چین و چروک دوستداشتنی
خلیل کاظمنیا ـ دستیار جراحی عمومی
یکی از چالشهای بزرگ ادبیات من در زمان مدرسه این بود که چرا واژه «آرایشگاه» برای مردان و زنان استفاده میشود درحالیکه بهتر بود برای مردان «پیرایشگاه» بهکار میرفت. خوشبختانه دیگر این مناقشه ادبی وجود ندارد و کاملا واضح است که هماکنون آرایشگاه هم برای زن و هم مرد مناسب است و آدرس پیرایشگاه جز در هزارتوی خاطرات جایی ندارد!
این روزها همه شبیه هم شدهایم و این واقعیت دارد. گذشت آن روزی که مرد و زن از هم متفاوت بودند و زیبا و زشتی وجود داشت. به برکت بوتاکس و ژل و هزار و یک ترفند دیگر همه جوان شدهایم و مثل هم؛ پیشانیها براق، چشمها پفکی، صورتها صاف و بینیها رو به هوا.
به ضرب و زور چرخ زمان را متوقف کردهایم و به خیال خودمان در عنفوان جوانی ماندهایم و شهری شدهایم پر از صافکاری.
نه از سر کچل دیگر خبری است، نه موی سفید، نه از چین و چروک ردی مانده بر پیشانی و نه از بینیهای عقابینشانی.
خودمان خودمان را روتوش کردهایم و همه زیر 30سال ماندهایم و آرزوی دیدن پدر و مادرهای میانسال و بزرگ را هم از کودکانمان گرفتهایم؛ با جوانسازیهای بچگانهمان!
آفت صورتتراشی همهجا هم رخنه کرده؛ همین چند وقت پیش در یکی از سریالهای تاریخی زنان و مردان قجری را میدیدم که با سر و رویی ماسکه همه هم و غمشان نشاندادن حس تاریخی سریال بود و چقدر هم برای بازی زیرپوستیشان بالبال میزدند.
بچه که بودم، قوری بندزدهای داشتیم با ترکهایی که جزئی از زیبایی قوری شده بود و چقدر هم دلربا بود وقتی روی سماور سوار میشد و همان ترکهای سیاهشده چای خانهمان را دلچسبتر کرده بود؛ همانطوری که چینهای چسبیده به لب مادر مهرافزون بود و چروک پیشانی پدر پر از قصه خوب زندگی.