خُلازیر و هفتهبازارهای جهان...
ترانه یلدا- شهرساز
هفتهبازارهایی که در آن خرتوپرت میفروشند، عمری به اندازه تاریخ بشر دارند و بسی جذابند! در بچگی هرگز، اما در جوانی بازارچه سیداسماعیل در ضلع شرقی بازار تهران در محله عودلاجان را دیدم و بعد از انقلاب هم جمعه بازار تهران را همیشه دنبال کردم؛ اول در بازار زرگرها، بعد در خیابان ناصرخسرو و پس از آن در پارکینگ پروانه. ممکن بود بروم و اصلا چیزی نخرم، ولی خیلی وقتها هم بالاخره وسوسه میشدم یک چیزهایی میخریدم... . پیش از آن، موقع دانشجوییام در اروپا هم مشتری این یکشنبهبازارها بودم. در تورینوی ایتالیا، یکشنبه صبحها با دوستی به «بالونی» میرفتیم که عجیب و غریبترین خنزر پنزرها در آن پیدا میشد. دوستم بیشتر چراغ و مجسمه میخرید. بعد هم در پاریس، بازار معروف کَکها یا «مارشه اُ پوس» بود که طی سالهای اخیر فقط نام کک و کثافت را با خود یدک میکشد، وگرنه امروز دیگر یکی از گرانترین جاهای توریستی برای خرید آنتیک و مبلمان و اشیای مُد و گرانبها شده و گاه به بازار آنتیکفروشان لوور (چسبیده به موزه لوور) هم باجی نمیدهد، بلکه به آن طعنه هم میزند!
اما خلازیر کجاست؟ این مکان بازاربزرگ بساطیها و مغناطیس خنزر پنزریهای تهران بزرگ است. خلازیر، در محله شهیدکاظمی ازجمله محلههای فریز شده شهر تهران است. خرید و فروش اجناس دست دوم و ضایعاتی و هر چیزی که فکرش را نمیکنید کسی بخرد، اینجا برای خرید و فروش پیدا میکنید و جالب این است که برخی اجناس را نصف قیمت بازار یا دستفروشیهای دیگر، در این محله مییابید. خلازیر در جنوب تهران است؛ در یک قطعه زمین حداقل 180هکتاری اقتصاد این محله بزرگ را از آن خود کرده. در نگاه اول همهچیز کهنه و به دردنخور بهنظر میآید، اما در میان این همه جنس دست دوم و آدمهای عجیب و غریب، هم گشت است و هم تماشا. زمستانها، دستهدسته کارگرانی را میبینی که گرد آتشی برافروخته از زبالههای در حال سوختن میگردند. اما تابستانها همه راحتترند. بعضیها نگرانند که چرا این محله جای فروش جنس خلاف هم هست و کنترلش از دست شهرداری هم خارج شده، اما این محله که یکی از محلههای مهاجرنشین تهران است، هم محل زندگی و کسب و کار اتباع خارجی است و هم مهاجرانی از اقصینقاط ایران که جای دیگری برای کسب درآمد ندارند. در خلازیر، علاوه بر خنزر پنزرهای دورریختنی، انواع جنسهای قیمتی و قاچاق هم دیده میشوند، اما گویا مأموران هم ناچارند گاهی چشمانشان را روی این موضوع ببندند؛ چون دیگر خسته شدهاند از اینکه اینقدر جماعت را متفرق کردهاند.
در خلازیر از لنگ کفش پاره تا سماورهای خانوادگی با عمر چند دههای و عتیقه، از چاقوهای مصرفشده زنجان تا لباسهای کهنه تاناکورا، از اجاقهای قدیمی نفتی تا چراغ گازهای 50ساله، از کیف و کتابهای کهنه تا لوازم یدکی و ابزار و آشغال... همه و همه در کنار هم چیده شدهاند. دوچرخههای بچه، کالسکههای زنگزده، کفش کتانیهای نو و کهنه، گردنبند و گوشواره و سنگ های نیمهقیمتی و... هر چه بگویی... . یادم هست یکبار اوایل انقلاب برای مجله آدینه که مطلب مینوشتم، مطلبی درباره جمعه بازار تاریک و باریکی که وسط بازار زرگرها برگزار میشد، نوشتم و در آن به روش کالوینو (طنزپرداز پستمدرن ایتالیایی)، به دقت از تمام اشیای نشسته بر بساطها اسم آوردم. حیف که آن زمان کامپیوتری و اینترنتی در کار نبود و پیدا کردن آن مطالب دیگر غیرممکن است.
به هر حال، این نوع بازارها همیشه جذاب بودهاند. بله؛ جای انواع جنس قاچاق و دزدی هم بودهاند، اما در سطحی پایینتر از آنچه در وسط شهر میبینیم. حال سؤال این است: چرا نگرانیم؟
تنها تصمیم دمدستی که اینجا برای اینجور جاها گرفته میشود، پاک کردن صورت مسئله است، نه حل آن. حل این مسئله نه آسان است و نه بهدست شهرداری انجام میشود. اینکه بازار را برچینند یا به حال خود واگذارند، فرقی در اصل داستان نمیکند. آدرس اینجا سرراستترین نشانی برای معامله و خرید و فروش اجناس دست دوم یا بعضا سرقتی است. یادم هست قدیمها هر چه را میدزدیدند، طرف فوری میرفت شوش. حالا باید برود خلازیر...
وقتی قبول کنیم که این دستفروشان از این راه نان میخورند و پیدا کردن راهی برای سر و سامان دادن به آنها مستلزم جایابی و هزینه زیادی است، میبینیم که دستفروشان را بهتر است به حال خود رها کنیم تا درد خود را به تنهایی دوا کنند.
در فاصله فقط 500متری محله خلازیر، تعداد زیادی خانواده در کورههای خاموشی زندگی میکنند که فاقد سیستم آب لولهکشی و حتی برق هستند. در چنین شرایطی انتظار ساماندهی است و بهبود فضای زندگی و کسب و کار؛ درست مثل احداث یک بوستان.