روستا هنوز زیباست
62 هزارو 284 روستا دارای سکنه هستند و چراغ بیش از 31 هزار آبادی خاموش شده است
سیده زهرا عباسی- ستاره حجتی- روزنامه نگار
هر کدام از ما روزهایی را داشتهایم که از قیل و قال زندگی شهر و هیاهوی خیابانهای یکدم شلوغ و همه آنچه زندگی شهری نام دارد، خسته شده باشیم و هوس کنیم به یک روستای زیبا و خوش آب و هوا برویم و مدتی آنجا بیاساییم؛ چه روزهای آرامی. اما شهرنشینان زیباییهای روستا را در فصلی خاص میبینند و عموما از مشکلات روستانشینان خبر ندارند.
زندگی برای آبادینشینان کم فراز و نشیب نیست. چنان فراز و نشیبی دارد که گاه جلای خانه و کاشانه کردهاند. حالا اما بهنظر چندسالی است صدای توسعه با نگرش هزاره سوم به ایران رسیده و جانی در قلب روستاها دمیده است. نوای بازگشت به خانه میآید و نبوغ و قریحه اهل قریه به داد خودشان و حتی کشور رسیده است تا دوباره یادمان بیاورد روستا هنوز هم زیباست و میتوان خواند: «خوشا به حالت، ای روستایی!» کارشناسان هم همین امید را دارند تا شاید در قرن جدید با کاهش نرخ رشد منفی جمعیت روستایی و عشایری میانگین عدد ۷۶۰ هزار نفری که سالانه از جمعیت روستاییان کم میشود، کاهش یابد.
مهاجرت معکوس با یک فکر اقتصادی
کاهش جمعیت روستاییان در سالهای گذشته در آمار و ارقام هم مشهود است. مرکز آمار میگوید 93هزار و 978روستا در کل کشور وجود دارد، اما سرشماریها نشان میدهد فقط 62هزار و 284آبادی دارای سکنه هستند و چراغ 31هزار و 694آبادی خاموش است. برخی روستاییان اما با جرقه یک فکر اقتصادی، چراغ روستایشان را روشن نگه داشته و حتی شهرنشینان را هم به دیارشان کشاندهاند.
«مصر» یکی از همین نمونههاست. هرچند از آن روستاهایی نبوده که چراغش خاموش شود، اما از دهه 80پا در راهی گذاشته که رونق خوبی به کل منطقه داده و حالا میتواند یک الگو برای روستاهای خالی از سکنه یا در معرض تخلیه باشد.
داستان «مصر» البته قدیمیتر از اینهاست؛ به اندازه یک قرن. ماجرا به روایت «حسین طباطبایی» مالک خانه بومگردی «بارانداز» از آنجا شروع شد که «آلفونس گابریل» اتریشی پس از سفر به ایران از جندق و مسیر بین «مصر» و «عروسان» در منطقه «خور و بیابانک» استان اصفهان نام برد. همین کافی بود تا در شرایطی که ایرانیها حتی نام «مصر» را هم نشنیده بودند، گردشگران اروپایی برای دیدن کویر آن به ایران بیایند.
طباطبایی توضیح میدهد که با ورود گردشگران خارجی، رونق روستای «مصر» و منطقه کلید میخورد؛ فردی به نام «مازیارآلداوود» محل اقامت گردشگران را تامین میکند و «علی ساربان» بخش شترسواری آنها را عهدهدار میشود. خانواده او یعنی طباطباییها هم در روستای «فرحزاد» در 3کیلومتری مصر با بازسازی خانه پدربزرگ علاوه بر ایجاد مکان اقامتی جدید، نیاز گردشگران را تامین میکنند. انتشار فیلم «خیلی دور، خیلی نزدیک» رضا میرکریمی گردشگران داخلی را هم به این منطقه میکشاند تا اینکه از نیمههای دهه 80با رونق روستا، اهالی رفته بازمیگردند و حتی افراد غیربومی زیادی در منطقه ساکن میشوند و سرمایهگذاری میکنند.
حالا «مصر» بسیاری از جوانانی را که بهدلیل بیکاری روانه شهرهای اهواز، یزد، اصفهان یا مناطق دیگر میشدند، به آغوش خود بازگردانده و علاوه بر گردشگری، کشاورزی و دامداری خود را هم رونق داده است.
در زمانی که «مصر» چند جوانش را که برای یافتن شغل مهاجرت کرده بودند در زلزله بم از دست داد، «عطاآباد» در استان گلستان درگیر اعتیاد و بیکاری جوانانش بود؛ آنها برای سرایداری یا کارگری در کارگاههای مبلسازی یافتآباد روانه تهران شده بودند. اعتیاد و بیکاری جوانان روستا به حدی بالا گرفت که یکی از اهالی به نام آقای بابایی دست بهکار شد و نخستین کارگاه مبلسازی روستا را راه انداخت. کمکم کارگاهها زیاد شدند و جوانان مهاجرتکرده به روستا بازگشتند. حالا رونق «عطاآباد» به حدی است که مردم گلستان برای خرید مبل روانه این روستا میشوند که به نام شهرک معروف شده است.
