تحفه هند
بازار نشر زیر نگاه «بوف کور»
ندا زندی
وقتی بهخاطر نوشتن «وغوغ ساهاب» پایش به اداره تامینات نظمیه باز شد و ممنوعالقلمش کردند، دلخوریهایش از دیکتاتوری آنقدر زیاد شده بود که نهتنها دعوت ش. پرتو را برای سفر به هند رد نکرد بلکه شاهکارش را هم که پیشتر در پاریس نوشته بود، زیر بغلش زد و به بمبئی رفت. در نخستین فرصت، نسخه دستنویس «بوف کور» را در حدود 50نسخه بهصورت پلیکپی به چاپ رساند و یکی یک نسخه برای جمالزاده و مینوی فرستاد و چاپ اثرش را هم در ایران ممنوع کرد.
با پایان کار رضاخان، راه انتشار بوف کور در ایران باز شد؛ ابتدا در سال 1320بهصورت پاورقی در روزنامه ایران به چاپ رسید که با نسخه چاپ هند تفاوتهایی داشت. به اعتقاد برخی، این تغییرات از سر رضا و خودخواسته بود و برخی دیگر آن را دستپخت حسینقلیخان مستعان ـ مترجم «بینوایان» ـ میدانند که در آن زمان عضو هیأتتحریریه روزنامه ایران بود. یک سال بعد روزنامه ایران کتاب بوفکور را که هدایت در آن تجدید نظر کرده بود و هم با چاپ هند و هم با نسخه پاورقی تفاوتهایی داشت، منتشر کرد. در تمام سالهای بعد از مرگ هدایت، بوفکور چه بهصورت رسمی و چه بهصورت زیرزمینی تجدید چاپهای مکرری داشته و در برخی از آنها تغییراتی به دلخواه ناشر و یا صلاح دید ممیزان رخ داده که حتما تن هدایت را در گور لرزانده است. هدایت طردشدهای بود که اغلب معاصرانش او را نمیفهمیدند و حتی در میان افراد خانواده و خویشان خود نیز ناشناس بود. هرچند خودش دوست نداشت دربارهاش سخن بگویند و بنویسند و حتی دلش نمیخواست کسی بیاذن او از آثارش نام ببرد اما حبوبغضها برای نادیده گرفتنش کم نبود. به این ترتیب، آنچنان که باید و شاید بوفکور مورد توجه قرار نگرفت تا اینکه مرگ تلخش همهچیز را تغییر داد. کتاب به زبان فرانسه به چاپ رسید و مورد توجه نویسندگان فرنگی قرار گرفت و کمکم آوازه هدایت در داخل ایران هم پیچید و هدایت بهعنوان پایهگذار اصلی ادبیات نوین ایران شناخته شد.
بوفکور طی 20سال در 10چاپ قطع بزرگ در 20هزار جلد و 3 چاپ قطع کوچک در 15هزار جلد، مکررا منتشر شد و به گفته یحیی آرینپور در کتاب «از نیما تا روزگار ما»، «نویسندگان یکهتازی که تا او زنده بود به خیال اینکه میخواهد جای کسی را بگیرد یا مقام آنها را غصب کند، با تجهیزات کامل جلو آن موجود وحشتناک را گرفته و بعد هم که دیده بودند اصلا چیزی که او توی فکر آن نیست شهرت و مقام است، خودشان را عقب کشیده بودند، سروکلهشان پیدا شد و در مرگ دوست «بسیار نزدیک» خود زاری و شیون راه انداختند، تا جایی که شخصیت ادبی او یک نوع افسانه شد و دعوی دوستی با او به قول دکتر محمود عنایت حکم گواهینامه ادبی را پیدا کرد». جریان هدایتشناسی و چاپ آثار او، با شدت و ضعف متفاوت، هیچگاه متوقف نشد و هدایت همواره در نسلهای مختلف علاقهمندان و خوانندگان بسیاری یافت و «هاله قدوسیتی» که سالها توسط برخی از دوستدارانش گرد آثار وی کشیده شده بود، نهتنها دریده نشد بلکه بیش از گذشته بر اعتبار او افزوده و هدایت به شمایل روشنفکر سرخورده از اجتماع بدل شد.بوفکور مسیری را هموار کرد که بعدها صادق چوبک با «سنگ صبور»، هوشنگ گلشیری با «شازده احتجاب»، بهرام صادقی با «ملکوت» و عباس معروفی با «پیکر فرهاد» در آن گام نهادند و در کاویدن تیرگیهای زندگی و زمانه از آن تأسی جستند.