سردبیران و معاونان روزنامهها و مجلههای مهم کشور از همشهری میگویند
یک رقیب بزرگ
پرنیان سلطانی
ویژهنامه شماره 8هزار همشهری که نشان از حدود 3دهه فعالیت این مؤسسه مطبوعاتی دارد، فرصتی دست داد تا سراغی از سردبیران و معاونان روزنامهها و مجلههای مهم کشور بگیریم و از آنها بخواهیم نظرشان را درباره همشهری بگویند. نتیجه این شد که روزنامهنگاران نامآشنایی که مدتهاست بر بالاترین مسند بهترین نشریات کشور قرار دارند، برایمان از همشهری نوشتند؛ از روز انتشارش، از تحولی که در روزنامهنگاری ایجاد کرد، از روزهای اوج و شکوهش، از نقاط ضعف و قوتش و از مشکلات ریز و درشتی که با گذر از آنها به امروز رسید؛ به شماره 8هزار!
نگاهی به 8 هزار همشهری
بهروز بهزادی
سردبیر روزنامه اعتماد
در سال7۱، 7۰ بود که خبرهایی حاکی از تصمیم شهرداری برای انتشار یک روزنامه اجتماعی رنگی منتشر شد. این روزنامه برای راهاندازی از نیروهای جوان و جویاینام سایر مطبوعات که البته اندک هم بودند، استفاده کرد. نخستین شماره همشهری که منتشر شد، متوجه همت سردبیر و تحریریه این روزنامه شدم؛ همتی که میخواست روزنامهای درخور نسل نوی بعد از انقلاب منتشر کند. روزنامه همشهری بعد از انتشار به سرعت تیراژ گرفت؛ چراکه هم رنگی بود و هم زیبا و البته با محتوایی نو. این اصرار بر نوگرایی در درجه اول باعث شد که نخستین تغییر نصیب آقای احمد ستاری، سردبیر خوب و صاحبسبک این نشریه شود و از آن پس تحریریه با احتیاط بیشتری حرکت کند. پس از این دوره بود که همشهری همچنان امپراتور بلافصل تیراژ در روزنامههای کشور بود حتی در بعضی از مقاطع شنیدم که این تیراژ بر نیم میلیون شماره تنه میزد. هر چه بود، همشهری برای بیش از 2دهه صاحب بالاترین تیراژ و البته آگهیها بود که بخشی از آن را به لطف فروکشکردن آگهی در کیهان، نصیب خود کرد. اینک اما این روزنامه خوب مثل سایر نشریات کشور البته با تیراژی بالاتر به زندگی مطبوعاتی ادامه میدهد و البته چشماندازی برای انتشار دیجیتال و افزایش تیراژ بر مانیتورهای کامپیوتر و لپتاپ میتواند داشته باشد که اطمینان دارم، دوستان روزنامهنگار، کلید آغاز آن را زدهاند. به هر صورت این مقطع مهم رسیدن به هشتهزارمین شماره را در تاریخ همشهری ابتدا به خوانندگان و سپس به نیروهای توانای این روزنامه تبریک میگویم.
