• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
شنبه 19 بهمن 1398
کد مطلب : 94656
+
-

چند نکته درباره جشنواره فیلم فجر

از این سکوت گوشخراش

از این سکوت گوشخراش

شاهین شجری‌کهن- روزنامه‌نگار

   خیلی از فیلم‌های این دوره از جشنواره فیلم فجر، ایده‌های خوب و بدیعی دارند. اصلاً پیداست که فیلمنامه را با یک فکر جالب شروع کرده‌اند و در جریان تولید و فیلمبرداری هم سکانس‌ها و لحظه‌های چشمگیری طراحی شده که در قالب یک کلیپ چنددقیقه‌ای بسیار چشم‌نواز است. اما همه این قطعه‌های پراکنده، به تشکیل یک کلیت سینمایی نمی‌انجامد. فیلم برای فیلم شدن نیاز به قصه‌ای منسجم دارد که ماجراهایش در یک گستره متوازن توزیع شده باشد. سیر دراماتیک می‌خواهد و فراز و فرودهایی که در جای درست اتفاق بیفتند. با ایده و سکانس و غافل‌گیری فقط می‌توان فیلم کوتاه ساخت و با شیرین‌کاری تکنیکی هم کلیپ درمی‌آید، نه فیلم کامل. به‌عنوان مثال شروع خوب فیلم «کشتارگاه» و ایده ورودی‌اش هرچقدر هم که بدیع باشد، اما کارگردان باید برای دقایق بعدی و روند دراماتیک فیلم هم فکری می‌کرد، که فیلمش چنین از دست نرود. اما حتی در همین فیلم زیر متوسط و سردرگم هم، سکانس‌های چشمگیری وجود دارد؛ مثل سکانس جاسازی بسته‌های دلار اطراف بدن زنی که گویی قربانی یک اقدام انتحاری‌ است، و فقط به جای بمب با دلار قرار است روی هوا برود. در «خوب، بد، جلف 2: ارتش سری» ایده ابتدایی فیلم و شوخی‌های ورودی آن بامزه‌اند اما در ادامه برنامه‌ای برای تکامل قصه وجود ندارد و زوج مزه‌پران فیلم فقط حرف می‌زنند و به پر و پای هم می‌پیچند. در همین کمدی معمولی هم سکانسی که یکی از شخصیت‌ها می‌خواهد نشانه‌های زود رسیدنش را انکار کند خوب از کار درآمده، اما باز هم سکانس فیلم نمی‌سازد. این قاعده درباره خیلی از فیلم‌های این دوره صدق می‌کند، از فیلمسازهای جوان تا مسعود کیمیایی بزرگ.
   یکی از وظایف اصلی کارگردان، تشخیص این نکته است که چه چیزهایی را باید بیرون از فیلمش بگذارد و از چه نماهایی باید چشم‌پوشی کند. خیلی وقت‌ها یک نمای ظریف و خوش‌تصویر ممکن است در محدوده خودش بسیار چشم‌نواز باشد اما کلیت فیلم را با انقطاع یا لکنت مواجه کند. کارگردان باید آن‌قدر هوش و «جگر» داشته باشد که آن نما را کنار بگذارد و فریب زیبایی و سختی اجرایش را نخورد. کاری که کارگردان‌های بزرگ سینمای جهان مثل آب خوردن انجام می‌دهند، ولی در سینمای ما این مسئله اتفاق نمی‌افتد. به همین دلیل است که حتی فیلم‌های بهتر و باکیفیت‌تر جشنواره سی‌وهشتم نیز از فربهی و تورم بیش از حد رنج می‌برند. فیلم دیدنی محمد کارت «شنای پروانه» که صحنه‌ها و قصه جالبی دارد دست‌کم ده، دوازده دقیقه اضافه دارد که همین باعث خستگی تماشاگر می‌شود و ضرب اثرگذاری فیلم را می‌گیرد. محمدحسین مهدویان در درام سوگوارانه آخرالزمانی‌اش «درخت گردو» که قلب تماشاگر را از درد و اندوه به درد می‌آورد، چندین سکانس اضافی گذاشته که مرور دوباره مصیبت است و مرگ و نیستی را مکرر می‌کند. درحالی‌که با تدوین مجدد و دل بریدن از بعضی نماهای جذاب (که البته خیلی هم تکان‌دهنده اجرا شده‌اند و به‌خودی خود خوب‌اند) اولاً ریتم روایت داستان منقطع نمی‌شود و ثانیاً مجالی برای نفس تازه کردن تماشاگر شکل می‌گیرد. در «تومان» مرتضی فرشباف هم شاهد سکانس‌های مفصلی هستیم که محیط و شخصیت‌ها را معرفی می‌کنند و می‌شد با معادل‌هایی موجز و کوتاه به نتیجه یکسان رسید. به‌نظر می‌رسد سینمای ایران در شرایط کنونی که فیلمبردارهایش چیره‌دست و کارگردان‌هایش جاه‌طلب هستند و اجراهای سخت و پیچیده را می‌پسندند، نیاز به تدوین‌گرهای بی‌رحم و توصیه‌ناپذیر دارد که محصول نهایی را لااقل سه، چهار بار اساسی بتکانند و شاخ‌وبرگ اضافی‌اش را بریزند.

   همین چند سال پیش گلایه‌ای عمومی در نقدها و نوشته‌ها تکرار می‌شد که چرا فیلم‌های سینمایی «آپارتمانی» شده‌اند و کل زمان‌شان در محیط داخلی و احیاناً در یک خانه می‌گذرد. حالا با رواج دوربین‌های دیجیتالی و امکان تدوین همزمان، و البته با حمایت بودجه‌های قابل ‌اعتنایی که گاه دست به‌دست می‌شود، فیلم‌های جشنواره چشم‌انداز وسیعی از اقلیم‌ها و شهرهای مختلف این سرزمین را پیش روی تماشاگر می‌گذارند. از خوزستان و کردستان تا شمال کشور و آذربایجان، مناظر طبیعی و ویژگی‌های اقلیمی و فرهنگی هر ناحیه، به دستمایه‌ای جدی در فیلم‌ها تبدیل شده که حتی سر و شکل نهایی اثر را نیز به رنگ و فرم متفاوتی درمی‌آورد. «آتابای» نیکی کریمی تا مغز استخوانش وامدار فرهنگ یک شهر کوچک و قدیمی آذربایجان است، «خون شد» از کوچه بازار تهران ریشه می‌گیرد، «کشتارگاه» و «آبادان یازده60» حال‌وهوا و فرهنگ جنوب را بازتاب می‌دهند، «درخت گردو» با مناظر بکر کردستان و کوه‌های برفی انباشته شده و «تومان» به ساختار پیچیده شهرهای کوچک شمالی و پدیده‌های بومی چون بیکاری فصلی و قمار سیستماتیک می‌پردازد. این گستره متنوع یک نکته مثبت است و حاصل نهایی فیلم‌ها هرچه باشد، از این منظر باید امتیاز ویژه‌ای برای سینمای ایران درنظر گرفت. تنوع اقلیمی یکی از آن ثروت‌های روی هوایی بود که سال‌ها از چشم‌ها پنهان مانده بود و حالا با فیلم‌هایی که شاید در سال آینده نماینده فرهنگ ایرانی در محیط‌های بین‌المللی و فستیوال‌های بزرگ باشند، تجسمی مثبت و دلپذیر یافته است.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :