چند نکته درباره جشنواره فیلم فجر
پنجرههای نیمهباز، درهای بسته
شاهین شجریکهن- روزنامهنگار
درباره وجوه فنی و ساختار بصری فیلمها میتوان ساعتها بحث کرد و حتی به تحلیل نما به نمای فیلم پرداخت اما پیش از آنکه این عملیات سخت شروع شود، قاعدتاً باید از خود پرسید که آیا کلیت اثر ارزش اینهمه واکاوی و تحلیل را دارد؟ وقتی فیلمی در ماهیت کلیاش صادق نیست یا جهتگیری حزبی و سیاسی سازندگانش باعث شده اجزای داستان را با قصد قبلی برای رسیدن به نقطه مشخصی دستکاری کنند، چگونه میتوان از منتقد یا مخاطب جدی سینما انتظار داشت که بدون درنظرگرفتن عقاید و ارزشهای فردیاش، صرفاً کیفیت سینمایی اثر را داوری کند؟ فیلمی که جهتدار ساخته شده، جهتدار هم نقد میشود. همانطور که سازندگان فیلم نتوانستهاند تمایلات و جهتگیریهای شخصیشان را از محدوده فیلم دور نگه دارند، منتقد هم نمیتواند بیطرف و بیتفاوت باشد و همه حسگرهایش را خاموش کند و فقط به دکوپاژ و بازیگردانی و دیالوگ امتیاز بدهد؛ حالا هرقدر هم که در ضرورت بیطرفی در داوری اثر خطابه سر داده شود.
«لباس شخصی» امیرعباس ربیعی فیلم بدی نیست. لحظههای سینمایی خوبی دارد، اجرا و فیلمبرداریاش شستهرفته است، دیالوگهای روان و یکدستی برایش نوشتهاند و چند سکانس چشمگیر هم دارد ولی جهتگیری و نوع روایت فیلم شکبرانگیز است و ناخواسته واکنشی منفی ایجاد میکند. فیلمهایی که در حوزه سیاست و تاریخ معاصر و بهخصوص احزاب فعال در نیم قرن اخیر ساخته شدهاند، دستکم در جهتگیری کلی و ساختار رواییشان تلاش شده نوعی بیطرفی یا تعادل رعایت شود که همین نکته هم تفاوت اصلی فیلمهایی مثل «ماجرای نیمروز» و «سیانور» با دهها محصول سفارشی و تلویزیونی بوده است. در واقع این رهیافت و سیاست کلی را همان کسانی طراحی کردهاند که پس از آزمونوخطا و سنجش واکنش مخاطب، از «پایاننامه» و «قلادههای طلا» به جایی رسیدهاند که دیگر تصویر یکجانبه و «لجدرآر» نسازند و موضعگیری فیلم را به شکل نهفتهتر و غیرمستقیمتری روی داستان سوار کنند. اما اکنون بهنظر میرسد دوباره لنگر تعادل فراموش شده و فیلمهایی با جهتگیری یکجانبه، خوانش مطلوب را بازتاب میدهند. حیف نیست بودجه و انرژی صرف آزمودن دوباره مدلهای بازنده شود؟
ویژگی مشترک چند فیلم امسال، دیر شروعشدن داستانشان است. «آتابای» نیکی کریمی خیلی دیر زمینهچینی و مقدمه دراماتیکش را تمام میکند و وارد روند اصلی قصه میشود. شخصیت اصلی با بازی چشمنواز و ظریف هادی حجازیفر سر فرصت معرفی میشود و این نکته مثبتی است، ولی بلافاصله بعد از آن تماشاگر میخواهد از موقعیت مرکزی درام سر دربیاورد و با قصه همراه شود.
ظهور چند چهره جدید در بازیگری اتفاق مثبتی است، بهخصوص در شرایطی که سینمای ایران سالهاست در چرخه انحصار چند بازیگر تکراری گرفتار شده و نقشهای اصلی بین گزینههای ثابت تقسیم میشود. اما اینکه جواد عزتی را هر روز در یکی از فیلمهای جشنواره میبینیم و هر بار هم همان شمایل همیشگی را تکرار میکند قطعاً در کارنامه رو به رشد خودش یک نمره منفی محسوب میشود. فرعیبودن نقش و حضور در سکانسهای گذرا، به این معنا نیست که بازیگر میتواند خودش را بدون ملاحظه روی پرده خرج کند.
کسی حواسش به موسیقی متن فیلمهای امسال هست؟ موسیقی اغلب فیلمها به طرز غیرضروری متورم و مبسوط است و در صحنههایی که سکوت و افکت صوتی کفایت میکند موسیقی با حجم و دامنه گسترده شنیده میشود. فیلم ابراهیم حاتمیکیا نمونه کاربرد بیش از حد موسیقی است و در «پسرکشی» هم ارکستر بزرگ مدام در حال توضیح حسوحال صحنه است. نه به آنکه در چند سال اخیر تحتتأثیر اصغر فرهادی مُد شده بود که هیچ فیلمی موسیقی نداشته باشد، نه به این استفاده گشادهدستانه از موسیقی.
اغلب فیلمهای این دوره از جشنواره، تیتراژ درست و حسابی ندارند. هیچ فکر و ایدهای برای آغاز و پایان فیلم طراحی نشده و مؤلفههای بصری و طرحهای گرافیکی به طراحی فونت و لوگو محدود میشود. تیتراژ فیلم یکی از مهمترین اجزای فیلم است و در خیلی از موارد یک اثر سینمایی با تیتراژ خوب و اثرگذارش در ذهن مخاطب ثبت میشود. ضمن اینکه فضاسازی و طراحی ورودی قصه هم با تیتراژ درست و هدفمند راحتتر انجام میشود. چرا اغلب سینماگرهای ما توجهی به این بخش مهم از فیلمشان ندارند؟ تیتراژ، ویترین فیلم است. نباید خالی بماند.