همشهری بوی زندگی میدهد
جواد دلیری
سردبیر روزنامه ایران
هر رسانهای رنگ و بوی خودش را دارد؛ یکی طعم سیاست میدهد و آن دیگری مزه اقتصاد، شماری رنگ فرهنگ بر خود میگیرند و برخی اما لباس جامعه و اجتماعی را بر تن میکنند و رنگ و بوی زندگی میدهند، همشهری چنین است؛ روزنامهای که بوی زندگی میدهد. آن روز که همشهری متولد شد، زندگی همچون روزنامهای که دیگر سیاه و سپید نبود و رنگی بود، رنگ و لعاب دیگری پیدا کرده بود، لباسی نو بر تن جامعه میرفت، نسلی جدید و پرشور زندگی را معنایی تازه داده بود. همشهری و پس از آن دوقولوی دیگرش ایران که آمدند هردو خواستند روزنامهای توسعهگرا باشند. همشهری اما زندگی را محور قرار داد و از زندگی گفت و نوشت؛ برای این تأسیس شد که جنب و جوش روزگار را در تهران نشان بدهد. روزنامه همشهری هم مبدع بود هم مبدا. هم امر بدیع و ابتکاری را در عرصه روزنامهنگاری عرضه کرد و هم آغازگر یک جریان مهم ژورنالیستی بود. همشهری میتواند مدعی باشد از آغاز در اشاعه دمکراتیک فرهنگ و شعور اجتماعی پیشنهاددهنده و چهبسا پیشگام بوده است. در همشهری امور شهروندی همدوش فرهنگ و جامعه بود. شوقافزایی و امیدآفرینی راه و رسماش بود؛ افق دور نگاه همشهری، همواره ملی است. از رنگین کمان درخشان اقوام و تیرهها غافل نمیشود. تهران را نبض میهن دید نه مرکزی که باقی ولایات و قصبات و دهات پیرامون آن. زبانش زهدان تفاهم و ادب ملی است بیآنکه به لکنت و تکلیف گرفتار شود. قانون را شاخص برتر، اخلاق را راهنمای عمل و منافع ملی را عیار تشخیص بهشمار میآورد. به سرخی فخر نمیفروشد و به زردی روی خوش نشان نمیدهد. همشهری روزنامه سیاستزده نیست اما «گفتمانی روشن» دارد. روزنامه همشهری، رسانهای است که راهکارها و توصیههای زیست اجتماعی را بر راهکارهای سیاسی مقدم میداند. از آغاز سبز بوده و نشاط بهار را در کوچههای باغ میهن سراغ گرفته است. اینچنین همشهری زندگی را به خانهها برد و صلح و دوستی و زیست اجتماعی را ترویج کرد، از سیاستبازی پرهیز کرد و دوستی و محبت را بر بام سیاست نشاند. همشهری اما رنگ و بوی زندگی میدهد، چون خانواده همشهری درون خود نیز بوی زندگی میدهد، یکسالی که کنار همشهریها بودم - هرچند اندک و کوتاه اما همراه خانواده همشهری - این رنگ و بوی زندگی را در چهره تک تک اعضای تحریریه همشهری دیدم و حس کردم. وجود روزنامهنگاران حرفهای و پیشکسوت و روزنامهنگاران جوان و توانا به همشهری ظرفیت ویژهای داده تا بتواند در خبر، راوی صادق زندگی باشد. همشهری و تحریریهاش و گذشتهاش یک سرمایه ملی برای ایران است، این سرمایه را باید پاس داشت و برای آینده روزنامهنگاری ایران حفظ کرد.
به قول سهراب سپهری : زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
همشهری راز زندگیست . 8 هزار شماره عمر کمی نیست به تک تک اهالی خانه همشهری برای رسیدن به شمارگان هشت هزار شادباش میگویم.
