• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
شنبه 25 مرداد 1399
کد مطلب : 107656
+
-

«زمینه» کتابخوان شدن خیلی‌ها

درباره کتابفروشی «زمینه» که اگر بود سی‌وهفت ساله می‌شد

«زمینه» کتابخوان شدن خیلی‌ها


حمیدرضا محمدی ـ روزنامه نگار

انقلاب که شد، هر دو بیکار شده بودند، پاکسازی شده بودند. باید کاری برای خودشان دست‌وپا می‌کردند. تصمیم گرفتند در همان خانه‌شان، در روزهایی که دچار قرنطینه اجباری بودند، «زمینه» را راه بیندازند، یک انتشارات خانگی. سرمایه اولیه آن، 100هزار تومان بود و جز آن دو، 8نفر دیگر هم، از قرارِ نفری 10هزار تومان سرمایه گذاشتند. کتاب اول‌شان شد، «روزهای خون، روزهای آتش» که عکس‌های بهمن جلالی بود از انقلاب. کتاب به چند چاپ رسید. حالا دیگر زمینه، سروصدا کرده بود. «آبادان که می‌جنگد» و «عکاسی سیاه و سفید» را هم از جلالی چاپ کردند. اما اختلافات پیش آمد و شرکا کنار کشیدند. حالا کریم و گلی مانده بودند و حوض‌شان؛ کریم امامی و بانویش، گلی امامی. اما آنان کنار نکشیدند. تصمیم گرفتند، حالا کاری تازه را تجربه کنند؛ کتابفروشی.  آنها که هردو سال‌ها در انتشارات فرانکلین و بعد سروش، فعالیت کرده بودند و کتاب با پوست و گوشت و استخوان‌شان عجین و قرین شده بود، این کار، برایشان غریب نبود، اگرچه شاید برای اطرافیان و دوستان‌شان عجیب بود. کتابفروشی زمینه ایجاد شد؛ بیست‌وسومِ مردادِ شصت‌ودو. محلش، جنوب میدان تجریش بود. خیابان مقصودبیک، حوالی چهارراه حسابی. قبل‌ترش، آنجا شعبه‌ای از بانک صادرات بود که از انقلاب به‌این‌سو متروکه مانده بود، چون آتش زده بودندش. خیلی‌ها تقبیح‌شان کردند. آن‌موقع کتابفروشی محلی چندان معنا نداشت و همه به راسته مقابل دانشگاه می‌رفتند. شاید مثلا فقط کتابفروشی آزاد در خیابان وصال بود که شیرین اتحادیه در سال پنجاه‌وهشت راه انداخته بود و کتابفروشی ایران که لیلی گلستان سال شصت در محله دَروس تاسیس کرده بود.
 اما این زوجِ کتاب‌شناس، کتابفروشی‌شان چنان بر سرِ زبان‌ها افتاد که پنجشنبه‌ها جای سوزن انداختن نبود. شده بود پاتوقِ اهالی فرهنگ، در آن سرخوردگی آن‌سال‌ها. اصلا همان چهارراه حسابی، خیلی زود میان اهالی فرهنگ به چهارراه کتابی معروف شد. گلی امامی در نوشته‌هایش، از حضور کسانی چون امیرحسین جهانبگلو، محمدحسن لطفی، بابک احمدی، محمود حسابی، احمد مصدق، محمد مقدم، داریوش شایگان، ایرج افشار، کیکاووس جهانداری، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، محمود دولت‌آبادی، محمد بهمن‌بیگی، بیژن جلالی، عزت‌الله فولادوند، عباس کیارستمی، مسعود کیمیایی و همسرِ آن زمانش نام می‌برد. خیلی‌ها اصلا از شهرستان می‌آمدند برای آن. بسیاری با زمینه کتابخوان شدند یا به مدد پدرومادرکتابخوان‌شان به آنجا می‌آمدند و وقتی بزرگ شدند از زمینه نوشتند.
 آنها که فیلم‌باز هستند و با «شب‌های روشن» فرزاد مؤتمن، خاطره‌بازی کرده‌اند، حتما یادشان می‌آید صحنه‌هایی از فیلم را در آنجا، که شاید تنها فیلمی باشد که به قدرِ چند ثانیه از سردرِ زمینه وجود دارد. جایی که در همه بمباران‌های سال‌های جنگ، یک روز هم تعطیل نشد، حتی آن‌وقت که موشک به پانصدمتری‌اش خورد.
این کتابفروشی، یک ویژگی دیگر هم داشت و آن، فضای خودِ کتابفروشی بود. قفسه‌هایش باز بود و موضوعی، تقسیم‌بندی شده بود و مشتری، تکلیفش روشن بود. اتفاقی که تا آن زمان کمتر در کتابفروشی‌ها رخ داده بود. افزون بر این، باید از مهم‌ترین وجه ممیزه زمینه هم یاد کرد که دیگر تکرار نشد. امامی‌ها چون خود‌شان، به قول سیدفرید قاسمی، کتابنده بودند، فهرست کتابفروشی‌شان را تدوین و تنظیم کرده بودند و این اتفاق، در همه 18‌سالِ زمینه، گاهی توسط خود امامی، یا به‌دست همسرش و یا در آن اواخر ازسوی هردوشان رخ داد و چنان مرجع و منبع بود، که نه‌فقط 300نسخه آن نایاب می‌شد، که حتی در خارج از کشور هم تکثیر می‌شد. «از میان کتاب‌های تازه» چنان کرد که در جهان فارسی‌زبان، زمینه شهره شد. امامی در این مجموعه که آن‌را رایگان در اختیار مشتریانش قرار می‌داد، مفیدومختصر، آنچه را لازم بود، به خواننده می داد و البته لحنی که وقتی بر کاغذ می‌لغزد، آن‌را خاصِ او می‌کند.
اینها و البته کار و کارنامه امامی در سال‌های حضور در روزنامه کیهان و بعد انتشارات فرانکلین و سپس رادیوتلویزیون ملی و نشر سروش و در نهایت کتابفروشی زمینه و بدایعی که در هریک از این عناوین که حضور داشت، پدید آورد، نشان از آن دارد که او به‌واقع یک شخصیتِ نهادساز بود. اهل سرسری‌کار کردن نبود. همه‌چیز را اصولی پیش می‌برد و به‌سبب همین خصلت هم، هرچه کرد ماندگار شد، چون پی‌ ساخت.
کتابفروشی زمینه 18‌سال بعد تعطیل شد و صاحب فرهیخته و فرزانه‌اش نیز، 4 سال پس از آن به ابدیت پیوست اما تأثیری که گذاشت و نسلی که از قبل آن کتابخوان شد، تا همیشه در خاطر و خاطره اهالی فکر و فرهنگ ایران باقی خواهد ماند، حتی حالا که دیگر نیست.

این خبر را به اشتراک بگذارید