«پرویز پقه» عضو شورای روستا تعداد شاغلان در کارگاههای این روستا را 1800نفر میداند که نیمی از آنها از روستاها و شهرهای اطراف هستند. او تأکید میکند که این روزها روستای 5500نفری «عطاآباد» هیچ جوان بیکاری ندارد و با 280کارگاه مبلسازی اشتغالزایی خوبی در منطقه ایجاد کرده است به حدی که حتی زنان روستا در فعالیتهای خیاطی و تزیینات مبل مشغول هستند.
جهانی شدن بهدست زنان
رونق زندگی روستاییان در برخی مناطق به شکلهای دیگری رقم خورده است؛ یک دغدغه، یک میراث و همتی زنانه. ایران 3 روستای جهانی دارد؛ «قاسمآباد»، «خراشاد» و «کلپورگان» که هر کدام از آنها با هنری شناخته و ثبت جهانی شدهاند که بهدست زنان زنده مانده است و با همین هنر حالا رونق اقتصادی خوبی دارند.
«قاسمآباد» روستایی از توابع چابکسر در شهرستان رودسر در شرق گیلان است. انواع پارچههای دستبافت رنگارنگ و لباس محلی از زیر دست زنان این روستا بیرون میآید، اما آنچه «قاسمآباد» را جهانی کرده، هنر چادرشببافی است. با توجه به اشتغال گسترده زنان این خطه به هنر چادرشببافی، کیفیت و مرغوبیت محصولات تولیدی و اختصاص مراکز مختلف محلی به این هنر دستی در سال 97این روستا بهعنوان روستای ملی چادرشببافی ثبت شد و سال بعد به ثبت جهانی رسید. 600نفر از زنان این روستا سرگرم چادرشببافی هستند و مراکز آموزش، معرفی و ترویج این هنر دستی مانند خانه خلاقیت نساجی، کارگاههای چادرشببافی، فروشگاههای صنایعدستی و نیز موزه تخصصی چادرشببافی هم به اشتغالزایی و رونق روستا کمک کرده است.
«خراشاد» یا «محل طلوع خورشید» روستایی کوچک در شرق ایران و در خراسان جنوبی است. قدمت روستا به دوران پیش از اسلام میرسد و به جای خالی از سکنه شدن، آن هم در خطهای محروم، همیشه پذیرای جمعیت است. این روستا 2 سال پیش با هنر توبافی در فهرست روستاهای جهانی ثبت شد تا رونق این روستا هم با نام زنان گره بخورد. توبافی هنر تولید محصولات سنتی مانند پارچه از پنبه و ابریشم است و آموزش آن از 16سال پیش موجب شد زنان زیادی از روستا مدرک این حرفه را بگیرند. امروز بیش از 300نفر از زنان روستا عضو تعاونی زنان و 206نفر هم عضو تعاونی وزین خراشاد هستند و روزانه بیش از1200مترمربع محصول تولید میکنند که پس از فرش و گلیم پرفروشترین صنایعدستی خراسانجنوبی است.
«کلپورگان» با قدمتی 7هزار ساله در سیستان و بلوچستان است و به نام تنها موزه زنده سفالگری دنیا شناخته میشود؛ هنری که از گذشته تا امروز بهدست زنان تولید شده است. امروز در این روستای کوچک بیش از 30نفر از زنان سرگرم سفالگری هستند، اما علاوه بر آن، سالانه بیش از 25هزار گردشگر برای تماشای این موزه زنده به روستا سفر میکنند.
راه توسعه از درون جامعه محلی
«مصر» و «عطاآباد» یا «خراشاد» و «قاسمآباد» تصویر دور از ذهنی از توسعه و بازگشت زندگی به یک روستا نیستند. ممکن است وقتی نام توسعه به میان میآید، برخی روستاهای پیشرفته را در سیمای یک شهر تصور کنند و برخی دیگر شمایل کاملا محلی و گذشته آن را بهعنوان یک اصالت خدشهناپذیر پندارند؛ نگرشهایی که هر کدام، حامیان و مخالفانی دارد و البته انتخاب هر شیوه تهدیدها و فرصتهایی به همراه دارد.
«محمدعلی مروت» کارشناس توسعه جامعه محلی در اینباره به همشهری میگوید: «ممکن است آینده مطلوبی که توسط بیرونیها برای یک جامعه محلی ترسیم میشود، بسیار ناپایدار و زودگذر باشد و به محض خروج نیروهای مداخلهگر، اوضاع داخلی روستا به همان روال سابق برگردد. زیرا روستاییانی که نقشی در تدوین چشمانداز آبادانی روستای خویش نداشتهاند، تعلق خاطر و اعتقادی به آن چشمانداز ندارند و زود آن را فراموش میکنند. به همین دلیل احساس مالکیت و تعلق خاطر روستاییان در تدوین و اجرای موفقیتآمیز یک برنامه توسعهای بسیار مهم و تأثیرگذار است.»