همشهری، روزنامهنگاری را متحول کرد
علی میرزاخانی
سردبیر روزنامه دنیای اقتصاد
انتشار روزنامه همشهری در ابتدای دهه 70 را میتوان نقطهعطفی در روزنامهنگاری ایران درنظر گرفت که باعث تحول روزنامهنگاری ما شد. واقعیت این است که پس از پیروزی انقلاب، روزنامهنگاری در ایران کاملا شکل ایدئولوژیک بهخودش گرفته بود و روزنامهها که همه آنها بهنوعی وابستگی به نهادهای حکومتی داشتند، صرفا در راستای ماموریتهایی حرکت میکردند که حاکمیت برایشان تعریف کرده بود و از ایفای نقش حرفهای خود بازمانده بودند. در نتیجه در چنین فضایی تقریبا همه انگیزههای ابداع و خلاقیت از بین رفته و ما شاهد یک روزنامهنگاری سنتی و کاملا بسته بودیم که کمترین تمایلی به تغییر نداشت. تا اینکه روزنامه همشهری متولد شد؛ روزنامهای که انتشارش هم از نظر شکلی و هم از نظر محتوایی، تحولی بزرگ در روزنامهنگاری ایران ایجاد کرد و آثار ماندگاری را بر روزنامهنگاری پس از خود بر جا گذاشت. اثرگذاری روزنامه همشهری در آن دوره بهقدری مهم و ارزشمند است که میتوانیم روزنامهنگاری پس از انقلاب را به روزنامهنگاری قبل از انتشار همشهری و بعد از انتشار آن تقسیم کنیم. اما متأسفانه این روزنامه هم پس از طی دوران اوج و شکوفاییاش، بنا به دلایلی ازجمله جابهجاییهای مالکیتی، ایجاد اشکال در فرایند انتقال دانش و تجربه از روزنامهنگاران باتجربه به نیروهای جدیدتر، نحوه غلط بنگاهداری که باعث کاهش انگیزه در نیروهای مولد شد و...، بهتدریج به همان آفتی دچار شد که خودش از بین برده بود! یعنی روند ابداع و خلاقیت در روزنامهای که خودش مبدع روزنامهنگاری خلاق در ایران پس از انقلاب بود، رو به نزول رفت و باعث شد تا رفتهرفته این روزنامه با روزهای اوجش فاصله بگیرد. شماره 8هزار همشهری فرصت خوبی است برای آنکه امیدوار باشیم این روزنامه مهم و اثرگذار را دوباره در اوج ببینیم؛ چرا که همه ما به خوبی یادمان هست زمانی که حال همشهری خوب بود، حال مطبوعات کشورمان هم خوب بود. نیروهایی از دل همشهری برخاسته و در روزنامههای دیگر نقشآفرین شدند که بهدلیل خلاقیت منحصر به فردشان، باعث ارتقای روزنامهنگاری در ایران شدند. همچنین در روزگار پساجنگ که جامعه تشنه اطلاعات و تحلیل بود، یکی از نشریاتی که درجهت تحول و پویایی جامعه، نقش بسیار مهمی ایفا کرد، بیشک روزنامه همشهری بود و امیدواریم دوباره این روزنامه جایگاه رفیعش در مطبوعات ایران را بهدست آورد.
طرفدارش نیستم اما...
آرش خوشخو
سردبیر روزنامه هفتصبح
طبیعتا طرفدار همشهری نیستم. بهعنوان کسی که همیشه در بخش خصوصی روزنامهنگاری کار کرده، با بدبینی و کمی غیظ به سیستم پرهزینه همشهری نگاه کرده و میکنم و وابستگی نازپروردهوارش به بودجه عمومی. درک میکنید دیگر؟ و برای ما در تمام روزنامههایی که بودیم، همشهری یک رقیب غولآسای بزرگ و بیرحم بود. حسادت؟ نه. امکان نداشت خودم را بهعنوان روزنامهنگار در همشهری تجسم کنم. داستان چیز دیگری بود. اما از طرفی شماری از بهترین دوستانم در همشهری بودند، شماری از استادان مهم دوران روزنامهنگاریام را در همشهری پیدا کردم (دکتر نمکدوست و استاد صدیقی). حتی دورهای در ضمیمه هفتگی نوجوان روزنامه یعنی دوچرخه کار کردم و معنای مخاطب بیشمار را لمس کردم؛ وقتی یک اشتباهم در نقل داستان هری پاتر، کرورکرور دختران دبیرستانی را برای اعتراض به دفتر همشهری در کوچه تندیس کشاند. این را هم میدانم که لوگوی قشنگ آن بیرقیب بهترین لوگوی تاریخ مطبوعات ایران است، ضخامت ضمیمه آگهیهایش در دوران اوج البته نفس را در سینه حبس میکرد. یا آن ضمیمههای نوستالژیک و نفیسش: همشهری دو و یا از آن هم بهتر «ایرانشهر». میدانم نقش همشهری در نرمکردن فضای سخت و صلب دهه60 در گذر به دهه70، چقدر حیاتی و حساس بوده است. میدانم همشهری نخستین تریبون واقعی طبقه متوسط شهرنشین در دهههای گذشته بوده است. میدانم همشهری نخستین جایی بود که به حاکمیت نشان داد صداهای مختلف، متنوع و البته قانونی در کشور وجود دارد. طرفدار همشهری نیستم اما نمیتوانم مطبوعات را بدون این غول ترسناک دوستداشتنی تصور کنم. خداقوت همشهری!
