• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
شنبه 10 آبان 1399
کد مطلب : 114319
+
-

نام آشنا

زبان فصیح، سالم و سرشار متر و معیاری برای نثر داستانی بی‌حاشیه و قصه‌گوست

نثر
نام آشنا

علی‌اکبر شیروانی 
 «شراب خام» اسماعیل فصیح سال 47هنوز خام بود اما مژده نویسنده‌ای پرطرفدار می‌داد و چنین شد. فصیح که دنیادیده بود، ادبیات انگلیسی خوانده بود، در دهه طلایی داستان‌نویسان آمریکا در آنجا سر کرده بود و با این همه پیگیر ادبیات کلاسیک فارسی بود، چکیده‌ و ثمره کشمکش‌های زبان و داستان از یکصد‌سال قبل تا روزگار خودش بود. زبان فصیح زبان رمان بود و مناسب برای قصه‌گویی و شخصیت‌پردازی و بی‌دلیل نیست اقبال به کارهای او در 2دهه بعد. اما به‌نظر می‌رسد اسماعیل فصیح یا ساختار رمان را خوب نمی‌شناخت و داستان را معادلی برای رمان گرفته بود یا به عامه‌پسندنویسی کشیده شد و حضور پررنگ مثل‌ها و متل‌ها و کلیشه‌های زبانی آن دوره موید وجه دوم است. در هر دو، زبان فصیح سالم و سرشار است و گرچه خالی از بداعت‌های زبانی است، متر و معیاری برای نثر داستانی بی‌حاشیه و قصه‌گو است.
«از نخستین چیزهایی که به‌طور مشخص یادم مانده دست‌های درشت و استخوانی باباست. دست‌های استخوانی بابا، بالای لوله لامپای چراغ نفتی، برایم از آبنبات، خروس قندی درست می‌کرد. بابا خروس قندی درست می‌کرد و می‌زد سر چوب. یادم هست، بابا مرا روی پاش می‌نشاند. من دست‌های بزرگ و استخوانی و قهوه‌ای رنگ را ناز می‌کردم. (مطمئن نیستم این قسمت را خودم یادم مانده یا چون از خانمجان شنیده‌ام باورم شده) اما دست‌های استخوانی و سوخته بابا در مغزم مانده. رگ‌های آبی و برجسته آن دست‌های لاغر و سوخته و پیر و چغر در مغزم مانده. هنوز سه سالم نشده بود. از دست‌های استخوانی بابا، رگ‌های برآمده آبی، و از خروس‌قندی‌های بالای لوله لامپا به بعد تا حالا همه‌‌چیز روشن یادم هست. خانه فسقلی کوچه شریف را یادم هست. کوچه شریف را که یک سرش توی خیابان فرهنگ بود و دراز و باریک پیچ می‌خورد و به خیابان شاهپور می‌رسید، 
یادم هست.»

این خبر را به اشتراک بگذارید