روزنامهنگار و بحران دروغ
علی شاکر _ روزنامهنگار
روی کشتی اتفاقهای جامعه روزنامهنگارها نوک دماغه ایستادهاند. در میان توفانها گرچه خشکی را زودتر میبینند، اما از موجهای فاجعه هم مدام سیلی میخورند. دردها را بیشتر حس میکنند و کمترش را برای مخاطبان به نمایش میگذارند. در اتفاق اخیر اما یک «خطا» باعث شد نهتنها جامعه که دوستان رسانهای هم دوقطبی سهمگینی را تجربه کنند.
بیگمان روزنامهنگاران از جامعه خود جدا نیستند. روزنامهنگار هم احساس دارد؛ بهویژه در اتفاق اخیر که نمیتوان عصبانی و ناراحت نبود. اما یادمان باشد که روزنامهنگار فعال سیاسی یا اجتماعی نیست. این را متأسفانه نه نهادهای قدرت هیچگاه درست درک میکنند و نه حتی گاهی خود ما روزنامهنگارها رعایتش میکنیم.
روزنامهنگار اکتیویست نیست
رسانه (فارغ از تمام بحثهای انتقادی با رویکردهای اقتصاد سیاسی) محل نمایش خشم، غم، نفرت و اظهارنظر شخصِ روزنامهنگار نیست، بلکه مجرا و بستری است برای اظهارنظر کارشناسان و کسانی که از ما بهتر میتوانند اوضاع را تحلیل کنند. چون مخاطبان قرار نیست با احوال احساسی خبرنگار آشنا شوند، بلکه قرار است از مسیر رسانه بتوانند شرایط امروز را بسنجند و خود را برای آینده آماده کنند. حتی اگر رسانه قرار است بستر نمایش احساس شود، میبایست احساس افکارعمومی را به تصویر بکشد و نه زندهباد و مردهباد شخص روزنامهنگار را.
البته در اینجا نقش گرایشهای ایدئولوژیک و سیاسی خودِ سازمان رسانهای نیز اهمیت زیادی دارد که در بسیاری از مواقع روزنامهنگار را به تبعیت از برخی خطمشیها مجبور میکند. با این حال روزنامهنگار قرار نیست بهطور شخصی تابلوی گرایشهای آن رسانه را به گردن بیاویزد. اگر چنین کرد، بدانیم قرار است از نمد روزنامهنگاری برای خود کلاهی ببافد و پلههای ارتقا در جهتی دیگر را طی کند.
از این رو، حالا که بازار شرمساری داغ است، بهتر است رسانههایی که در این مدت علائق و خوشامد و ایدئولوژی مورد نظر خود را جای واقعیت نهادند، از افکار عمومی عذر بخواهند. موضوع هماکنون شماتت رسانهای خاص نیست. حرف این نیست که چرا احتمال اشتباه پدافند داخلی را رد کردهاند، بلکه نکته این است که چرا از وظیفه اصلی اطلاعرسانی خود به سمت فعالیتهای اجتماعی یا سیاسی در رسانههای اجتماعی پیش رفتهاند.
این انتقاد کاملا به روزنامهنگاران خارجنشین هم وارد است؛ چون میتوانست این اتفاق کاملا برعکس باشد. آن موقع چه واکنشی نسبت به آنان میداشتیم؟ موضوع این است که آنان نیز همچون روزنامهنگاران داخلی به مدارک و مستنداتی که نشان میدهد، این هواپیما به اشتباه سرنگون شده دسترسی نداشتند؛ مگر اینکه ادعا کنند ما به اسناد سیا یا نهادهای امنیتی دسترسی داشتیم. این را هم درنظر بگیریم که وقتی یک خبرنگار در یک جلسه آفرکورد(غیرقابل پخش) از یک مسئول میشنود موشکی در کار نبوده، اگر جز این چیزی ارائه کند، جرم مرتکب شده است.
اگر رسانههای اجتماعی را یکی از میدانهای بازی روزنامهنگاران بدانیم، باید بگوییم که لحظههای سختی را میگذرانند. از یک طرف میگویند «نگویید و ننویسید» و از طرف دیگر از سوی افکار عمومی تحت فشارند که چرا اولیهترین وظیفه خود را انجام نمیدهند. اینجاست که آنان هم وارد بازی قطبی شدن و بلاک کردن حسابهای دیگران میروند. حد تحمل «دیگری» و رواداری به حق پایین آمده و همگی چنان از اتفاقهای پیش آمده غمگیناند که تصور میکنند با ندیدن «دیگری» و کنار گذاشتن او میتوان آسوده بود. غافل از اینکه در دنیای واقعی به این سادگی نمیتوان دیگری را «بلاک» کرد.
ایستادن طرف واقعیت
برای جلوگیری از تکرار این اتفاق بهتر است اصول اولیهای را باهم گاهی مرور کنیم. اینکه ما بدون فکتها و مستندات، ادعایی را مطرح نکنیم. به لحاظ اخلاق حرفهای ما در کشمکشها طرف هیچکس نمیایستیم. نه حکومت، نه دولت و نه حتی مردم. ما طرف واقعیت میایستیم. ما بدون سند حرف نمیزنیم. میدانم که میگویید با وضعیت وابستگی حال حاضر رسانهها، این شعاری است ناشدنی. اما باید دانست که اگر به این سمت حرکت نکنیم، اعتماد اجتماعی به رسانهها از همینی که هست کم و کمتر میشود.
یادمان باشد که این بیاعتمادی فقط نتیجه خطاهای روزنامهنگارانه ما نیست و به لحاظ تاریخی عاملی بزرگتر دارد؛ حکومتها. دکتر مهدی محسنیانراد، در پژوهشی با عنوان «جهتگیری و هنجارها در گفتههای دولتمردان» (1383) تأکید میکند در 167سال گذشته فقط 11درصد فرصت مطبوعات آزاد و متکثر وجود داشته است و 89درصد روابط میان رسانه و دولت به شکل تقابل بوده است.
این تقابل بیاعتمادی میآفریند و این بیاعتمادی منجر به متاستاز غم و قطبی شدن در جامعه میشود. ما روزنامهنگارها اما همچنان بر دماغه کشتی ایستادهایم و از موجهای حادثه سیلی میخوریم.