خدا قوت همشهری!
مهدی عرفاتی
مدیرمسئول روزنامه جامجم
در روزگار ترش تکثر روزنامههای تند و رادیکال سیاسی، همشهری و جامجم پا به عرصه گذاشتند و در طول این سالها همیشه برای مردم لحظات شیرین اطلاعرسانی فرهنگی و اجتماعی را رقم زدند؛ دو مولود شبیه به هم که مردمی که بهدنبال آرامش و امنیت خاطر بودند را به سوی خود جذب کردند. شاید در نگاه کلی، این دو رسانه همیشه در مقابل هم و در رقابت ایستاده بودند، این رقابت اما جدال برای «خوب بودن» بود تا عنوان بهترین را از مردم دریافت کنند. انگار که دو خواهر برای ادای دین به خانواده، همیشه سعی در سبقت از یکدیگر داشتند که اگر امروز جامجم در این جایگاه قرار گرفته است، بدون حضور همشهری امکانپذیر نبود و چه بسا که همشهری نیز بخشی از پیشرفت خود را در گرو رقابت برای سبقت سالم از جامجم ببیند. حالا به گواه شماره درج شده در بالای جریده، پس از سالیان درازی که بر این دو روزنامه گذشته هنوز هم مردم اقبال خوبی به این دو یار قدیمی نشان میدهند که خود مبین صداقت همیشگی با عموم جامعه است. سالها با مردم و از مردم صحبت کردن، این دو روزنامه را شبیه و عضوی از خانوادههای مردم کرده است و امروز بهعنوان عضوی از یک خانواده، با اشتیاق هشتهزارمین شماره عضو دیگر این خانواده را تبریک میگویم. امید که این همراهی سالیان سال ادامه داشته باشد.
همشهری میرود، شهر محبت میماند!
محمدرضا زائری
سردبیرسابق همشهری و مدیرمسئول مجله خیمه
روزی که وارد اتاق سردبیری روزنامه عزیز همشهری شدم، روی صندلی سردبیر ننشستم. نخست گوشی تلفن را برداشتم و -به رسم ادب و اخلاق- با تمام مدیران و سردبیران پیشین روزنامه، از آقا مهدی کرباسچی تا مرحوم احمدرضا دریایی سخن گفتم و از آنها اجازه گرفتم که پشت آن میز بنشینم. ما بهعنوان یک جریان اصولگرا آمده بودیم و مدیران اسبق روزنامه غالبا از چهرههای اصلاحطلب و جریان کارگزاران بودند و شاید چنین رفتاری نهتنها ضرورت نداشت بلکه تا اندازهای غیرمعمول بود، ولی من باور داشتم که دیر یا زود دوران این مسئولیت هم مانند همه امور عالم خاک به سر خواهد آمد و آنچه میماند مرام فتوت و جوانمردی است که خط و جناح نمیشناسد. دلم میخواست اگر روزی در نمایشگاه مطبوعات یا کنار خیابان سردبیر پیشین روزنامه را دیدم، بتوانم به احترام او سر خم کنم و دست بر سینه بگذارم و لبخندی بزنم و احوالی بپرسم و روی ماهش را ببوسم. باور داشتم که دنیا کوچکتر از آن است که بتوان با اخم و ترشرویی گذراند و با تلخی و تندی به سرآورد. و چنان شد که میپنداشتم، از برنامه 10 سالهای که برای روزنامه نوشته بودم تنها 10 ماهش را توانستم اجرا کنم و زودتر از آنکه تصور میکردم کار را به دوستی دیگر سپردم. اکنون شاد و دلخوشم که هریک از مدیران و سردبیران گرامی روزنامه همشهری را که ببینم، با اشتیاق و لبخند به سویش خواهم رفت و حالش را خواهم پرسید. ما میرویم، چنان که دیگران میروند، اصلاحطلب و اصولگرا میروند چنان که خط یک و خط سه رفتند. روزنامه همشهری هم به پایان میرسد، چنان که نوبهار و ترقی روزی از نشر بازماندند. آنچه میماند و هرگز به پایان نمیرسد و رفتنی نیست، اخلاق است و انسانیت و ادب و مروت. رسم فتوت و جوانمردی هرگز رفتنی و پایانپذیر نیست. ما نیز جاودانهایم، اگر در این مسیر قدم برداریم. همشهری هم میرود و آنچه میماند شهر مردانگی و محبت است که ویرانی نمیپذیرد، کاش همه شهروندان این شهر باشیم.
