سرگرمی، ارجاع و دیگر هیچ
علیرضا محمودی _ دبیر گروه ادب و هنر
شیوع کرونا، مانند یک فیلم علمی تخیلی بد ساختهشده، اهمیت قهرمانها و روایتها را نمایش داد. آدمها برای تداوم خود در غارهای مدرن قرنطینگی، هم قهرمانانی برای امیدواری میخواستند و هم داستانهایی برای ادامه دادن. در بازی بیشوخی مرگ و زندگی، تصویر قهرمانهای سفیدپوش کرونای ایرانی، ناشناس و امیدوار با حرکات موزون در شبکههای اجتماعی تکرار شد. آنها برای شکستن هیبت بلای نازل شده، هنر مغفول مانده را به نمایش گذاشتند. اما از روایتهای فراوان بعد از شیوع، آنچه بیشتر شایع شد، ارجاع بود و کنترل ارجاع. همگی از دل روایتهای تلویزیون؛ بزرگترین منبع روایت ایرانی این روزها. یکی برای «دورهمی»، یکی برای «پایتخت» و دیگری «پدرسالار».
در حالیکه اغلب کاربران کلافه در قرنطینه، در شبکههای کرونازده مشغول حمله به بازخوانی بنیامین بهادری از ترانه کودکانه(فرهاد مهراد، شهیار قنبری، اسفندیار منفردزاده/1355) و دفاع از ارجاعهای سینمایی سریال پایتخت به 2فیلم («همسفر» مسعود اسداللهی و «ممل آمریکایی» شاپور قریب/ 1354) بودند، تعداد اندکی ویرایش صوتی سریال پدرسالار (اکبر خواجویی/ 1374) در آخرین پخش از شبکه آیفیلم را تحلیل میکردند. آنها میخواستند توضیح دهند که چرا صدای بنگاهداری که به قهرمانان رقم رهن و اجاره یک خانه در اوایل دهه70 را گوشزد میکرد، در واپسین نوروز قرن چهاردهم ویرایش شده.
جدا از جدل بیپایان و مهم حقوق مادی و معنوی هنرمندان صاحب آثار مرجوعی و مخدوششده در این حوادث، آنچه باعث میشود همیشه ارجاعات فرهنگی بحثانگیز شوند، ایجاد شرایط مقایسه ذهنی است. مخاطبان با شنیدن صدای بنیامین و نشنیدن رقم قیمت و دیدن معادل دهه نودی 2ستاره سینما و موسیقی دهه50 در ذهن خود سعی میکنند زمان، مکان و فضای اثر ارجاعشده و کیفیت زندگی خود و گذشتگان را در حال و هوای آن اثر با زمان و مکان و فضای امروز خود مقایسه کنند.
حذف صدای دوبله پدرسالار در پخش مجدد، تصمیم مدیران شبکه نسیم با روی صحنه آوردن بنیامین و نامه مدیر سازمان به مدیر سیما برای جستوجوی حراستی در علت ارجاع در پایان پایتخت، همه عملیاتی است که از دست مدیران سازمان برای جلوگیری از عملیات ذهنی مخاطبان برمیآید. مدیران و تصمیمگیران به جنبههای حقوقی هنرمندان و ذهنی مخاطبان کاری ندارند، همه تلاشها این است که از منظر سیاسی نمیخواهند متهم به اهمال شوند. آنها نمیخواهند ارجاعات برای رقبای سیاسی، بهانهای برای حمله به رفتار سیاسی باقی برنامهها شود. سرگرمی مخاطب کرونایی در این میان هدفی گمشده است.
ترویج سادهزیستی خانه قمرخانمی در دل یک ملودرام و تقبیح عمل عروس جوان خانواده که زندگی شبکهای را قبول ندارد و بر کوس استقلال اقتصادی میکوبد، با نمایش رشد سرسامآور هزینهها جور در نمیآید. نمیشود با این همه داستان در تهیدستی و جمعشدن سفره خانوار کوچکشده ایرانی، قصه سالاری یک گاراژدار و پهن کردن سفره چندمتری را به مخاطب قبولاند. نمیشود هم سریال طنز با ارجاعات شفاف سیاسی ساخت و هم به زنده کردن هنر تقبیح شده متهم شد. نمیشود از مهران مدیری یک مصلح-منتقد اجتماعی بیپرده روانه آنتن کرد و فراموش کنیم که در برنامهاش به معمولیترین حقوق هنری بیتوجهی میشود.
همزمانی تعطیلات کشداری که لمدادن در خانه و بطالت در آن در حد جنگیدن در سواحل نورماندی ستایش شده بود، نشان داد که دستهای ما ایرانیان برای سرگرمی مردم فارسیزبان چقدر در روایت خالی است. کرونا زمینه مقایسه روزانه کارنامه مدیران بهداشتی و اقتصادی کشورها، فرهنگها و تمدنها را فراهم کرد. ای کاش زمینهای برای مقایسه کارنامه سرگرم کردن مردم در خانهنشانده در این پهنهها هم فراهم میشد. شاید آن وقت بیشتر دنبال پیدا کردن شکافهای فکری و مدیریتی میرفتیم که در آن بدون هراس از ارجاع و مقایسه مردم را سرگرم کنیم. کرونا یک فیلم علمی-تخیلی بد است و فیلمهای بد آموزندهتر.