• چهار شنبه 3 بهمن 1403
  • الأرْبِعَاء 22 رجب 1446
  • 2025 Jan 22
شنبه 19 بهمن 1398
کد مطلب : 94634
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/1wW0R
+
-

گفت‌و‌گو با مشتاق‌گوهری درباره فیلم‌های ساخته شده از سیستان و بلوچستان

بلوچ‌ها قربانی اصلی سینمای ایران

بلوچ‌ها قربانی اصلی سینمای ایران

کامبیز مشتاق گوهری، عضو هیأت علمی دانشکده هنر و معماری دانشگاه سیستان و بلوچستان است. او که به مدیوم سینما علاقه‌مند است درباره فاصله تصاویر ارائه شده در فیلم‌ها و مستندها با واقعیت جامعه خصوصا در سیستان و بلوچستان می‌گوید.

سینمای ایران چقدر توانسته بازنمای تصویری واقعی از استان سیستان و بلوچستان باشد؟
وقتی از ظرفیت نمایش داده شده استان سیستان و بلوچستان در فیلم‌ها استفاده می‌شود، این بلوچ‌ها هستند که نقش‌ منفی بازی می‌کنند. اگر این دو؛ سیستان و بلوچستان، در نامی ترکیبی برای استان به هم گره نخورده بودند، قطعا سیستانی‌ها در این فیلم‌ها نه حضور پیدا می‌کردند و نه اسمی از آنها آورده می‌شد. حضور سیستانی‌ها در فیلم‌ها فقط در نام استان و لباس مشترکی است که مردم محلی تن می‌کنند. قصد اصلی در سینمای ایران بلوچ‌ها هستند که هدف بمباران تبلیغاتی قرار گرفته‌اند و با قاچاق مواد‌مخدر و ناامنی‌های ناشی از حضور گروه‌های شبه‌نظامی، سلفی‌گری و... معرفی می‌شوند. بنابراین هدف و قربانی اصلی سینمای ایران بلوچ‌ها هستند.

یعنی سینمای ایران از منظر شما نه‌تنها نتوانسته تصویرگر این استان باشد بلکه آن را مخدوش و معیوب کرده است؟
در این سال‌ها تصویری که سینمای ایران از مردم استان ارائه کرده است، از «بلوچ» مسعود کیمیایی تا «شبی که‌ماه کامل شد» نرگس آبیار فیلمی را به یاد نمی‌آورم که بتواند تصویر درستی از بلوچ و مسئله بلوچ نمایش دهد. مسئله این مردم در ایران نابرابری، عدم‌توازن منطقه‌ای، تبعیض، محرومیت و در عین حال پیوندهای عمیق فرهنگی، زبانی و تمدنی با فرهنگ اصلی است. فیلمی را به‌خاطر نمی‌آورم که با این محوریت دستمایه کار فیلمساز شده باشد. با وجود اینکه فیلمساز خود را دغدغه‌مند می‌داند تصویری که ارائه می‌کند را تصویری متعهد نمی‌داند. حقیقت این است که هیچ‌کس درباره فقر و تبعیض بیدادگرانه این استان سخنی به میان نیاورده است. در سیل اخیر چهره تازه‌ای از بلوچستان برای کمک‌رسانان که از دیگر استان‌ها آمده بودند نمایان شد. آنها به چشم دیدند که این مردم چیزی نداشتند که از بین برود. کل دارایی یک خانواده گاهی چند بز بوده و رختخواب در اتاقی کاهگلی یا کپر که آب آن را روفته و رفته است. اگر بپذیریم هنرمند روایتگر دردهای جامعه است هنوز هنرمندی را نمی‌شناسیم که دست روی این زخم‌ها گذاشته باشد. در حقیقت تا امروز فقط با فقر و گرفتاری مردم این شهر کاسبی شده است.

در فیلم‌های سینمایی این چند سال چطور؟
در موج جدید فیلم‌ها، از ناشناخته بودن بلوچستان استفاده شد تا شناخت ناقص مردم کشور از استان که درنظرشان معروف به قاچاق مواد‌مخدر بود با افراطی‌گری‌های مذهبی همراه شود.