به امید روزهای خوبتر
علی جوادی
سردبیر روزنامه خبر ورزشی
در روزهایی که کرونا عرصه را از همیشه تنگتر کرده تا گرانی کاغذ و خدمات چاپ و مشکلات توزیع را از یاد ببریم، ویژهنامه برای شمارهای خاص از نشریهای بزرگ، سرذوقمان میآورد. کیف میکنیم که هنوز علائم حیات رسانههای کاغذی وجود دارد و نبضشان میزند. خوشحال میشویم که روزنامه داریم. فارغ از آنکه روزنامههای دنیا و همه زیرمجموعههای کاغذی فرهنگ در آن دیار، با یارانههای قابل اعتنا زنده ماندهاند تا مردم، مطالعه را در اولویتهایشان نگه دارند... . و ما اینجا تنهاییم؛ خیلی تنها. آنها روزنامه را با یک مقاومت جمعی زنده نگه داشتهاند و ما اینجا نفسمان رفت از بس تنهایی مقاومت کردیم. با همه اینها، خوشحالم از اینکه شماره 8 هزارم رسانهای فاخر امروز منتشر میشود و نگرانم برای آیندهای که نمیبینم و نمیشناسمش. با همه این ابهامها و تردیدها، امیدوارم بهترینها برای همشهری رقم بخورد که دوستان زیادی در آن داشته و دارم و چند سالی به من افتخار داد برایش کار کنم. شماره جدید مبارک همه دوستان و همکارانم. به امید روزهای درخشانتر و زیباتر... . و با آرزوی شادی مردم و عزت میهنم.
ماموریت همشهری
اکبر منتجبی
معاون سردبیر روزنامه سازندگی
این یک رسم نانوشته بین ما ایرانیان است که عموما به برادر بزرگترمان نگاه میکنیم که چه میکند تا ما نیز همان کار را کنیم. اگر برادر بزرگتر در کار و بار خود موفق بود، ما او را به چشم اسطوره نگاه میکردیم و جای ویژه در ذهن و ضمیرمان به او میدادیم. پیرو او میشدیم و تلاش میکردیم گام به گام، همچون او شویم. برادر بزرگتر نیز گاه با غرور و گاه با فروتنی پیش میرفت. غرور او ما را به ابرها میبرد و فروتنیاش ما را افتادهتر میکرد. برادران کوچکتر اگرچه همیشه تماشاگر برادر بزرگتر بودند اما در واقع مهمترین و با تعصبترین مدافع او نیز بودند. حتی اگر برادر بزرگ در چاه میافتاد، شاید نخستین کسانی که با بغض و حجب و حیا و گاه خشم این در چاه افتادن را به او یادآوری میکردند، برادران کوچکتر او بودند. این رسم نانوشتهای است که بزرگترها به ما آموختند که هم پشت برادر بزرگترمان باشیم و هم نگران او. همیشه فکر میکردم که همشهری، به مانند برادر بزرگتر روزنامههای ایران، ظرفیتهای بسیاری داشته و دارد که میتواند از آن برای خانواده و برادران دیگرش استفاده کند. اگر او زنده بماند، دیگران زنده میمانند و اگر او از پا بیفتد، برادران دیگرش نیز زمینگیر میشوند. رسانههای بزرگ دنیا نیز اساسا چنین