وی تأکید میکند تدوین چشمانداز آبادانی و پیشرفت یک روستا توسط خود جامعه محلی، لازم و پسندیده است، ولی این نگرانی وجود دارد که بهدلیل ملاحظات، پایین بودن سطح آگاهی، اختلاف داخلی یا اتفاقات تاریخی و محرومیتهای ریشهدار، هدفگذاری برای توسعه اصولی، همهجانبه، جامع و متوازن نباشد و با رشد برخی خدمات عمومی نتواند موجب تحول و پیشرفت واقعی روستا شود.
مروت برای این صحبت خود به زیرساختهای مناسب روستاهای خالی از سکنه اشاره میکند و توضیح میدهد: «با وجود توجه ویژه دولتهای یازدهم و دوازدهم به حوزه روستا و عشایر، هنوز روستاهای خالی از سکنه بسیاری در کشور وجود دارد. بسیاری از روستاهای خالی از سکنه فعلی، دارای امکانات زیرساختی نسبتا مناسبی هستند، ولی اهالی آنها بهدلیل مشکلات معیشتی و بیکاری مجبور به مهاجرت شدهاند.»
او با ذکر این نمونه، تأکید میکند که نقش تسهیلگران بیرونی باید کمک به جامعه محلی برای شناخت وضع موجود و قابلیتها و پتانسیلهای منطقه و مردم باشد تا روستا از این ظرفیتها برای توسعه استفاده کند. همچنین هدفگذاری و تدوین چشمانداز مسائل زیربنایی چون اشتغالزایی، افزایش بهرهوری، تکمیل زنجیره ارزش و افزایش درآمد خویش میتواند در درازمدت خدمات رفاهی و تفریحی مورد نیاز جامعه محلی را هم تامین کند تا دیگر وابستگی چندانی به کمکهای بیرونی نداشته باشند؛ یعنی همان اتفاقی که در «مصر» یا «خراشاد» افتاد.
آنچه مروت و بسیاری دیگر از کارشناسان توسعه محلی، ملی و بینالمللی میگویند تئوریهایی روی کاغذ نیستند. در نمونههای مشابه دیگر، جازموریان منطقهای در حاشیه کرمان و سیستان و بلوچستان بهعنوان یکی از محرومترین مناطق کشور در حوزه روستایی توانسته است این تئوری را اجرا کند. کنشگران و تسهیلگران محلی در این منطقه، ضمن اجرای اهداف عمرانی به واسطه کمکهای مالی مردمی با همراهی جامعه محلی، روستاها را نه فقط در سطح فرهنگی و اجتماعی توسعه داده، بلکه روال اقتصادی گذشته را متحول کردهاند. #جازموریان_تنها_نیست که ابتدا با هدف جذب کمکهای مالی معرفی میشد، امروز برندی به نام جازکالا شده که تولید صنایعدستی منطقه جازموریان را به فروش میرساند. این اتفاق در منطقهای از سیستان و بلوچستان هم رخ داده است. بانوک، برند تولیدات محلی روستاهای سیستان و بلوچستان و برپایه سوزندوزی از سوی زنان توانمندسازیشده بلوچستان اداره میشود. این تغییرات نه بر مبنای توسعه دستوری دولت به مردم، بلکه در اساس بر پایه توانمندی و امکانات محلی شکل گرفته است.
مکث
سنگینی کفه شهرنشینی
براساس آخرین سرشماری در سال ۹۵، حدود ۷۴ درصد جمعیت کشور در مناطق شهری و کمتر از ۲۶ درصد در مناطق روستایی سکونت دارند. این در حالی است که بیش از ۴ دهه قبل ماجرا برعکس بود و ۷۰ درصد جمعیت ایران در روستاها زندگی میکردند. تغییر محل سکونت روستاییان اتفاقی نیست که بیدلیل رخ داده باشد و عوامل زیادی چون جنگ تحمیلی، مشکلات تامین آب، کشاورزی، خشکسالی، تهدیدهای زیستمحیطی چون ریزگردها و تبعات آن مانند بیکاری و از سوی دیگر توسعه شهرها همه دست بهدست هم داد تا علاقهمندی روستاییان به شهرنشینی بیشتر و کفه شهرنشینی در ایران سنگینتر شود.
این تغییر وضعیت سکونت جمعیت در میان عشایر هم دیده میشود؛ بهطوری که درسال 45، 6/38درصد جمعیت کشور، عشایر و کوچنشین بودند درحالیکه امروز این درصد به 5/1رسیده است. تقریبا همه عوامل مؤثر بر کاهش جمعیت روستایی بر جمعیت عشایری هم اثرگذار بوده، اما در این بخش بیش از همه خشکسالی و کاهش درآمد کشاورزی و دامداری دخالت داشته است. امروز از کل جمعیت حدود 83میلیون نفری ایران بیش از ۲۰ میلیون و 700هزار نفر (9/25درصد) در روستاها ساکن هستند که در ۶۲ هزار و ۲۸۴ آبادی توزیع شدهاند. هرچند از سال 87به بعد سرشماری جدیدی از جمعیت عشایری صورت نگرفته است، اما بنابر همین سرشماری، جامعه عشایر کوچنده ایران شامل ١٠٢ ایل و ٥٩٧ طایفه با یک میلیون و 186هزار و 830نفر جمعیت هستند.