیاد داریم. مگر فوتبالیستهای ما در بهترین باشگاههای دنیا بازی نمیکنند؟ هرچند با فوتبال میانه خوبی ندارم و معتقدم در این کشور فوتبال حق ما را خورده است. همه دوربینها زوم کردهاند روی فوتبال و فکر میکنم موتورسواری مظلومترین ورزش ایران است. درحالیکه پرخطرترین و پراستهلاکترین ورزش است. ما جانمان را در مشتمان گرفتهایم و مسابقه میدهیم و دوربینها باید روی موتورسواری زوم کنند. فکر میکنید چرا روزبهروز به طرفداران فوتبال اضافه میشود و فوتبالیستها پولهای میلیاردی میگیرند؟ چون رسانههای روی فوتبال زوم کردهاند و حامیان مالی هم به سمت ورزشی کشیده میشوند که تماشاگر داشته باشد. این حمایتها از موتورسواری نمیشود. همه داریم میبینیم که روزانه دهها و شاید صدها موتورسوار در ایران تصادف میکنند و تعداد زیادی از آنها جانشان را از دست میدهند. توجه رسانهها به ورزش موتورسواری، جوانها را به پیست موتورسواری میکشاند تا هیجانات درونیشان را آنجا تخلیه کنند و بههمین راحتی از حجم تصادفها کم میشود.
شاید موتورسواری به این دلیل چندان مورد توجه عموم قرار نمیگیرد که یک ورزش پرهزینه است و مختص پولدارهاست. فکر میکنید با توجه به چندبرابر شدن قیمت مورتوهای حرفهای کسی هنوز سراغ این ورزش میآید؟
قیمت مورتوهای سنگین سرسامآور است. موتوری که یکی دو سال قبل 100میلیون تومان بود قیمتش به یک میلیارد تومان رسیده و این ظلم است به همه کسانی که به موتورسواری علاقه دارند و میخواهند وارد این ورزش شوند. وقتی علاقهمندان قیمت موتورم را میپرسند از روی آنها خجالت میکشم. ما در ایران استعدادهای زیادی داریم، اما گرانی دلار ورزش موتورسواری را تخریب کرده است. شرایط حتی برای موتورسوارهای حرفهای هم سخت شده. من خانهام را فروختهام و پساندازم را برای موتورسواری هزینه کردهام و هیچکدام از این هزینهها برگشت نداشته است. شاید حرفهای من برای موتورسواری ضدتبلیغ باشد، اما علاقهمندان به این ورزش باید از مشکلات آن آگاه باشند.
فکر میکنم برای اینکه از وضعیت موتورسواری در ایران آگاه شویم بهتر است شرایط شما را با موتورسوارهای بینالمللی مثل مارکز اسپانیایی که قهرمان موتوجیپی است مقایسه کنیم. امثال مارک مارکز یا والنتینو روسی در چه شرایطی وارد مسابقات میشوند؟
بهجرأت میگویم که به لحاظ تجهیزات ایمنی از سوپر بایک و حتی موتوجیپی چیزی کم ندارم. اگر بخواهم شرایط مالی را مقایسه کنم باید بگویم تفاوت از زمین تا آسمان است. موتورسواری مثل مارک مارکز از 7سالگی در این رشته بوده و از طرف دولت اسپانیا حمایت شده. ژاپنیها هم خیلی از این ورزشکار حمایت کردهاند و او که با موتور هوندا مسابقه میدهد در برخی مسابقات با پرچم ژاپن وارد پیست میشود. مارکز یکی از سهامداران کمپانی هوندا است و دغدغهای جز استراحت، تغذیه و ورزش ندارد. امثال مارکز مثل من استرس خرید موتور و لاستیک و لنت ندارند.
با شرایطی که در موتورسواری ایران وجود دارد آیا بهعنوان قهرمان مسابقات موتورریس کشور به جوانها توصیه میکنید که سراغ این ورزش بیایند؟
توصیه میکنم سراغ این ورزش بیایند و درعین حال از مسئولان میخواهم که بهخصوص در ورزش موتورسواری به جوانها بیشتر بها بدهند.
البته جوانها معمولا سراغ ورزشهایی میروند که برایشان شهرت و کمی هم ثروت بیاورد، اما موتورسواری چنین شاخصههایی ندارد. نمونهاش شما که بهعنوان قهرمان بیرقیب مسابقات موتورریس و نفر اول موتورسواری ایران آنطور که باید شناخته نشدهاید.
بیشتر ورزشهایی که دیده نمیشوند مورد توجه رسانه ملی قرار نگرفتهاند و زیر چتر حمایت رسانه ملی نیستند. اگر مسابقات موتورسواری ریس پخش زنده داشت و مردم مصاحبههای تلویزیونی من و سایر رانندهها را میدیدند بیشتر شناخته میشدیم. الان فقط قشر موتورسوار، من و امثال من را میشناسند. فکر میکنید چرا در ایران کسی با ما عکس یادگاری نمیگیرد، اما همه والنتینو روسی و مارکز را میشناسند؟ چون از بچه 8-7ساله تا پیرمرد 80ساله که مسابقات موتوجیپی را از شبکه ورزش نگاه میکند روسی و مارکز را میشناسد، اما کسی اسم ساسان اکبری را نشنیده است.