نقشی را برای خود پذیرفتهاند که باید علاوه بر آنکه خود را بالا بکشند، کمک کنند دیگران در این مسیر هم حرفهایتر شوند و هم رشد کنند. در جهان حرفهای، اگر بخواهی با کوتولهها رقابت کنی، تو نیز کوتاه میشوی. خاطرم هست که مدتی پیش درباره نیویورکتایمز مطلبی میخواندم. زمانی که روزنامهها در آمریکا با بحران کاغذ و افزایش قیمتها روبهرو شدند و ناگزیر به سمت کاهش قابل توجه تیراژ و افت درآمد آگهیها در نسخه چاپی رفتند، نیویورکتایمز دست به تجربه جدیدی زد که آن مقطع در نوع خود بینظیر بود. در سال2006 نیویورکتایمز تصمیم گرفت برای صرفهجویی در کاغذ و هزینههای خود، عرض و طول روزنامه را متناسب با دستگاههای چاپ جدید، کوچکتر کند. این تصمیم را عملیاتی کرد و بهدنبال آن روزنامههای یواسایتودی، وال استریت ژورنال و واشنگتنپست نیز همین کار را کردند. روزنامهها کوچکتر شدند. این اقدام باعث شد تا 5درصد اخبار کمتری پوشش داده شود اما در عوض 12میلیون دلار در سال از هزینه کاغذ کاسته شود. من روزنامه همشهری را در محتوا یک روزنامه محافظهکار میبینم. محافظهکاری را بهعنوان ایراد مطرح نمیکنم. بهعنوان حسن میگویم. اعتقاد دارم که ما باید محافظهکار باشیم. محافظهکاربودن در تمامی جنبهها به سود عموم مردم است. در مورد هر موضوعی هم که نیاز به برخورد و اصلاح رادیکالی باشد روزنامه و روزنامهنگار باید رویکردی محافظهکارانه در پیش گیرد. تمام تحولات و پدیدههای سیاسی یا اجتماعی مطلقا بد یا مطلقا خوب نیستند. همشهری را نیز اینگونه دیدهام که اساسا در محتوا محافظهکار است اما متأسفانه در پلتفرمهای کلانی که میتواند سیاستهای راهگشا ارائه دهد، نوآوری را در همشهری ندیدهام. این وجه همشهری، فراتر از ماموریتهای روزانه و روزنامه است. از این زاویه است که میگویم همشهری باید راهگشا باشد. بهعلت آنکه شبکه، سیستم، مدیریت و سرمایهای دارد که دیگران یا فاقد آن هستند یا چنین امکاناتی ندارند. ممکن است مدیران همشهری بر 2وجه مورد اشاره، هم اشراف داشته باشند و هم نظراتی برای آن. اما اینکه چرا همشهری، راهی نمیگشاید مسئله اصلی ماست؛ مسئلهای که نباید گذاشت فرصتها از دست برود. در این خصوص، میتوان پیشنهادها و نظراتی داد که طبعا در این یادداشت کوتاه فرصت آن نیست. به هر روی، رسیدن به شماره 8هزار، نه فقط برای همشهری، بلکه برای تمام روزنامههای ما که این روزها، بهصورت گلخانهای زنده هستند، مهم است و باید آن را به فال نیک گرفت و تبریک گفت و چشم به راهی تازه داشت تا جانهای دیگر زنده شود.
