
شمال از شمالغربی
این است سرگرمی

حتی کسانی که فیلم «شمال از شمالغربی» را ندیدهاند حتما صحنه فرار کری گرانت از هجوم هواپیمای سمپاش را بهخاطر دارند.
در «شمال از شمالغربی» اوج توانایی هیچکاک را میتوان مشاهده کرد؛ جایی که خبری از دستمایهای غنی مثل «بدنام» یا «سرگیجه» نیست و قرار است ماجرایی مفرح و در عین حال پرتعلیق را دنبال کنیم. یک سرگرمی ناب با انبوهی از جزئیات و روابط تو در تو و قصهای که دائم به تماشاگرش رودست میزند و سرگرمش میکند؛ سرگرمی ناب و خالص که سینما را در قله قرار میدهد. هیچکاک در روایت داستانی مفصل و پرجزئیات، ابایی از این ندارد که زمان فیلمش به بالای ۲ساعت هم افزایش یابد. پیداست که هیچکاک آنقدر از تواناییاش در قصهگویی و همراهکردن تماشاگر با فیلم مطمئن بوده که حاضر شده به نسخهای ۱۳۶دقیقهای برسد و نگران ملالآور شدن اثر و خستهشدن تماشاگر نباشد. در شمال از شمالغربی اتفاق پشت اتفاق از راه میرسد. تورنهیل تا بهخودش میآید چاقو در دست دارد و متهم به قتل مأمور سازمان ملل شده است. بعد جاسوسها او را با شخصیتی خیالی اشتباه میگیرند. تورنهیل را در حالت غیرطبیعی سوار اتومبیل کرده و او را راهی جادهای خطرناک میکنند. با هواپیمای سمپاش بهدنبالش میافتند تا به قتلش برسانند و... .