چرا خلاف دیگر شهرها که معمولا نسبت به قضاوت شدن و نمایش نادرست قومیت و شهر خود معترض می‌شوند، مردم سیستان و بلوچستان هیچ‌گاه به این تصاویر اعتراض نکردند؟
بلوچ‌ها ویژگی‌ای دارند که به‌شدت علیه خودشان استفاده می‌شود. آنها مردمان کم‌حرف و ساکتی هستند. بارها شاهد صحنه‌ تکان‌دهنده و پارادوکسیکال کمک به ساخت فیلمی بوده‌ام که علیه خود این مردم فیلمبرداری می‌شده. این همراهی چه در مردم محلی و چه توسط جوانانی اتفاق می‌افتد که از حضور چهره‌های مشهور در منطقه‌شان هیجان‌زده می‌شوند. چنین خصلتی در مردم تحت‌تأثیر فرهنگ شبه قاره است که به سنت‌های فرهنگی این منطقه برمی‌گردد. آنها معتقدند حتی اگر قاتل یکی از اعضای خانواده‌شان هم به آنها پناه برد حق ندارند که به او آسیب برسانند و باید به او پناه بدهند. چنین ویژگی‌های فرهنگی‌ای که در طول تاریخ شکل گرفته و حتما کارکردهایی هم داشته است، در چنین مدیایی به‌شدت علیه خود بلوچ کار می‌کند و زمینه ساخت چنین فیلم‌هایی را شکل می‌دهد. سینماگران گمان‌شان این است که بلوچ‌ها از فعالیت آنها در استان استقبال می‌کنند. مثلا نرگس آبیار در ساخت شبی که‌ماه کامل شد تعریف می‌کند چقدر او و گروهش مورد استقبال مردم قرار گرفتند. اما این ویژگی سنتی بلوچ‌ها به جای اینکه به کمک آنها بیاید، همیشه ضد‌آنها استفاده شده است. همه اینها حتی در تخصیص اعتبارات و توجه به منطقه و تامین استانداردهای حداقل زندگی انسانی نیز مشخص است و کوتاهی‌های گسترده‌ای در این‌باره شده. این منطقه با توجه به اینکه در حاشیه قرار دارد- حاشیه از نظر برخورداری از منابع و دوری از مرکز- همچنان از فقیرترین و محروم‌ترین شهروندان ایرانی محسوب می‌شود؛ محروم‌ترین از حقوق اجتماعی گرفته تا اشتراک‌شان در بهره‌مندی از منابع و نسبت منصفانه از تصویر ملی در سینمای ایران.

به‌نظر تصویر منصفانه‌ای از مردم استان سیستان و بلوچستان هیچ‌گاه وجود نداشته، چطور این مردم فراموش شده‌اند؟
این عجیب نیست اگر بگوییم که این منطقه تا سال 1376شناخته نشد. درست است که در دوره قاجار و پهلوی اول می‌دانستند چنین منطقه‌ای وجود دارد و تلاش‌هایی برای استقرار نهادهای حکومت مدرن در این منطقه کردند. یا پهلوی دوم تلاش‌هایی برای احداث زیرساخت‌هایی برای منطقه کرده بود. اما حضور بلوچ‌ها در سپهر اجتماعی ایران به شکل خودآگاه برمی‌گردد به سال 76و موجی که با شعار ایران برای همه ایرانیان راه افتاد و انتخابات تبدیل به امری جدی در سرنوشت مردم کمتر برخوردار شد. از آن زمان بود که صدای بلوچ‌ها کم‌کم در سپهر سیاسی ایران شنیده می‌شد. تاریخ این قوم، تاریخی طولانی از فراموشی و در حاشیه بودگی است که با هیچ قوم ایرانی دیگری قابل مقایسه نیست. این انزوای تاریخی باعث فقر زیرساخت‌ها در بلوچستان شده است و وجدان عمومی مردم در منطقه بلوچستان از بسیاری از ظرفیت‌هایی که در قرن‌ها مشارکت اجتماعی اقوام دیگر فراهم شده تهی است. از این‌رو مسئولیت‌هایی که دولت‌های مرکزی نسبت به این منطقه دارند قابل مقایسه با مناطق دیگر نیست.

چطور می‌توان برای منطقه‌ای ناشناخته تصاویری خیالی ترسیم کرد؟ آیا این ناشناختگی باعث چنین نتیجه مخدوشی شده یا به واقع می‌توان نمونه‌هایی برای این شکل ترسیم شده یافت؟
این مردم نه نماینده‌ای در قدرت دارند و نه قدرت به این مردم نمایندگی می‌دهد. در همه این سال‌ها اقوام دیگر مناطق برای این مردم تصمیم گرفته‌اند. این منطقه دچار فقر نیروی انسانی کارآمد است و حداقل‌هایی که به این منطقه اختصاص داده شده به خوبی استفاده نشده و در جای درستی قرار نگرفته. نوع توجه حاکمیت در سال‌های گذشته به این دو منطقه به‌ویژه به‌دلیل قرابت‌های مذهبی با روایت‌های رسمی حاکمیت، بیشتر باعث شده تبعیض در سطح استان درونی شود. علاوه بر اینکه تبعیض در سطح ملی وجود دارد، در سطح استان نیز تبعیض درونی شکل گرفته که حس تلخ حاشیه‌بودگی را دوچندان کرده است. بنابراین منطقه بلوچستان در کشور متمایز از دیگر گروه‌های جمعیتی قرار دارد، چه از منظر تبعیض سیستماتیک و چه ‌برخوردارنبودن از حداقل‌های شهروندی. مهم‌ترین درد این مردم تبعیض است. اما قصه همیشه به‌گونه‌ای نمایش داده می‌شوند که انگار مردم مقصرند. نه‌تنها این مردم فقیرند و از امکانات اولیه بهره‌ای نبرده‌اند بلکه مقصرند که در همسایگی‌شان افغانستان مواد‌مخدر تولید می‌کند و پاکستان مرکز آموزش‌های افراطی سلفی است. همه اینها به این معناست که ما نتوانسته‌ایم خود را جای بلوچ‌ها قرار دهیم و خودشان همچنین نیروهایی نداشتند که بتوانند در سطح ملی رقابت کنند و حق‌شان را طلب کنند.

این خبر را به اشتراک بگذارید