فکر میکنید فقط رسانهها مقصرند یا خانواده بزرگ موتورسواری نتوانسته حقش را در ورزش ایران بگیرد؟
100درصد رسانهها و در راس آنها رسانه ملی را مقصر میدانم. تلویزیون میتواند کمک کند تا موتورسواری دیده شود و به جایگاه واقعیاش برسد. همین الان دور پیست آزادی به اندازه انگشتان یک دست هم بیلبورد تبلیغاتی نمیبینیم، اما هرگوشه لباس و موتور راننده موتوجیپی تبلیغات 100هزار دلاری هست. بهترین فرصت برای دیدهشدن برندها، تلویزیون است، اما پوشش تلویزیونی مسابقات موتورسواری در ایران بسیار ضعیف است.
فرصت حضور در مسابقات برونمرزی را داشتهاید؟
2سال قبل به امارات رفتم و یک موتور سوپربایک خریدم که با آن مسابقه بدهم، اما شورای برونمرزی وزارت ورزش از من حمایت نکرد و این شانس را از دست دادم. سال قبل هم قرار بود 6دوره مسابقه بین موتورسوارهای کل دنیا در پیست موتوجیپی برگزار شود. هر کشور یک یا 2نماینده در این مسابقات داشت و از ایران هم من انتخاب شده بودم. خارجیها باورشان نمیشد که ما در کشورمان پیست موتورسواری داشته باشیم و زمانیکه رزومه و فیلم مسابقاتم را برایشان فرستادم شگفتزده شدند. قرار بود فدراسیون موتورسواری و اتومبیلرانی یک نامه به من بدهند تا به این مسابقات بروم، اما گفتند احتمال دارد در قطر پناهنده شوی. بعد از این اتفاقات چندماهی از موتورسواری کنار کشیدم.
در موتورسواری الگو هم دارید؟
الگوی من مارک مارکز اسپانیایی است و شباهت ظاهری هم داریم. من انسانهای جنگجو را دوست دارم؛ انسانهایی که فقط عشقشان برایشان مهم است. بارها حین مسابقه زمین خوردهام و آسیب دیدهام، اما بلند شدهام و مسابقه را ادامه دادهام و درنهایت سوم یا چهارم شدهام، اما از خط پایان گذشتهام. من مثل مارکز جنگیدن را دوست دارم.

300کیلومتر در ساعت را تجربه کردم
کسانی که مسابقات موتورریس را از نزدیک تماشا کردهاند خوب میدانند که رانندهها تا چه حد در معرض خطر قرار دارند و دست بر قضا همین خطرات، موتورسواری را به یکی از مهیجترین ورزشها بدل کرده است. تماشای صحنهای که موتورسوار با سرعت 200کیلومتر در ساعت پیچها را پشت سر میگذارد و گاهی سرعتش به 300کیلومتر در ساعت میرسد آدرنالین خون تماشاگر را هم به اوج میرساند.
تا بهحال با موتور به مسافرت هم رفتهاید؟
یکبار مسابقات تور آذربایجان در ایران برگزار میشد و با دعوت هیأت موتورسواری آذربایجان شرقی به اردبیل رفتم. از اردبیل تا پای رشته کوههای سهند موتورسواری کردم و برایم مسیر جذابی بود. خیلی اوقات هم با موتور و از مسیر جاده هراز یا جاده فیروزکوه به شمال رفتهام.
برای مسافرت، شهرهای شمالی را ترجیح میدهید یا جنوبی را؟
همه شهرهای ایران را دوست دارم و سالی دستکم 10بار به سفر میروم. البته بیشتر مواقع با هواپیما به سفر میروم.
بهترین و خاطرهانگیزترین سفرتان به کدام شهر بوده است؟
از سفر به قشم خاطرات زیادی دارم. قشم یکی از زیباترین و دوست داشتنیترین شهرهای ایران است و اگر میخواهید آرامش واقعی را تجربه کنید به این شهر بروید.
جز موتورسواری معمولا مشغول چه کاری میشوید؟
علاقه زیادی به ورزش کیبلاسکی دارم. یادم هست در نخستین جلسه تمرینی، مربی پرسید چندسال کیبل کار کردهای و کسی باورش نمیشد که برای نخستینبار با اسکی، روی آب ایستادهام. برای تمرین هم به ورزشگاه آزادی یا دریاچه نزدیک فردوگاه امام میروم. در کنار اسکی روی آب، چند سالی میشود که کشتی هم تمرین میکنم و یک مقام سومی باشگاهی دارم. کشتی یکجورهایی برای من حکم مکمل موتورسواری را دارد.
به موسیقی هم علاقه دارید؟
به موسیقی پاپ علاقه دارم و هر ازگاهی آواز هم میخوانم. خیلی دوست دارم گیتارزدن را یاد بگیرم، اما هنوز فرصتش پیش نیامده.
با چه چیزی یا چه کاری حالتان خوب میشود؟
هر وقت دلم میگیرد سوار موتور میشوم. موتور بهمعنای واقعی مرا آرام میکند.
بیشترین سرعتی که با موتور تجربه کردهاید چندکیلومتر در ساعت بوده است؟
یک بار در جاده فیروزکوه 317کیلومتر در ساعت رفتم. یکبار هم در یکی از پیستهای امارات 300کیلومتر در ساعت سرعت داشتم که برای آمریکاییهای حاضر در پیست حیرتانگیز بود.