ایستگاه آخر
سعید مروتی
مسیری که از ابتدای دهه70 با «بانو» آغاز شد و با «سارا» و «پری» ادامه یافت با «لیلا» به ایستگاه آخر رسید. داریوش مهرجویی در اوج خلاقیت و توانایی ذهنی، راوی قصه زنهای طبقه متوسط و مرفه جامعه شد و با بهرهگیری از منابع بسیار متفاوت و متمایز از یکدیگر برای اقتباس، به مجموعهای تقریبا همگون و متوازن رسید. مسیری که با اقتباس از بونوئل در بانو شروع شده و با بهره از ایبسن و سلینجر برای سارا و پری تداوم یافته بود، در بهترین و منسجمترین این مجموعه، به قصهای از مهناز انصاریان رسید؛ قصهای پرحجم که همه مصالح لازم برای ساخت ملودرامی خالهزنکی را در خود داشت و مهرجویی در عین وفاداری به جهان اثر، روابط و شخصیتها، فیلمی ساخت که روشنفکران شیفتهاش شدند و تماشاگر طبقه متوسط تحسینش کرد. لیلا محصول ذهن بارور و مسنجمی است که خوب میداند چطور شلهزرد ابتدای فیلم را به انتهای اثر متصل کند؛ چگونه کاراکتری به ظاهر منفعل و بیش از حد همراه با اتفاقها را در محور قصه قراردهد ولی شخصیت بهجای خردکردن اعصاب تماشاگر، حس همدلی را برانگیزاند.
لیلا فیلم سلیقه و میزانسن و رنگ است؛فیلم وقار و آرامش و استادی در کار کردن با کلیشهها و طراوت بخشیدن به آنها؛اینکه جمیله شیخی مستقیم از سریال «پاییز صحرا» وارد فیلم لیلا میشود و همان تیپ مادرشوهر بدجنس را تکرار میکند ولی با سایهروشنهایی که کار استاد در روزگار سرحالی است هیئتی باورپذیر مییابد. لیلا در تداوم تجربه سارا، حیثیتی تازه به ملودرام ایرانی میبخشد و نشان میدهد با قصه عامهپسند هم میشود فیلمی منتقدپسند ساخت. مثل کارگردان همنسلش که در همان زمان، جهان تراژیک مردانهاش را بر کاراکتر سلطان بنا کرده بود، مهرجویی هم ملودرام زنانهاش را با تمرکز بر کاراکتر لیلا بهثمر میرساند. نقش و سهم بازی لیلا حاتمی در موفقیت فیلم همانقدر است که سهم مهرجویی در کشف او و پروراندن کاراکتری که آنقدر خوب درآمد که بازیگرش سالها تکرارش کرد و تحسین شنید.
عکس: محمدرضا شریفی نیا
سلطانها و مارها
مهراد رهسپار
نمایش «سلطان مار» نوشته بهرام بیضایی از دیدنیهای سال 1376 بود. البته نمایشهای خوب دیگری نیز در این سال اجرا شدند، اما نکته اجرای سلطان مار این بود که ناگهان 2 کارگردان همزمان این نمایش را به صحنه بردند. 2سال پیش از این تاریخ، گلاب آدینه کلاسی برای آموزش بازیگری مختص بانوان داشت و حاصل آن کلاس آمادهسازی نمایش سلطان مار و اجرا در جشنواره بود. همه بازیگران آن نمایش در اجرای جشنواره زن بودند، اما 2سال گذشت تا مرکز هنرهای نمایشی با اجرای عمومی آن موافقت کرد. او درباره این نمایش در گفتوگویی با رسانهها گفته بود که مرکز هنرهای نمایشی در سال 1374، اجرای این نمایش را در اولویت نمیدانسته است؛ بنابراین گلاب آدینه دست از کار میکشد و سال 1376 تصمیم به جمعکردن گروه و اجرای این نمایشنامه میگیرد، اما دست بر قضا از سوی دیگر شهره لرستانی هم این نمایش را تمرین کرده و همزمان 2اجرا از سلطان مار، نوشته بهرام بیضایی در اندک سالنهای تهران اجرا میشود. اجرای عمومی گلاب آدینه در سال 1376 دیگر کلا برعهده بازیگران زن نیست، اما نقش سیاه، که از شخصیتهای کلیدی این نمایشنامه است، توسط فقیهه سلطانی بهخوبی اجرا میشود و بسیاری از همان سال تا امروز، اجرای شلوغ و طربانگیز گلاب آدینه را به یاد دارند؛ هرچند کمتر کسی اجرای شهره لرستانی را از اجرای گلاب آدینه بهتر میدانست.