آیا برجام میتواند بازهم فعال شود؟
فرصت از دست رفت
مهدی مطهرنیا_کارشناس مسائل بین الملل
برجام یک اسم نیست بلکه تلاشی همه جانبه برای حل و فصل یکی از پروندههای بینالمللی در عصر حاضر محسوب میشود. این تلاش در لایهای از زیرسایههای مسئلهای بزرگتر و حفرهای عمیقتر از بحران بینالمللی در دهههای گذشته قرار میگیرد و به تحلیل لایهای علتها در سطح لیتانی(رویی) قرار میگیرد. سطح زیرین این مقوله زبرین را باید بحران روابط ایران و آمریکا در وضعیت کنونی دانست. زمانی که در دوران باراک اوباما مسیر سیاست ایالت متحده آمریکا شکل ویژه بهخود گرفت، در سال 2008 میلادی در مصاحبهای با خبرگزاری آفتابنیوز بیان کردم که اوباما فرصت خطرناک است. اگر از این فرصت استفاده نشود فقدان استفاده از فرصت وجودی اوباما منجر به ایجاد خطرات بسیار فزاینده در آینده خواهد شد. این فرصت بهطور محسوس و محصور مورد استفاده قرار گرفت و تنها در قالب پرونده هستهای مذاکرات بین ایران و 1+5 آغاز شد. 1+5 در واقع 5قدرت بزرگ جهانی به علاوه آمریکا را شکل و محتوا میبخشید و به واسطه جهتگیریهای ایدئولوژیک این واقعیت نادیده گرفته شد و دیدگاهها متوجه 5دارنده حق وتو به علاوه آلمان از منظر حقوقی شد. این نکته را نباید فراموش کنیم که در دنیای سیاست قبول امر واقع و واقعیتهای موجود تحکیمبخش آن میتواند ما را به سمت حقیقت رهنمون و بدین گونه منافع و اهداف ما را فزونتر و بهتر حاصل کند. اما زمانی که دیپلماسی ایران به سمت حل پرونده هستهای گام برداشت دیدگاههای متفاوتی در داخل ایران از پرونده هستهای به مثابه یک فرصت در جهت ارتقای سطح رقابت خود در صحنه داخلی بهره بردند. از سوی دیگر رقیب تلاش کرد با ایجاد مانع در برابر حرکت برجام و عدمپذیرش همگانی مسئولیت برجام در قالب یک پرونده ملی و بهعنوان یک رسالت تاریخی برای خدمت به ملت ایران جامعهای را برساخت که تحت عنوان دلواپسان از آنها یاد آورده شد و همین دلواپسان نیز به رسمیت شناخته شدند. از یک سو عدهای بر آن بودند که از برجام در جهت ارتقای سطح کنشگری خود در داخل کشور استفاده کنند و گروهی دیگر بر آن بودند که با نفی برجام بتوانند بر مبنای یک موضعگیری سلبی از برجام بهعنوان ابزاری برای سرکوب رقیب و پایینکشیدن آن در صحن تفکر افکار عمومی استفاده کنند. اکنون این برجام است که تنها جسدی از آن روی کاغذ باقی مانده است. دیگر نمیتوان با چالشهای موجود از برجامی که قرار بود بهعنوان یک گام بزرگ ملی در مسیر رسیدن به اهداف تعریف شده ملت ایران باشد، در عرصه دیپلماتیک و به تبع آن، از نتایج و پیامدهای آن در عرصههای دیگر استفاده شود، بهرهمند شد. لذا باید بگوییم به 2دلیل حداقل در سطح تحلیل کلان نمیتوان به برجام امید داشت. دلیل اول این است که نمیخواهیم بپذیریم که برجام از منظر شخصیت سیاسی یک دلالت انضمامی است و ملزم به پرونده قطورتری به نام پرونده ایران و آمریکا در نظام بینالملل است و فرصت حل مسئله ایران و آمریکا از دریچه حل پروندهای به نام پرونده هستهای در قالب برجام دیگر بسته شده و زمانی که بتواند این مسئله را به یک فرصت برای ایران تبدیل کند پایان یافته است. از طرف دیگر، پرونده هستهای و پروندههای مشابه آن در ایران را باید بسته شده دانست؛ چراکه یک فرهنگ سیاسی سالم بین فعالان سیاسی در جناحهای گوناگون فعال، وجود ندارد؛ اگرچه دارای شناسنامه حرکتهای سیاسی گوناگون هستند اما در درون دچار نقص در ادراک سیاسی و فهم از امر واقع، واقعیتها و حقایق نهفته در سیاست هستند. مگر آنکه با یک حرکت جدی پرونده جدیتری تحت عنوان مسائل ایران با نظام بینالملل با محوریت ایالات متحده آمریکا بهوجودآید. البته سخن گفتن از آن در شرایط فعلی نیز که از یکسو شاهد نابسامانیهای داخلی و لغزشهای درونی هستیم و از سوی دیگر احساسات بسیار گرانسنگ ملی در ارتباط با واقعه اخیر نظامی مبنی بر حذف فیزیکی مهمترین عضو نیروهای مسلح ایران شهید سردار قاسم سلیمانی بهوجود آمده است، امکانپذیر نیست و میتواند بهعنوان مانعی جدی در این مسیر وضعیت را از حالت کنونی نیز سختتر کند. لذا باید بگوییم برجام چه از منظر بافت موضوعی، چه از منظر بافت موقعیتی و چه از منظر عنصر هدایتکننده، هماهنگکننده و تلفیقکننده، برای یک حرکت جدی با مانع روبهروست و آن را باید تمامشده مفروض داشت.