مهرداد رهسپار
برای برنامههای تئاتر دومین جشن هنر شیراز در سال1347، دو نمایش اجرا میشود، هر دو نمایش از طرف سازمان رادیو و تلویزیون ملی انتخاب میشوند، هر دو نمایش از طرف تلویزیون جایزه میگیرند، هر دو نمایش تجربهای تازه در نمایشنامهنویسی ایران محسوب میشوند. یکی «پژوهشی ژرف، سترگ و نو در سنگوارههای دوره بیست و پنجم زمینشناسی و یا چهاردهم، بیستم و غیره؛ فرقی نمیکند» نوشته عباس نعلبندیان به کارگردانی آربی اوانسیان و دیگری شهر قصه نوشته و کارگردانی بیژن مفید. نعلبندیان و اوانسیان تصویری تلخ و فلسفی و پیچیده و دشوار فهم از سرگشتگی انسان معاصر را به صحنه میآورند و بیژن مفید نیز طنزی تلخ از زندگی حیواناتی که در «شهر قصه» زندگی میکنند. با مرور نوشتههای باقیمانده از منتقدان و گزارشنویسان و مصاحبهکنندگان صفحات تئاتر در مطبوعات، درمییابیم که در سال1347 همه در پی رمزگشایی از این دو نمایش بودهاند. گویی که همه در پی پاسخ این سؤال هستند که «منظور نعلبندیان چه بوده؟». عجیب اینکه علیرغم فضای مفرح و شاد نمایش شهر قصه، منتقدان و نویسندگان صفحات هنری مطبوعات نیز در پی رمزگشایی از تمثیلات نمایشنامه شهر قصه هستند. همه میخواهند مابازای واقعی جهان تمثیلی حیوانات را برای خود رمزگشایی کنند. اما این رمزگشایی گاهی واقعا موجب انبساط خاطر و گاهی موجب عصبانیت صاحب اثر است. بهعنوان نمونه، بصیر نصیبی دوماه پس از اجرای موفق شهر قصه در تالار 25شهریور (سنگلج) در مصاحبهای برای ماهنامه نگین از بیژن مفید میپرسد، چرا خر در نمایشنامه لباس کارگری به تن دارد؟ آیا میخواستید طبقه کارگر را نشان دهید؟ بیژن مفید با جدیت این تفسیر را رد میکند و باز جای دیگری از همین مصاحبه از مفید میپرسد، پس میمون نماد روشنفکران برج عاجنشین است. اینجا بیژن مفید از کوره در رفته میگوید: «دیگر این قدر مته به خشخاش نگذارید».
پژوهشی ژرف و سترگ و نو در شهر قصه
منظورعباس نعلبندیان چه بوده
در همینه زمینه :