از «شهرنشینی» تا «شهروندی»
علیرضا خانی
سردبیر روزنامه اطلاعات
وقتی شهروندان تهرانی صبحگاه روز 24آذر 1371در عبور از کنار دکهها با روزنامه جدید و متمایزی مواجه شدند که حروف مقطع و درشت روی لوگو، واژه «همشهری» را قابل خواندن کرده بود، کمکم این امید برانگیخته شد که این شهر 10میلیونی، ایران 55میلیونی (سال71) بالاخره صاحب روزنامهای شده که آرمانشهرش، نه سیاست، که زیست سالم و استاندارد شهری است. همشهری با هدف و برنامهای خلق شد که هنوز پس از 28سال، جامعه به آن سخت نیازمند است. جامعه ایران در طول بیش از یک قرن اخیر وارد مرحله شهرنشینی امروزی شده است اما تقریبا هیچ نهاد، سازمان و گروه و شخص دولتی یا عمومی یا خصوصی برای آموزش زیستشهری، به مثابهگونه کتمانناپذیر زندگی در جهانِنو، گامی برنداشته بود. در قوانین جاری ایران، تقریبا هیچ تعریفی از «شهر» ارائه نشده است. طبق قوانینی که وزارت کشور مجری آن است، وقتی جمعیت روستایی از حدی بیشتر میشود به آن عنوان «بخش» اطلاق میشود. وقتی بخش، پرجمعیتتر شد، به آن شهرستان و به همین منوال شهر گفته میشود. بنابراین یگانه شاخص شهرشدن و شهریشدن، زندگی در مکانی نسبتاً پرجمعیت است! چنین تعریفی باعث شده مرز میان شهر و روستا و زیستشهری و زیستروستایی و عشایری تقریبا مهآلود و ناپیدا باشد. این سخن بهمعنای برتری شهر بر روستا نیست بلکه به مفهوم ضرورت تعیین الزامات زیست شهری بهعنوان گونه غالب زندگی در عصر مدرن است. وقتی افراد با همان الگوهای زیست در طبیعت و روستا، بهویژه در هنگامه مهاجرت از روستا به شهر، در شهر ساکن شوند، نتیجه آن موج ناملایمات، ناهنجاریها، تنشها و نزاعها و بحرانهای فرهنگی و آموزشی و بهداشتی و ترافیکی میشود. شهرنشینی الزاماتی دارد که لازم است که جبراً و ضرورتاً رعایت شود و روزنامه همشهری با هدف کشف و آموزش و ترویج این الزامات خلق شد. اگر هدف نخست همشهری را نهادینهکردن الزامات شهرنشینی به روستانشینان سابق بدانیم و اگر این هدف را تسامحاً تا حد قابلقبولی تحققیافته بپنداریم، اینک هدف بسیار بزرگتری در چشمانداز ماست: تبدیل «شهرنشینان» به «شهروندان». شهرنشین کسی است که در شهر زندگی میکند و باید به قوانین، مقررات، هنجارها و عرف جامعه شهری احترام بگذارد اما شهروند، یک شهرنشین مسئول، متعهد و آگاه به «حقوق» و «وظایف» است.
از همشهری آمدهاید؟
نرگس جودکی
سردبیر روزنامه شهروند
«از همشهری اومدین؟» بارها پیش آمده که در ماموریتهای کاری به شهرهای مختلف کشور، وقتی خود را روزنامهنگار معرفی کردهام، پرسیدهاند خبرنگار روزنامه همشهری هستم یا نه. نقش بستن نام همشهری در ذهن مردم شهرهای دور و نزدیک نتیجه ممارست انتشار این نشریه و تلاش روزنامهنگارانش برای ساخت برندی است که توانسته جایی برای خود در لایههای مختلف جامعه باز کند. حالا گروه بزرگی از شهروندان، آن 6پنجره را میشناسند که حسین خسروجردی با الهام از حروف سربی بهعنوان نشان روزنامه ساخت. همشهری در سالهای اوج استقبال مخاطبان، کلاس درسی هم برای روزنامهنگاران بود. هنوز گروهی از خبرهترینهای امروز مطبوعات کسانی هستند که طعم روزنامهنویسی را در این نشریه چشیدند و کار را در محضر کاربلدهای آن زمان آموختند. همشهری هم امروز مثل بسیاری از رسانهها، گرفتار مصائبی است که نمیگذارد آنگونه که باید حضوری پررنگتر و مؤثرتر از دیروز داشته باشد و این برای نشریهای که در قدمهای اول به فضای رسانهها رنگ داد، مایه حسرت است. اگر بلای کرونا مجال دهد و اگر مشکلات دست از سر رسانههای جانسخت بردارد، هنوز میشود از آن 6 پنجره به تهران و ایران نگاه کرد.